گنجور

شمارهٔ ۱۵

مَن کِیَ‌ام کاندیشهٔ تو هم‌نَفَس باشَد مَرا؟
یا تَمَنّایِ وِصالِ چون تو کس باشد مرا؟
گر بُوَد شایستهٔ غم خوردنِ تو جانِ من،
اینْ نصیبَ ازْ دولتِ عشقِ تو بَس باشد مرا
گر نَه عشقت سایهٔ من شد؟ چرا هر گه که من
رویْ بَرتابم اَزو پویان ز پَس باشد مرا؟
هر نَفَسْ کان را به یادِ روزگارِ تو زَنَم
جملهٔ عالم طُفیلَ آنْ نَفَسْ باشد مرا
هر زَمان زُ امّیدِ وصلِ تو دلِ خود خوش کنم،
باز گویم: نَه چِه جایِ این هَوَسْ باشد مرا؟
چون خیالِ خاکِ پایت می‌نَبینَد چشمِ من،
بَر وصالِ تو چگونه دسترس باشد مرا؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/09/02 23:12
ناشناس

بیت پنجم
نوشته شده هز رمان
لطفا اصلاح شود به هر زمان
شاد و سربلند باشید

1393/12/07 11:03
نفیسه

فکر میکنم همان هز رمان صحیح است

1394/11/30 12:01
کتایون

با سلام...نفیسه جان هز رمان به چه معنی؟

1394/12/27 18:02
نفیس

معنای هز رمان در این شعر چیست؟ ممنون میشم اگر دوستان آگاه پاسخگو باشن

1395/01/29 12:03
عمر شیردل

کاملا" موافقم ، باید هر زمان نوشته شود.

1395/08/29 04:10
یاسین

از انوریْ تقریبا در مضمون این غزل:
من که باشم که تمنای وصال تو کنم
یا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنم

کس به درگاه خیال تو نمی‌یابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم

گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد
ساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنم

از سر مردمیی گر تو کلاهی نهیم
مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنم

ور به چشم تو درآید سخنم تا بزیم
در غزلها صفت چشم غزال تو کنم

شعر من سحر شد و شد به کمال از پی آن
که همی وصف جمالت به کمال تو کنم

چشم تو سحر حلالست و حرامست مرا
شاعری هرچه نه بر سحر حلال تو کنم