گنجور

شمارهٔ ۲۹۴

تماشا را یکی بخرام در بستان جان ای جان
ببین در زیر پای خویش جان افشان جان ای جان
نخواهد جان دگر جانی اگر صد جان برافشاند
که بس باشد قبول تو بقای جان جان ای جان
ترا یارست بس در جان ز بهر آنکه نشناسد
ز خوبان جز تو در عالم همی درمان جان ای جان
ز بهر چشم خوب تو برای دفع چشم بد
کمال عافیت باشد همه قربان جان ای جان
از آن تا در دل و دیده گهر جز عشق تو نبود
برون روید گهر هر دم ز بحر و کان جان ای جان
همه عالم چو حرف «ن» از آن در خدمتت مانده
که از کل نکورویان تویی خاص آن جان ای جان
ز بهر سرخ رویی جان چه باشد گر به یک غمزه
ز خوبان جان براندایی تو در میدان جان ای جان
به نور روی تست اکنون همه توحید عقل من
به کفر زلف تست اکنون همه ایمان جان ای جان
سنایی وار در عالم ز بهر آبروی خود
سنایی خاکپای تست سر دیوان جان ای جان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تماشا را یکی بخرام در بستان جان ای جان
ببین در زیر پای خویش جان افشان جان ای جان
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق می‌خواهد که در باغی زیبا قدم کند و او را دعوت می‌کند تا زیبایی‌های زندگی را ببیند. او همچنین به این نکته اشاره دارد که باید به ارزش و زیبایی جان خود توجه کند و در زیر پایش، نشانه‌های حیات و زیبایی را بیابد. این دعوت به زندگی و لذت بردن از لحظات است.
نخواهد جان دگر جانی اگر صد جان برافشاند
که بس باشد قبول تو بقای جان جان ای جان
هوش مصنوعی: اگر هزار جان هم قربانی کنم، برای من کافی است که تو وجود داشته باشی. فقط رضایت تو برای ادامه حیات من کافی است، ای عزیز!
ترا یارست بس در جان ز بهر آنکه نشناسد
ز خوبان جز تو در عالم همی درمان جان ای جان
هوش مصنوعی: تو یاری برای جان من هستی، زیرا در این دنیا هیچکس جز تو را از میان خوبان نمی‌شناسد که بتواند درمانی برای جانم باشد. ای جان!
ز بهر چشم خوب تو برای دفع چشم بد
کمال عافیت باشد همه قربان جان ای جان
هوش مصنوعی: به خاطر چشمان زیبای تو، برای جلوگیری از نگاه بد، کمال سلامتی بر من نازل شود. جانم فدای تو ای جانم!
از آن تا در دل و دیده گهر جز عشق تو نبود
برون روید گهر هر دم ز بحر و کان جان ای جان
هوش مصنوعی: این بیت به عشق و محبت عمیق اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که در دل و چشمان او جز محبوبش هیچ چیز دیگری وجود ندارد. همچنین، او از جریان عشق خود به گونه‌ای سخن می‌گوید که همچون جواهراتی از دریا و کان وجودش می‌جوشند و هر لحظه به بیرون می‌آیند. در واقع، عشق او همچون یک گنجینه ارزشمند در وجودش پدیدار است.
همه عالم چو حرف «ن» از آن در خدمتت مانده
که از کل نکورویان تویی خاص آن جان ای جان
هوش مصنوعی: تمام موجودات و جهان مانند حرف «ن» هستند که فقط برای تو شکل گرفته‌اند. تو، ای جان، به تنهایی از تمام نیکان و نیکوکاران ممتاز و ویژه‌ای.
ز بهر سرخ رویی جان چه باشد گر به یک غمزه
ز خوبان جان براندایی تو در میدان جان ای جان
هوش مصنوعی: برای زیبایی و دلربایی کسی، جان چه ارزشی دارد؟ اگر به یک نگاه از زیبا رویان، جانم را فدای تو کنم، ای جان در میدان زندگی!
به نور روی تست اکنون همه توحید عقل من
به کفر زلف تست اکنون همه ایمان جان ای جان
هوش مصنوعی: اکنون نور چهره‌ات تمام وجود من را روشن کرده و عقلم را به وحدت و یگانگی می‌رساند. اما زلف‌های تو به قدری جذابند که ایمانم را هم به تردید می‌کشاند. ای جان، تو برای من همه‌چیز هستی.
سنایی وار در عالم ز بهر آبروی خود
سنایی خاکپای تست سر دیوان جان ای جان
هوش مصنوعی: در این دنیا، سنایی، تنها به خاطر حفظ آبرویش، خود را در خدمت تو قرار داده است. ای جان، من خاک پای تو هستم و همواره در کنار تو خواهم بود.