گنجور

شمارهٔ ۲۵

ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات
هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم
در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات
حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون
چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات
در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو
یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات
هر گه که بگشایی دهن گردد جهان پر نسترن
بر تو ثنا گوید چو من ریگ و مطر سنگ و نبات
عالی چو کعبه کوی تو نه خاکپای روی تو
بر دو لب خوشبوی تو جان را به دل دارد حیات
برهان آن نوشین لبت چون روز گرداند شبت
وان خالها بر غبغبت تابان چو از گردون بنات
بر ما لبت دعوت کنی بر ما سخن حجت کنی
وقتی که جان غارت کنی چون صوفیان در ده صلات
باز ار بکشتی عاجزی بنمای از لب معجزی
چون از عزی نبود عزی لا را بزن بر روی لات
غمهات بر ما جمله شد بغداد همچون حله شد
یک دیده اینجا دجله شد یک دیده آنجا شد فرات
جان سنایی مر ترا از وی حذر کردن چرا
از تو گذر نبود ورا هم در حیات و هم ممات
ای چون ملک گه سامری وی چون فلک گه ساحری
تا بر تو خوانم یک سری «الباقیات الصالحات»

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات
هوش مصنوعی: ای محبوب با ویژگی‌های بی‌نقص، تو زیباتر از آب زندگی هستی. در این زمانه که انکارکنندگان وجود دارند، تو معجزاتی را به همراه داری.
هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم
در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات
هوش مصنوعی: هم چشم‌انتظاری، هم همسفر، هم نور هستی و هم تیره‌روزی، ای محتشم. هم به کعبه می‌رسی و هم به منات (یکی از معبودهای عرب جاهلی).
حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون
چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات
هوش مصنوعی: من زیبایی تو را بیشتر از تمام آدمیان می بینم و همه مخلوقات را در برابر تو حقیر می یابم. وقتی که تو از بهشت به زمین آمده‌ای، همچون نگاری بی‌نظیر هستی.
در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو
یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات
هوش مصنوعی: من از زخم‌ها و آزارهایی که از تو می‌کشم ناراحت هستم، اما یک بار دیدن تو برای من از تمام زیبایی‌های جهان ارزشمندتر است.
هر گه که بگشایی دهن گردد جهان پر نسترن
بر تو ثنا گوید چو من ریگ و مطر سنگ و نبات
هوش مصنوعی: هر بار که تو لب به سخن می‌گشایی، دنیای پر از زیبایی و گل نسترن برای تو ستایش می‌کند، همان‌طور که من از خاک و سنگ و گیاه یاد می‌کنم.
عالی چو کعبه کوی تو نه خاکپای روی تو
بر دو لب خوشبوی تو جان را به دل دارد حیات
هوش مصنوعی: محل تو به اندازه کعبه باعظمت و باارزش است و قدم‌های تو از آن نیز باارزش‌تر. بر روی لب‌های خوشبو، جان انسان از دل او حیات می‌گیرد.
برهان آن نوشین لبت چون روز گرداند شبت
وان خالها بر غبغبت تابان چو از گردون بنات
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دلنشین تو، شب را به روز تبدیل می‌کند و آن خال‌های روی گردنت همچون ستاره‌هایی می‌درخشند که از آسمان به زمین فرود آمده‌اند.
بر ما لبت دعوت کنی بر ما سخن حجت کنی
وقتی که جان غارت کنی چون صوفیان در ده صلات
هوش مصنوعی: وقتی لب‌های تو ما را به سخن دعوت می‌کنند و تو با کلامت بر ما استدلال می‌کنی، اما در عین حال، جان ما را می‌ربایی، این مانند وضعیتی است که صوفی‌ها در ده به نماز مشغول هستند.
باز ار بکشتی عاجزی بنمای از لب معجزی
چون از عزی نبود عزی لا را بزن بر روی لات
هوش مصنوعی: اگر در کشتی زندگی ناتوانی و شکست را نشان می‌دهی، از زبان قدرتت چیزی بگو، زیرا اگر از زردشتیان (عزی) خبری نیست، پس بر چهره‌ی بت لات (بت بزرگ) بکوب.
غمهات بر ما جمله شد بغداد همچون حله شد
یک دیده اینجا دجله شد یک دیده آنجا شد فرات
هوش مصنوعی: غم‌ها و اندوه‌های تو بر ما چنان حاکم شد که بغداد مانند یک جام (حله) پوشیده از غم گشته است. یک چشم به دجله دوخته شده و چشم دیگر به فرات.
جان سنایی مر ترا از وی حذر کردن چرا
از تو گذر نبود ورا هم در حیات و هم ممات
هوش مصنوعی: در وجود سنایی، جان او تو را به یادآوری می‌کند، چرا که نرسیدن به او نه تنها در زندگی، بلکه حتی بعد از مرگ نیز وجود ندارد.
ای چون ملک گه سامری وی چون فلک گه ساحری
تا بر تو خوانم یک سری «الباقیات الصالحات»
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون ملک، در رهاوردسامانی و تو همانند فلک، در افسونگری؛ به خاطر همین ویژگی‌ها، می‌خواهم درباره‌ات بگویم که «کارهای نیک و ماندگار، بهترین چیزها هستند».

خوانش ها

شمارهٔ ۲۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/08/29 04:10
یاسین

یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات