گنجور

شمارهٔ ۲۹۷

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان
چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل
بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان
چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی
ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان
نیستی دیدی که هستی را همیشه طالبست
نیستی جوینده را هستی کم اندر کهکشان
تا همی جویم بیابم چون بیابم گم شوم
گمشده گمکرده را هرگز کجا بیند عیان
چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن
تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان
آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات
گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان
گه تحرک گه سکون و گاه قرب و گاه بعد
گاه گویا گه خموشی گه نشستی گه روان
گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات
گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان
حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی
عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان
هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود
شرط ما اینست اندر دوستی دوستان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی و می‌خواهی نشانه‌ای از محبوبت ببینی، باید جان و دل خود را در آن مکان به نمایش بگذاری.
چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل
بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان
هوش مصنوعی: وقتی که از دنیای مادی رها شوی و خودت را تسلیم کنی، در آن moment بدون شک نشانه‌ای از محبوب خود را خواهی یافت.
چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی
ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان
هوش مصنوعی: زمانی که از خود بی‌خود شدی، معشوق واقعی خود را پیدا خواهی کرد. می‌توانی ذات وجود را در چیزی که به نظر نمی‌رسد، ببینی.
نیستی دیدی که هستی را همیشه طالبست
نیستی جوینده را هستی کم اندر کهکشان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عدم وجود یا نیستی، همیشه در جستجوی وجود و هستی است. در عین حال، هستی نیز در مقیاس وسیع و در میان کهکشان‌ها به مقدار کمی موجود است. به عبارتی، نیستی تمایل به وجود دارد ولی هستی خود به طور محدودیت‌آمیز در عالم وجود دارد.
تا همی جویم بیابم چون بیابم گم شوم
گمشده گمکرده را هرگز کجا بیند عیان
هوش مصنوعی: من به دنبال چیزی می‌گردم و هر بار که آن را پیدا می‌کنم، دوباره گم می‌شوم. آنچه را که گم کرده‌ام، هرگز نمی‌توانم به‌وضوح ببینم.
چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن
تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان
هوش مصنوعی: وقتی خودت به دنبال او نباشی، چگونه می‌توانی او را پیدا کنی؟ تا زمانی که حاضر نباشی هر چه داری، از جمله ثروت، ملک، بدن و جان خود را برای او فدا کنی، موفق به یافتن او نخواهی شد.
آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات
گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان
هوش مصنوعی: زمانی که خود را نادیده گرفتی و احساس عدم ثبات کردی، دچار تغییرات شدید خواهی شد؛ گاهی در حال از بین رفتن و گاهی در حال بقا، گاهی در اوج یقین و گاهی در دنیای تردید.
گه تحرک گه سکون و گاه قرب و گاه بعد
گاه گویا گه خموشی گه نشستی گه روان
هوش مصنوعی: گاهی در حالت تحرک هستی و گاهی در سکون، گاهی به نزدیکان خود نزدیک می‌شوی و گاهی دور می‌شوی. گاهی سخن می‌گویی و گاهی سکوت می‌کنی. در بعضی مواقع نشسته‌ای و در مواقعی دیگر در حال حرکت هستی.
گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات
گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان
هوش مصنوعی: گاهی انسان باعث خوشحالی و سرور می‌شود، گاهی دچار غرور، گاهی زندگی و گاهی مرگ را تجربه می‌کند. او در برخی مواقع در حالت پنهان و در دیگر مواقع در حالت آشکار است. همچنین گاهی بیان‌گر احساساتش بوده و گاهی در سکوت و آرامش کرده است.
حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی
عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان
هوش مصنوعی: در شگفتی به شگفتی دیگر گرفتار شده‌ام و آگاهی دیگری به معرفت‌های من اضافه نمی‌شود. در ناچیزی و ناتوانی خود هیچ تفاوتی نمی‌بینم و در دلشکستگی‌های متعدد همچنان درگیرم.
هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود
شرط ما اینست اندر دوستی دوستان
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را دوست دارد، باید ناتوان و شگفت‌زده باشد. این یکی از شرایط دوستی ما با دوستان است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۶ به خوانش فاطمه زندی