گنجور

شمارهٔ ۱۳۹

ترا باری چو من گر یار باید
ازین به مر مرا تیمار باید
اگر بیمار باشد ور نباشد
مر این دل را یکی دلدار باید
اگر ممکن نباشد وصل باری
بسالی در یکی دیدار باید
بیازردی مرا وانگه تو گویی
چه کردی کز منت آزار باید
مرا گویی که بیداری همه شب
دو چشم عاشقان بیدار باید
چو من وصل جمال دوست جویم
مرا دیده پر از زنگار باید
چه کردی بستدی آن دل کز آن دل
مرا در عشق صد خروار باید
مرا طعنه زنی گویی دلیرا
دلی بستان چرا بیکار باید
دل خسته چه قیمت دارد ای دوست
که چندین با منت گفتار باید
طمع برداشتم از دل ولیکن
مر این جان را یکی زنهار باید
همه خون کرد باید در دل خویش
هر آنکس را که چون تو یار باید
ایا نیکوتر از عمر و جوانی
نکو رو را نکو کردار باید
مرا دیدار تو باید ولیکن
ترا یارا همی دینار باید
مرا دینار بی مهرست رخسار
چنین زر مر ترا بسیار باید
اگر خواهی به خون دل کنی نقش
ولیکن نقش را پرگار باید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا باری چو من گر یار باید
ازین به مر مرا تیمار باید
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل من بخواهد که تو را دوست داشته باشد، از این به بعد باید به من توجه بیشتری بکند.
اگر بیمار باشد ور نباشد
مر این دل را یکی دلدار باید
هوش مصنوعی: اگر دل بیمار باشد یا سالم، همیشه نیاز به یک محبوب و معشوق وجود دارد.
اگر ممکن نباشد وصل باری
بسالی در یکی دیدار باید
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم همیشه با هم باشیم، پس باید در یک دیدار کوتاه همدیگر را ملاقات کنیم.
بیازردی مرا وانگه تو گویی
چه کردی کز منت آزار باید
هوش مصنوعی: تو مرا آزرده‌ای و بعد سؤال می‌کنی چه کردی که لازم است از تو رنج ببرم.
مرا گویی که بیداری همه شب
دو چشم عاشقان بیدار باید
هوش مصنوعی: می‌گویی که عاشقان باید تمام شب را بیدار باشند و مراقب یکدیگر.
چو من وصل جمال دوست جویم
مرا دیده پر از زنگار باید
هوش مصنوعی: برای رسیدن به زیبایی معشوق، باید دوری و موانع را کنار بگذارم و چشمم را از آلودگی‌ها پاک کنم.
چه کردی بستدی آن دل کز آن دل
مرا در عشق صد خروار باید
هوش مصنوعی: چگونه دل تو را به دست آوردم که از آن دل، برای عشق خودم نیاز به مقدار زیادی دارم؟
مرا طعنه زنی گویی دلیرا
دلی بستان چرا بیکار باید
هوش مصنوعی: تو مرا نیش می‌زنی، گویی که دلیری، اما چرا باید بیکار بمانم؟
دل خسته چه قیمت دارد ای دوست
که چندین با منت گفتار باید
هوش مصنوعی: دل خسته‌ی من چه ارزشی دارد، ای دوست، وقتی که برای بیان احساساتم باید بارها با منت و حق‌طلبی صحبت کنم.
طمع برداشتم از دل ولیکن
مر این جان را یکی زنهار باید
هوش مصنوعی: از دل امیدها را کنار گذاشتم، اما برای این جانم نیاز به یک محافظت دارم.
همه خون کرد باید در دل خویش
هر آنکس را که چون تو یار باید
هوش مصنوعی: هر کسی که باید یاری مثل تو داشته باشد، باید در دل خود غم و اندوهی عمیق احساس کند.
ایا نیکوتر از عمر و جوانی
نکو رو را نکو کردار باید
هوش مصنوعی: آیا کسی بهتر از جوانی با ظاهر زیبا و کردار نیکو وجود دارد؟
مرا دیدار تو باید ولیکن
ترا یارا همی دینار باید
هوش مصنوعی: من به دیدار تو نیاز دارم، اما تو نیز باید توانایی و امکاناتی برای این دیدار داشته باشی.
مرا دینار بی مهرست رخسار
چنین زر مر ترا بسیار باید
هوش مصنوعی: صورت زیبا و دلنشین تو، همچون دیناری با ارزش و بدون مهر است. برای اینکه تو را به خوبی بشناسم و به یاد داشته باشم، نیاز دارم که از تو چیزهای زیادی ببینم و با تو آشنا شوم.
اگر خواهی به خون دل کنی نقش
ولیکن نقش را پرگار باید
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی با دل‌سوزی و رنج خود، تصوری زیبا بسازی، باید ابتدا ابزار مناسب و راهی درست برای این کار پیدا کنی.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۳۹ به خوانش عندلیب