گنجور

شمارهٔ ۱۰۱

آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
سوی لب تو نامه و پیغام ندارد
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد
بی داد تو افراخته صمصام ندارد
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون
گویی قدم دولت من گام ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند تو هیچ زمان و حالتی ندارد، مانند تو هیچ معشوقه‌ی دل‌انگیزی وجود ندارد.
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
هوش مصنوعی: چون دانه‌های یاقوت زیبا و باارزش‌اند، دل انسان نیز در این جهان چیزی مانند آن نمی‌یابد. توبه هم که می‌تواند انسان را نجات دهد، به مانند دام و تله‌ای نیست که به سادگی بتوان آن را به دست آورد یا از آن بهره‌مند شد.
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
سوی لب تو نامه و پیغام ندارد
هوش مصنوعی: هیچ بادی در دنیا وجود ندارد که به غیر از لب‌های تو، نامه و پیامی از ما به دیگران برساند.
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد
بی داد تو افراخته صمصام ندارد
هوش مصنوعی: عشق تو به ما هیچ عطایی نمی‌کند، چرا که در میان این بی‌عدالتی، سایه قدرت تو بر سر ما سنگینی می‌کند و ما را تحت فشار قرار می‌دهد.
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون
گویی قدم دولت من گام ندارد
هوش مصنوعی: من با همه ترفندها و فریب‌ها نمی‌توانم به تو برسم، چون به نظر می‌رسد که خوش‌شانسی من اجازه نمی‌دهد که قدم در راه تو بگذارم.

خوانش ها

شمارهٔ ۱۰۱ به خوانش عندلیب