شمارهٔ ۱۶۰
ای سنایی خیز و در ده آن شراب بیخمار
تا زمانی می خوریم از دست ساقی بیشمار
از نشاط آن که دایم در سرم مستی بوَد
عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار
هست خوش باشد کسی را کاو ز خود باشد بری
خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار
من به حق، باقی شدم اکنون که از خود فانیام
هان ز خود فانیِ مطلق شو به حق شو استوار
دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی
آن که از خود فارغ آمد فرد باشد پیشِ یار
من به خود قادر نیام زیرا که هستم زآب و گل
چون بُوَم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سنایی خیز و در ده آن شراب بیخمار
تا زمانی می خوریم از دست ساقی بیشمار
هوش مصنوعی: ای سنایی، برخواست و در ده برو و آن شراب بیخمار را بنوش. تا وقتی که از دست ساقی بیشمار مینوشیم، از این لذت بهرهمند شویم.
از نشاط آن که دایم در سرم مستی بوَد
عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار
هوش مصنوعی: از شادی و سرخوشی که همیشه در دل من وجود دارد، میخواهم عمرهای خوشی را سپری کنم با این امید که کسی باشد تا غمهایم را از بین ببرد.
هست خوش باشد کسی را کاو ز خود باشد بری
خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار
هوش مصنوعی: کسی که از خود رهایی یابد، سرشار از خوشحالی است. نیز خوشحالی و شادابی خاصی در حضور محبوبش به وجود میآید.
من به حق، باقی شدم اکنون که از خود فانیام
هان ز خود فانیِ مطلق شو به حق شو استوار
هوش مصنوعی: من به حقیقت و حقیقتی که دارم، پابرجا و ماندگار شدم، حتی زمانی که از خود و وجودم گذر کردم. ای دیگران، تو هم باید خود را از تعلقات دنیا جدا کنی و به حقیقت بپیوندی و در آن ثابت و استوار بمانی.
دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی
آن که از خود فارغ آمد فرد باشد پیشِ یار
هوش مصنوعی: ای جان، دل را از خود دور کن تا به حقیقت نزدیک شوی. کسی که از خود گذشت و فارغ شد، در پیش محبوب سرفراز خواهد بود.
من به خود قادر نیام زیرا که هستم زآب و گل
چون بُوَم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به خود اتکا کنم، چرا که از خاک و آب ساخته شدهام. احساس میکنم در جایی هستم که مانند یتیمی ناراحت و دلشکستهام.