گنجور

شمارهٔ ۱۱۷

معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد
از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد
در مرتبه از خاک بسی کم بود آن جان
کو زیر کف پای تو چون خاک نباشد
نادان بود آنکس که ترا دید و از آن پس
از مهر دگر خوبان دل پاک نباشد
روی تو و موی تو بسنده‌ست جهان را
گو روز و شب و انجم و افلاک نباشد
دامن نزند شادی با جان سنایی
روزی که دلش از غم تو چاک نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

معشوق که او چابک و چالاک نباشد
آرام دل عاشق غمناک نباشد
هوش مصنوعی: اگر معشوق، زیبا و دلربا نباشد، دل عاشق هرگز آرام و خوشحال نخواهد بود.
از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم
آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد
هوش مصنوعی: از چرخ سرنوشت و ظلمت آن نترس، زیرا کسی که مانند تو محبوب و شجاع باشد، چنین دل‌نگرانی را به خود راه نمی‌دهد.
در مرتبه از خاک بسی کم بود آن جان
کو زیر کف پای تو چون خاک نباشد
هوش مصنوعی: در این متن بیان می‌شود که روحی که در زیر پای تو قرار دارد، به اندازه‌ی بسیاری از خاک‌ها ناچیز و کم‌ارزش است. اگر آن روح مانند خاک زیر پا باشد، دیگر ارزشی نخواهد داشت.
نادان بود آنکس که ترا دید و از آن پس
از مهر دگر خوبان دل پاک نباشد
هوش مصنوعی: کسی که تو را دید و بعد از آن دیگر نتوانست به خوبی‌ها و زیبایی‌های دیگران عشق بورزد، واقعاً نادان است.
روی تو و موی تو بسنده‌ست جهان را
گو روز و شب و انجم و افلاک نباشد
هوش مصنوعی: دنیا تنها به خاطر زیبایی و ظرافت تو کافیست، حتی روز و شب و ستاره‌ها و کهکشان‌ها اهمیت چندانی ندارند.
دامن نزند شادی با جان سنایی
روزی که دلش از غم تو چاک نباشد
هوش مصنوعی: شادی به دل سنایی چنگ نمی‌زند وقتی که دلش از غم تو پاره و زخمی نشده باشد.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۱۷ به خوانش عندلیب