گنجور

شمارهٔ ۳۳۴

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن
اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن
گویی دگر کنم مگرم کار به شود
حقا که کار خویش بتر می‌کنی مکن
منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک
خود را بگرد شهر سمر می‌کنی مکن
بر گل ز مشک ناب رقم می‌کشی مکش
هر مشک را نقاب قمر می‌کنی مکن
ای سیمتن ز عشق لب چون عقیق خود
رخسارهٔ مرا تو چو زر می‌کنی مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن
اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: عزیزم، اگرچه با دیگری دوست می‌شوی، اما لطفاً دلایل عشق را بهم نریز و از هم نکن.
گویی دگر کنم مگرم کار به شود
حقا که کار خویش بتر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تغییراتی در کارهایم ایجاد کنم، اما به‌راستی بهتر است کار خود را بدتر نکنم و همچنان در مسیر درست ادامۀ کار کنم.
منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک
خود را بگرد شهر سمر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: به خاطر بدگویی دیگران، روی خود را برگردان نکن، زیرا با این کار خود را از شادی و زیبایی زندگی دور می‌کنی.
بر گل ز مشک ناب رقم می‌کشی مکش
هر مشک را نقاب قمر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: بر روی گل با عطر خوش مشک نقوش زیبایی می‌زنی، اما هرگز هر مشک را زیر پوشش ماه قرار نده.
ای سیمتن ز عشق لب چون عقیق خود
رخسارهٔ مرا تو چو زر می‌کنی مکن
هوش مصنوعی: ای عشق تو مانند عقیق، لب‌های من را زیبا کرده‌ای، چهره‌ام را چون طلا نکن.