گنجور

شمارهٔ ۲۲۴

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام
ورچه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زنده‌ام
از هوای هر که جز تو جان و دل بزدوده‌ام
وز وفای تو چو نار از ناردان آگنده‌ام
عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیده‌ام
خواجگی در راه تو در خاک راه افگنده‌ام
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکنده‌ام
تا به من بر لشگر اندوه تو بگشاد دست
از صلاح و نیکنامی دستها بفشانده‌ام
دست دست من بد از اول که در عشق آمدم
کم زدم تا لاجرم در ششدره درمانده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌ام
ورچه آزادم ترا تا زنده‌ام من بنده‌ام
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه از عشق تو دل نمی‌کنم و تا زمانی که زنده‌ام، به تو وابسته‌ام. حتی اگر آزاد باشم، باز هم بنده و پیرو تو هستم.
مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل
نیست روی رستگاری زو مرا تا زنده‌ام
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو از ابتدا با وجود من گره خورده است و تا زمانی که زنده‌ام، هیچ راهی برای نجات و رهایی از آن ندارم.
از هوای هر که جز تو جان و دل بزدوده‌ام
وز وفای تو چو نار از ناردان آگنده‌ام
هوش مصنوعی: من از محبت و عشق هر کسی جز تو دل‌تنگ و خسته‌ام و وفای تو را مثل آتش از آتش‌نشانان پرورش یافته‌ام.
عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیده‌ام
خواجگی در راه تو در خاک راه افگنده‌ام
هوش مصنوعی: عشق تو را انتخاب کرده‌ام و برای آن از دین و دنیای خود گذشته‌ام. به خاطر تو، با افتادگی و تواضع در راه تو قدم گذاشته‌ام.
تا بدیدم درج مروارید خندان ترا
بس عقیقا کز دریغ از دیده بپراکنده‌ام
هوش مصنوعی: وقتی مروارید خندان تو را دیدم، تمام احساسات و حسرت‌هایم بر اثر این دیدار از چشم‌هایم بیرون ریخت.
تا به من بر لشگر اندوه تو بگشاد دست
از صلاح و نیکنامی دستها بفشانده‌ام
هوش مصنوعی: از زمانی که غم تو بر قلبم حاکم شده، دیگر هیچ تلاشی برای خوبی و نیک‌نامی انجام نداده‌ام و دست از همه چیز کشیده‌ام.
دست دست من بد از اول که در عشق آمدم
کم زدم تا لاجرم در ششدره درمانده‌ام
هوش مصنوعی: از همان ابتدا که وارد دنیای عشق شدم، دیگر نتوانستم به خوبی عمل کنم و در نهایت به وضعیتی ناامیدانه رسیدم.

خوانش ها

شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش عندلیب