گنجور

شمارهٔ ۱۶۶

غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر
یکی از سر لطف بر ما نگر
سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای
زهی ما بر تو غلام سفر
نظرمان مباد از خدای ار به تو
جز از روی پاکیست ما را نظر
دل تنگ ما معدن عشق تست
که هم خردی و هم عزیزی چو زر
هنوز از نهالت نرسته‌ست گل
هنوز از درختت نپختست بر
ببندد به عشق تو حورا میان
گشاید ز رشگ تو جوزا کمر
نباشد کم از ناف آهو به بوی
کرا عشق زلف تو سوزد جگر
نگارا ز دشنام چون شکرت
که دارد ز گلبرگ سوری گذر
عجب نیست گر ما قوی دل شدیم
که این خاصیت هست در نیشکر
بینداز چندان که خواهی تو تیر
که ما ساختیم از دل و جان سپر
تو بر ما به نادانی و کودکی
چو متواریان کرده‌ای رهگذر
بدین اتفاقی که ما را فتاد
مکن راز ما پیش یاران سمر
مدر پردهٔ ما که در عشق تو
شدست این سنایی ز پرده به در
که از روی نسبت نیاید نکو
پدر پرده‌دار و پسر پرده‌در
دل و جان و عقل سناییت را
ربودی بدان غمزهٔ دل شکر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر
یکی از سر لطف بر ما نگر
هوش مصنوعی: ما مانند غریبی هستیم که زیبایی تو را می‌خواهد، ای جوان خوش‌چهره، لطفی کن و به ما نظری بینداز.
سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای
زهی ما بر تو غلام سفر
هوش مصنوعی: شما ما را به سفر فرستادی و این برای ما مثل یک هدیه ارزشمند است؛ ما در برابر تو همچون غلامی هستیم که به خاطر این سفر قدردانیم.
نظرمان مباد از خدای ار به تو
جز از روی پاکیست ما را نظر
هوش مصنوعی: اگر نظر ما بر تو نیست، این به خاطر این است که ما از خداوند چیزی جز پاکی و نیت خوب نمی‌خواهیم.
دل تنگ ما معدن عشق تست
که هم خردی و هم عزیزی چو زر
هوش مصنوعی: دل پر از longing ما، گنجینه‌ای از عشق توست، که هم دارای عقل و درایت هستی و هم مثل طلا عزیز و باارزش.
هنوز از نهالت نرسته‌ست گل
هنوز از درختت نپختست بر
هوش مصنوعی: گل هنوز از درخت نمیرود، و نهال تو هنوز به بهره‌وری نرسیده است.
ببندد به عشق تو حورا میان
گشاید ز رشگ تو جوزا کمر
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، حوری‌ها در بهشت به شادی خوشحال هستند و به خاطر حسادت به زیبایی تو، ستاره‌های دوقلو در آسمان درخشان می‌شوند.
نباشد کم از ناف آهو به بوی
کرا عشق زلف تو سوزد جگر
هوش مصنوعی: اگر بوی ناف آهو وجود نداشته باشد، عشق و زلف تو باعث می‌شود دل انسان بسوزد.
نگارا ز دشنام چون شکرت
که دارد ز گلبرگ سوری گذر
هوش مصنوعی: ای نگار، سخن زشت تو مانند شکر است که از روی گلبرگ قرمز عبور می‌کند.
عجب نیست گر ما قوی دل شدیم
که این خاصیت هست در نیشکر
هوش مصنوعی: عجیب نیست که ما شجاعت پیدا کرده‌ایم، چرا که این ویژگی در نیشکر نهفته است.
بینداز چندان که خواهی تو تیر
که ما ساختیم از دل و جان سپر
هوش مصنوعی: هر چقدر می‌خواهی تیر پرتاب کن، چون ما با تمام وجودمان سپری ساخته‌ایم.
تو بر ما به نادانی و کودکی
چو متواریان کرده‌ای رهگذر
هوش مصنوعی: تو با نادانی و بی‌تجربگی‌ات، مانند مسافرانی که در حضور ما ناپدید می‌شوند، ما را رها کرده‌ای.
بدین اتفاقی که ما را فتاد
مکن راز ما پیش یاران سمر
هوش مصنوعی: به خاطر این واقعه‌ای که برای ما پیش آمده، راز ما را فاش نکن در حضور دوستان.
مدر پردهٔ ما که در عشق تو
شدست این سنایی ز پرده به در
هوش مصنوعی: پرده‌ای که بر عشق تو نقش بسته، باعث شده سنایی از پشت پرده بیرون بیاید.
که از روی نسبت نیاید نکو
پدر پرده‌دار و پسر پرده‌در
هوش مصنوعی: نه بر اساس نسبت‌ها و رابطه‌ها، بلکه بر اساس شایستگی‌ها و لیاقت‌ها باید به افراد توجه کرد. پدر ممکن است نقشی داشته باشد، اما این به معنای آن نیست که فرزند نیز به طور خودکار همان ویژگی‌ها را دارد.
دل و جان و عقل سناییت را
ربودی بدان غمزهٔ دل شکر
هوش مصنوعی: دل و جان و عقل من را به خاطر زیبایی‌ها و نشانه‌های تو برده‌ای، بدان که همان محبت و جذبه‌ات برای من همچون شکر شیرین است.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۶۶ به خوانش عندلیب