اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مَن کِیَام کاندیشهٔ تو همنَفَس باشَد مَرا؟
یا تَمَنّایِ وِصالِ چون تو کس باشد مرا؟
هوش مصنوعی: من کی هستم که فکر تو همدل و همنفس من باشد؟ یا اینکه کسی مثل تو را در آرزو داشته باشم؟
گر بُوَد شایستهٔ غم خوردنِ تو جانِ من،
اینْ نصیبَ ازْ دولتِ عشقِ تو بَس باشد مرا
هوش مصنوعی: اگر تو سزاوار غم خوردن باشی، جان من، این تنها نصیب من از عشق تو کافی است.
گر نَه عشقت سایهٔ من شد؟ چرا هر گه که من
رویْ بَرتابم اَزو پویان ز پَس باشد مرا؟
هوش مصنوعی: اگر عشق تو سایه من نشود، پس چرا هر بار که من به تو نگاه میکنم، احساس میکنم افرادی که به دنبال من هستند، از پشت سرم میآیند؟
هر نَفَسْ کان را به یادِ روزگارِ تو زَنَم
جملهٔ عالم طُفیلَ آنْ نَفَسْ باشد مرا
هوش مصنوعی: هر لحظهای که نفس میکشم، به یاد روزگار تو هستم و به همین خاطر، همه موجودات در عالم برای من مانند سایهای از آن نفس محسوب میشوند.
هر زَمان زُ امّیدِ وصلِ تو دلِ خود خوش کنم،
باز گویم: نَه چِه جایِ این هَوَسْ باشد مرا؟
هوش مصنوعی: هر بار که به امید رسیدن به تو دلم را خوش میکنم، باز هم میگویم: مگر این حال و هوای دل من چه جایی دارد؟
چون خیالِ خاکِ پایت مینَبینَد چشمِ من،
بَر وصالِ تو چگونه دسترس باشد مرا؟
هوش مصنوعی: چون چشم من فقط به یاد خاک پایت دوخته شده است، چگونه میتوانم به وصال تو دسترسی پیدا کنم؟
حاشیه ها
بیت پنجم
نوشته شده هز رمان
لطفا اصلاح شود به هر زمان
شاد و سربلند باشید
فکر میکنم همان هز رمان صحیح است
با سلام...نفیسه جان هز رمان به چه معنی؟
معنای هز رمان در این شعر چیست؟ ممنون میشم اگر دوستان آگاه پاسخگو باشن
1395/01/29 12:03
عمر شیردل
کاملا" موافقم ، باید هر زمان نوشته شود.
از انوریْ تقریبا در مضمون این غزل:
من که باشم که تمنای وصال تو کنم
یا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنم
کس به درگاه خیال تو نمییابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم
گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد
ساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنم
از سر مردمیی گر تو کلاهی نهیم
مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنم
ور به چشم تو درآید سخنم تا بزیم
در غزلها صفت چشم غزال تو کنم
شعر من سحر شد و شد به کمال از پی آن
که همی وصف جمالت به کمال تو کنم
چشم تو سحر حلالست و حرامست مرا
شاعری هرچه نه بر سحر حلال تو کنم