شمارهٔ ۱۴۰
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نسبت آدم برید
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
گشت ز ما منقطع هر که به ما در رسید
مشکل درد مرا چرخ نداند گشاد
محمل عشق مرا خاک نیارد کشید
ای پسر از هر چه هست دست بشوی و برو
راه خرابات گیر رود و سرود و نبید
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نسبت آدم برید
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل من خود را نشان داد، عشق بر جان من چنان تأثیر گذاشت که نسبت من با انسان بودن را تغییر داد.
در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت
حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید
هوش مصنوعی: عاشق شدن باعث شده که کلمات و بیان از بین بروند و عشق به طور غیرقابل توصیفی در وجود فرد نمایان شود. عشق دیگر با کلمات بیان نمیشود و فقط وجود دارد.
قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان
گشت ز ما منقطع هر که به ما در رسید
هوش مصنوعی: کاروان از کنار ما عبور کرد و رفت، و حالا ما از چشمها پنهان شدیم. هر کس که به ما رسید، از ما جدا شد.
مشکل درد مرا چرخ نداند گشاد
محمل عشق مرا خاک نیارد کشید
هوش مصنوعی: درد من به قدری عمیق و پیچیده است که هیچکس نمیتواند آن را درک کند. احساس عشق من نیز آنقدر بزرگ و سنگین است که توانایی تحمل و حمل آن را ندارند.
ای پسر از هر چه هست دست بشوی و برو
راه خرابات گیر رود و سرود و نبید
هوش مصنوعی: ای پسر، از هر چیزی که در ذهنت است خلاص شو و به سوی مکانی برو که در آن عشق و شادی وجود دارد؛ جایی که میتوانی در آن به موسیقی و نوشیدنی های روح بخش بپردازی.
خوانش ها
شمارهٔ ۱۴۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/02/02 23:05
حمیدرضا
نسبت را نبست تایپ کردید!