گنجور

شمارهٔ ۱۱۸

هر دل که قرین غم نباشد
از عشق بر او رقم نباشد
من عشق تو اختیار کردم
شاید که مرا درم نباشد
زیرا که درم هم از جهانست
جانان و جهان بهم نباشد
با دیدن رویت ای نگارین
گویی که غمت ز غم نباشد
تا در دل من نشسته باشی
هرگز دل من دژم نباشد
پیوسته در آن بود سنایی
تا جز به تو متهم نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دل که قرین غم نباشد
از عشق بر او رقم نباشد
هوش مصنوعی: هر دلی که غم و اندوهی نداشته باشد، عشق در آن وجود نخواهد داشت.
من عشق تو اختیار کردم
شاید که مرا درم نباشد
هوش مصنوعی: من عشق تو را برگزیدم تا شاید در من چیزی از عشق تو وجود داشته باشد.
زیرا که درم هم از جهانست
جانان و جهان بهم نباشد
هوش مصنوعی: چرا که پول هم از جانان در این جهان است و اگر جهان نباشد، پول هم دیگر وجود نخواهد داشت.
با دیدن رویت ای نگارین
گویی که غمت ز غم نباشد
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبایت را می‌بینم، به نظر می‌رسد که غم و اندوهی وجود ندارد.
تا در دل من نشسته باشی
هرگز دل من دژم نباشد
هوش مصنوعی: وقتی که در دل من حضور داشته باشی، هیچ‌گاه دل من غمگین نخواهد بود.
پیوسته در آن بود سنایی
تا جز به تو متهم نباشد
هوش مصنوعی: همیشه سنایی در این حالت بود که جز تو به کسی یا چیزی متعهد نباشد.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۱۸ به خوانش عندلیب