گنجور

شمارهٔ ۲۷۶

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم
تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم
صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک
ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده‌ایم
او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع
ما از آن چون شمع در پیشش به جان استاده‌ایم
بندهٔ او از سر چشمیم همچون سوزنش
گرچه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده‌ایم
سینه چشم سوزن و تن تار ابریشم شدست
تا غلام آن بهشتی روی حورا زاده‌ایم
کار او چون بیشتر با سوزن و ابریشمست
لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده‌ایم
از لب خویش و لب او در فراق و در وصال
چون چراغ و باغ هم با باد و هم با باده‌ایم
برنتابد بار نازش دل همی از بهر آنک
دل همی گوید گر او سادست ما هم ساده‌ایم
لعل پاش و در فشانیم از دو دریا و دو کان
تا اسیر آن دو لعل و آن دو تا بیجاده‌ایم
ما ز خصمانش کی اندیشیم کاندر راه او
خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده‌ایم
تا سنایی وار دربستیم دل در مهر او
ما دو چشم اندر سنایی جز به کین نگشاده‌ایم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده‌ایم
تا که در بند کله‌دوزی اسیر افتاده‌ایم
هوش مصنوعی: ما دیگر کلاهمان را که نماد بزرگی و مقام است، از سر برداشتیم و اکنون در دام سختی و مشکلات گرفتار شده‌ایم.
صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک
ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده‌ایم
هوش مصنوعی: هر کسی که هر نوع نقشه‌ای می‌کشد و زیرکی به کار می‌برد، هیچ‌کدام از ما بهایی نمی‌دهیم، زیرا ما قیمت واقعی را شناخته‌ایم و سرمان را به درستی قرار داده‌ایم.
او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع
ما از آن چون شمع در پیشش به جان استاده‌ایم
هوش مصنوعی: او اکنون کلاه عاشقان را می‌دوزد، مثل شمعی که در برابرش ایستاده‌ایم و جان‌مان در خطر است.
بندهٔ او از سر چشمیم همچون سوزنش
گرچه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده‌ایم
هوش مصنوعی: من بندهٔ او هستم و برای او ارزشمندی دارم، همان‌طور که سوزن به چشم اهمیت دارد. هرچند از نظر عقل آزاد و مستقل مانند سرو و سوسن جلوه‌گر هستیم.
سینه چشم سوزن و تن تار ابریشم شدست
تا غلام آن بهشتی روی حورا زاده‌ایم
هوش مصنوعی: دل مانند سوزن و بدن نرم مانند ابریشم شده است، چرا که ما برای خدمت به آن چهره بهشتی و زیبا به دنیا آمده‌ایم.
کار او چون بیشتر با سوزن و ابریشمست
لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده‌ایم
هوش مصنوعی: او کارش بیشتر با سوزن و ابریشم است، بنابراین ما از لحاظ روحی و جسمی خود را برای انجام کارها آماده کرده‌ایم.
از لب خویش و لب او در فراق و در وصال
چون چراغ و باغ هم با باد و هم با باده‌ایم
هوش مصنوعی: ما در عشق و جدایی همچون چراغی هستیم که در باغ روشن می‌شود و با وزش باد و نوشیدن شراب در حال حرکت و زندگی می‌گذرانیم.
برنتابد بار نازش دل همی از بهر آنک
دل همی گوید گر او سادست ما هم ساده‌ایم
هوش مصنوعی: دل نمی‌تواند تحمل ناز و اداهای او را بکشد، زیرا او که این رفتارها را دارد، با خود می‌گوید اگر او ساده‌دل است، ما هم باید بی‌پیرایه خیال کنیم.
لعل پاش و در فشانیم از دو دریا و دو کان
تا اسیر آن دو لعل و آن دو تا بیجاده‌ایم
هوش مصنوعی: لعل‌های زیبا را در دامن و بر زمین می‌پاشیم و از دو دریا و دو معدن آنها را به اینجا می‌آوریم، تا ما نیز گرفتار زیبایی آن دو لعل شویم و در راهی که نمی‌دانیم قدم بگذاریم.
ما ز خصمانش کی اندیشیم کاندر راه او
خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده‌ایم
هوش مصنوعی: ما به دشمنان او فکر نمی‌کنیم، زیرا در راه او جان خود را فدای هدفش کرده و صدای فریاد را برای او بلند کرده‌ایم.
تا سنایی وار دربستیم دل در مهر او
ما دو چشم اندر سنایی جز به کین نگشاده‌ایم
هوش مصنوعی: ما همچون سنایی، تمام وجود خود را در عشق او قرار داده‌ایم و دل‌مان را کاملاً به او سپرده‌ایم. اما دو چشم ما که به سنایی خیره شده، جز به حس نفرت به چیز دیگری نگاه نکرده است.