شمارهٔ ۱۴۴
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق بهیکبار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فروشد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد
در حسرت آن عنبر و دیبای نوآیین
فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد
رشک است بتان را ز بناگوش و خط او
گویند که بر برگ گلش خار برآمد
آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد
تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد
و آن شب که مرا بود به خلوت برِ او بار
پیش از شب من صبح ز کهسار برآمد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق بهیکبار بر آمد
هوش مصنوعی: روزی معشوقهام که حال مستی داشت، به بازار رفت و ناگهان دل عاشقان را از عشق خود پر کرد.
صد دلشده را از غم او روز فروشد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
هوش مصنوعی: او با درد و غمش، دلهای زیادی را افسرده و غمگین کرده و بسیاری از عاشقان را نیز به زحمت انداخته است.
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد
هوش مصنوعی: چهره و خط او مانند پارچه نازک و عطر خوشبود. وقتی آن دو با هم برخورد کردند، خریدار آمد.
در حسرت آن عنبر و دیبای نوآیین
فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد
هوش مصنوعی: شخصی به شدت دلتنگ و ناامید از نبود عطر خوش و پارچههای زیبا است و در این حسرت، صدای افراد فروشنده که از عطر و پارچههای تازه صحبت میکنند، به گوش میرسد.
رشک است بتان را ز بناگوش و خط او
گویند که بر برگ گلش خار برآمد
هوش مصنوعی: بتان به زیبایی و نازکخیالی او غبطه میخورند و میگویند که بر روی گلبرگش، خاری پیدا شده است.
آن مایه بدانید که ایزد نظری کرد
تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد
هوش مصنوعی: بدانید که خداوند نگاهی خاص به طبیعت انداخت و به خاطر آن، گل سوسن و درخت شمشاد از باغ روییدند.
و آن شب که مرا بود به خلوت برِ او بار
پیش از شب من صبح ز کهسار برآمد
هوش مصنوعی: آن شب که من تنها به خاطر او در خلوت بودم، قبل از آنکه شب من فرا برسد، سپیدهدم از کوهها سر زد.