شمارهٔ ۲۹۱
باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان
از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان
باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد
باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان
باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم
از بت چونین جدایی الغیاث ای دوستان
باز ناگه بلعجب وارم پس چادر نشاند
آفتابی را هبایی الغیاث ای دوستان
بادهخواران باز رخ دارند زی صحرا و نیست
در همه صحرا گیایی الغیاث ای دوستان
بنگه هادوریان را ماند این دل کز طمع
هر دمش بینم به جایی الغیاث ای دوستان
جادوی فرعونیان در جنبش آمد باز و نیست
در کف موسی عصایی الغیاث ای دوستان
خواهد اندر وی همی از شاخ خشک و مرغ گنگ
هر زمان برگ و نوایی الغیاث ای دوستان
دیدهٔ روشن جز از من در همه عالم که داد
در بهای توتیایی الغیاث ای دوستان
از برای انس جان انس و جان ای سرفراز
مر سنایی را چو نایی الغیاث ای دوستان
شمارهٔ ۲۹۰: او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیمشمارهٔ ۲۹۲: سنایی را یکی برهان ز ننگ و نام جان ای جان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان
از هوای بی وفایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: من در مشکلات و دردسرها ماندهام، ای دوستان، از سرگذشت و حالتی که به وفای شما وابسته بودم، کمک میخواهم، ای دوستان.
باز آتش در زد اندر جانم و آبم ببرد
باد دستی خاکپایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: آتش دیگری در وجودم شعلهور شد و بادی مرا به سوی آب برد. ای دوستان، به کمک من بیایید، چون در حال نیازم.
باز دیگر باره چون سنگین دلان بر ساختم
از بت چونین جدایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: دوباره احساس سنگینی در دل دارم و از جدایی به شدت ناراحت هستم، ای دوستان، بر من رحم کنید.
باز ناگه بلعجب وارم پس چادر نشاند
آفتابی را هبایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: ناگهان مثل معجزهای، چادر را برمیدارم و آفتابی را نمایان میکنم. ای دوستان، به فریاد من بیایید!
بادهخواران باز رخ دارند زی صحرا و نیست
در همه صحرا گیایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: شرابنوشان دوباره در صحرا ظاهر شدهاند و در این دشت هیچ گیاهی وجود ندارد. ای دوستان، به کمک نیاز داریم.
بنگه هادوریان را ماند این دل کز طمع
هر دمش بینم به جایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: این دل شبیه به یک بیابان سرگردان است که به خاطر طمع و آرزوهایم هر لحظه به یک سمت میرود. ای دوستان، فریاد کمک من را بشنوید!
جادوی فرعونیان در جنبش آمد باز و نیست
در کف موسی عصایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: جادوی فرعونیان دوباره فعال شده و در دستان موسی دیگر عصا نیست. ای دوستان، به کمک بیایید!
خواهد اندر وی همی از شاخ خشک و مرغ گنگ
هر زمان برگ و نوایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: میخواهد که از شاخههای بیثمر و پرنده بیصدا، هر لحظه صدای تازه و برگی به وجود بیاید. ای دوستان، به فریاد برسید!
دیدهٔ روشن جز از من در همه عالم که داد
در بهای توتیایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: در دنیا تنها من هستم که برای تو بها میدهم و به کمکت میآیم، ای دوستان، تا جایی که دیگران نمیتوانند ببینند.
از برای انس جان انس و جان ای سرفراز
مر سنایی را چو نایی الغیاث ای دوستان
هوش مصنوعی: برای همراهی و نزدیکی روح و جان دوست، ای بزرگوار، به سنایی همچون نای نالان کمک کنید، ای دوستان!

سنایی