شمارهٔ ۳۲۹
ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن
ای ماه روی بر سر ما هر زمان ز جور
چون دور آسمان دگری به گزین مکن
مهری که خود نهادهای آن مهر بر مدار
مهری که خود نمودهای آن مهر کین مکن
گه چون خدای حاجت ما ز آستان مساز
گه چون خلیفه نایب ما ز آستین مکن
در خال و لب نگر سمر عز و دل مگوی
در زلف و رخ نگر سخن کفر و دین مکن
از زلف تابدار نشان گمان مجوی
نوز روی شرم دار حدیث یقین مکن
زلفت چو طوق گردن دیو لعین شدست
رخ چون چراغ حجرهٔ روحالامین مکن
ای ما به روح تیر تو با ما سنان مباش
ای ما به تن کمان تو با ما کمین مکن
خواهی که تا چو حلقه بمانیم بر درت
با ما چو حلقهدار لبان چون نگین مکن
خواهی که لاله پاش نگردد دو چشم من
از روی خویش چشم خسان لاله چین مکن
بنشانمان بر آتش و بر تیغ و زینهار
با هجر خویشمان نفسی همنشین مکن
تو هم میی و هم شکری هان و هان بتا
از خود بترس و دیدهٔ ما را چو هین مکن
ای از کمال و لطف و بزرگی بر آسمان
عهد و وفا و خدمت ما در زمین مکن
مردی نه کودکی که زنی هر دم از تری
خود را چو کودکان و زنان نازنین مکن
با تو وفا کنیم و تو با ما جفا کنی
با ما همی چو آن نکنی باری این مکن
آخر تو را که گفت که در جام بیدلان
وقت علاج سرکه کن و انگبین مکن
آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش
نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن
آنان فسردهاند کشان پوستین کنی
ما را ز غم چو سوختهای پوستین مکن
گرچه غریب و بی کس و درویش و عاجزم
ما را بپرس گه گهی آخر چنین مکن
ای پیش تو سنایی گه یا و گه الف
او را به تیغ هجر چو نون و چو سین مکن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
ما را چو چشم خویش نژند و حزین مکن
هوش مصنوعی: ای معشوقهام، با ناز و بازیگوشیات ما را در درد و رنج نگذار. به ما مِهری کن و محبتی نشان بده، چرا که ما نیز به تو چون چشم خودمان عزیز هستیم و نمیخواهیم در اندوه و غم بنشینیم.
ای ماه روی بر سر ما هر زمان ز جور
چون دور آسمان دگری به گزین مکن
هوش مصنوعی: ای ماه، هر زمان که بر سر ما باشی، از بیعدالتیهای این دنیا به دور باش و ما را رها کن.
مهری که خود نهادهای آن مهر بر مدار
مهری که خود نمودهای آن مهر کین مکن
هوش مصنوعی: محبت و عاطفهای که خودت ایجاد کردهای، آن را تحت تأثیر محبتهای دیگر قرار نده و به خاطر کینه و حسد، تضعیف نکن.
گه چون خدای حاجت ما ز آستان مساز
گه چون خلیفه نایب ما ز آستین مکن
هوش مصنوعی: گاهی به درگاه خداوند روی بیاور و از او حاجت بخواه، و گاهی به نمایندگی از طرف او در دل دیگران تأثیرگذار باش و از مقام خود مغرور نشو.
در خال و لب نگر سمر عز و دل مگوی
در زلف و رخ نگر سخن کفر و دین مکن
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت چهره و لب معشوق توجه کن و دربارهی عزت و دوست داشتن او صحبت کن. در مورد مو و صورتش سخن بگو، اما از مباحث دینی و کفر پرهیز کن.
از زلف تابدار نشان گمان مجوی
نوز روی شرم دار حدیث یقین مکن
هوش مصنوعی: از موهای تابدار او نباید گمان کنی، چون روی نازک او شرم و حیا دارد. پس از او درباره واقعیات مطمئن چیزی نگو.
زلفت چو طوق گردن دیو لعین شدست
رخ چون چراغ حجرهٔ روحالامین مکن
هوش مصنوعی: زلف تو مانند زنجیری است که دیو پلید را گردن زده است و چهرهات همانند چراغی در اتاق روحالامین میدرخشد، پس از آن بهرهمند باش.
ای ما به روح تیر تو با ما سنان مباش
ای ما به تن کمان تو با ما کمین مکن
هوش مصنوعی: ای عشق، به جان ما زخم نزن و در دل ما کمین نکن.
خواهی که تا چو حلقه بمانیم بر درت
با ما چو حلقهدار لبان چون نگین مکن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که ما همچون حلقهای بر در تو بمانیم، مانند نگین بر لبان خود ما را محصور نکن.
خواهی که لاله پاش نگردد دو چشم من
از روی خویش چشم خسان لاله چین مکن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که گل لاله در پای من نریزد، چشمانم را از روی خودت برنگردان و به عشق دیگران توجه نکن.
بنشانمان بر آتش و بر تیغ و زینهار
با هجر خویشمان نفسی همنشین مکن
هوش مصنوعی: ما را بر آتش و تیغ بنشان، اما از هجران خود یک لحظه هم دور نکن.
تو هم میی و هم شکری هان و هان بتا
از خود بترس و دیدهٔ ما را چو هین مکن
هوش مصنوعی: عزیزم، تو هم زیبا هستی و هم تحسینبرانگیز. مراقب خودت باش و به چشمان ما توجه کن، چون ممکن است که واقعیتی را که نمیخواهی ببینی، با بیتفاوتی نادیده بگیری.
ای از کمال و لطف و بزرگی بر آسمان
عهد و وفا و خدمت ما در زمین مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که با کمال و لطف و بزرگیات در آسمان قرار داری، عهد و وفا و خدمت ما را در زمین فراموش نکن.
مردی نه کودکی که زنی هر دم از تری
خود را چو کودکان و زنان نازنین مکن
هوش مصنوعی: مرد باید بزرگ و مسئول باشد و از کارهای کودکانه و بینظمی پرهیز کند. او نباید مانند زنان و کودکان به تری خود تکیه کند و باید در رفتار و کردار خود پختگی را نشان دهد.
با تو وفا کنیم و تو با ما جفا کنی
با ما همی چو آن نکنی باری این مکن
هوش مصنوعی: ما به تو وفاداریم و تو به ما خیانت میکنی. اگر نمیخواهی به ما چنین بگویی، پس لطفاً این کار را نکن.
آخر تو را که گفت که در جام بیدلان
وقت علاج سرکه کن و انگبین مکن
هوش مصنوعی: در آخر، این که چه کسی به تو گفت که در دنیای بیدلان، به جای تلاش برای درمان دردها، صرفاً به شربت خوشمزه و شیرین دلخوش باشی، اشتباه است.
آخر تو را که گفت که با عاشقان خویش
نان گندمین بدار و سخن گندمین مکن
هوش مصنوعی: آخر چه کسی به تو گفت که با عاشقان خود نان بیکیفیت تناول کنی و سخن ناپسند بگویی؟
آنان فسردهاند کشان پوستین کنی
ما را ز غم چو سوختهای پوستین مکن
هوش مصنوعی: آنها در غم و اندوه به سر میبرند و ما را از ناراحتی دور کن، مثل کسی که در آتش سوخته است، پوستین را از خود دور نکن.
گرچه غریب و بی کس و درویش و عاجزم
ما را بپرس گه گهی آخر چنین مکن
هوش مصنوعی: با اینکه تنها و بیکس و بیپول و ناتوان هستم، اما گاهی از من بپرس که اینگونه آخرین بار چه هنگامی را خواهی داشت.
ای پیش تو سنایی گه یا و گه الف
او را به تیغ هجر چو نون و چو سین مکن
هوش مصنوعی: ای دوست، تو سنایی را چون الف و نون و سین نرنجان. گاهی به او نزدیک میشوی و گاهی دور. در دل، عاطفهای را از او ببر و او را با جدایی نزن.

سنایی