شمارهٔ ۲۳۰
تا من به تو ای بت اقتدی کردم
بر خویش به بی دلی ندی کردم
از بهر دو چشم پر ز سحر تو
دین و دل خویش را فدی کردم
آن وقت بیا که من ز مستوری
در شهر ز خویش زاهدی کردم
همچون تو شدم مغ از دل صافی
خود را ز پی تو ملحدی کردم
در طمع وصال تو به نادانی
مال و تن خویش را سدی کردم
کز رفق سنایی اندرین حالت
از راه مغان ره هدی کردم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا من به تو ای بت اقتدی کردم
بر خویش به بی دلی ندی کردم
هوش مصنوعی: من به تو، ای معشوق، دل باختم و به خاطر تو، به خودم بیاعتناء شدم.
از بهر دو چشم پر ز سحر تو
دین و دل خویش را فدی کردم
هوش مصنوعی: به خاطر چشمهای جادوییات، دین و دل خود را فدای تو کردم.
آن وقت بیا که من ز مستوری
در شهر ز خویش زاهدی کردم
هوش مصنوعی: زمانی به دیدار من بیا که از پنهانی و ناشناسی، در شهر همچون یک زاهد شدهام.
همچون تو شدم مغ از دل صافی
خود را ز پی تو ملحدی کردم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، مثل یک مغ (عالم دینی) شدم و از نیازهای قلب صاف خودم، به انکار بعضی باورها پرداختم.
در طمع وصال تو به نادانی
مال و تن خویش را سدی کردم
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی رسیدن به تو، به دلیل نادانیام، ثروت و بدنم را به خطر انداختم.
کز رفق سنایی اندرین حالت
از راه مغان ره هدی کردم
هوش مصنوعی: چون دوستان سنایی در این وضعیت بودند، من از طریق مغها راهی برای هدایت پیدا کردم.

سنایی