قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در ستایش یکی از بزرگان
ای به آرام تو زمین را سنگ
وی به اقبال تو زمان را ننگ
ای به نزد کفایت تو کفایت
باد پیمای و کژ چو نای و چو چنگ
ای دو عالم گرفته اندر دست
به کمال و صیانت و فرهنگ
با مجال سخات هفت اقلیم
تنگ میدان به سان هفت اورنگ
پر و بال از تو یافته رادی
فر و هنگ از تو یافته فرهنگ
از بزرگیست در دماغ تو کبر
وز کریمیست در نهاد تو هنگ
نه به کبرست حلم تو چو جبال
نه به طبعست کبر تو چو پلنگ
ای گهر زای بینشیب زوال
وی درر پاش بینهیب نهنگ
در دو عالم همی نگنجی از آنک
تو بزرگی و هر دو عالم تنگ
به تن و طبع تازهای نه به روح
به دل و نام زندهای نه به رنگ
نام تو در ازل نشانه نهاد
خوشدلی در مزاج مردم زنگ
دور از آن مجلس از حرارت دل
آن چنانم که نار با نارنگ
گه خروشان چو در نبرد تو نای
گاه نالان چو در نبرد تو چنگ
گاه در خوی چو اسبت اندر تک
گاه در خون چو تیغت اندر جنگ
کرده شیران حضرت تو مرا
سر زده همچو گاو آب آهنگ
گر نیایم به مجلس تو همی
از سر عجزدان نه از سر ننگ
خود به تو چون رسد رهی که تویی
از سنا و بلندی و اورنگ
روی تو آفتاب و چشمم درد
صدر تو آسمان و پایم لنگ
خود شگفتست از آنکه بشکیبد
از چنان طلعت و چنان فرهنگ
کز پی ضعف دیدگان خفاش
نکند با جمال صبح درنگ
مرغ عیسی کدام سگ باشد
که کند سوی جبرئیل آهنگ
کز چنان قلزم آنک روی بتافت
چشم بر پشت یافت چون خرچنگ
لعل در دست تست خوش میباش
سنگ اگر نیست خاک بر سنگ
چکنی ریش و سبلت مانی
چون بدیدی عجایب ارتنگ
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه: مست گشتم ز لطف دشنامشقصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی: ای سنایی نشود کار تو امروز چو چنگ
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به آرام تو زمین را سنگ
وی به اقبال تو زمان را ننگ
هوش مصنوعی: ای آرامش تو، زمین به سنگ تبدیل شده و به خاطر خوشبختی تو، زمان به زشتی بدل گشته است.
ای به نزد کفایت تو کفایت
باد پیمای و کژ چو نای و چو چنگ
هوش مصنوعی: تو مانند یک نای و چنگ هستی که به طور ماهرانه ای نوازش میشوی و با وجود سختیها، همواره توانایی و کفایت خود را نشان میدهی.
ای دو عالم گرفته اندر دست
به کمال و صیانت و فرهنگ
هوش مصنوعی: ای دو جهان، تو در دست داری کمال، حفاظت و فرهنگ را.
با مجال سخات هفت اقلیم
تنگ میدان به سان هفت اورنگ
هوش مصنوعی: با لطف و generosity تو، تمام هفت اقلیم به اندازهی هفت رنگ، در تنگنای فضا قرار گرفتهاند.
پر و بال از تو یافته رادی
فر و هنگ از تو یافته فرهنگ
هوش مصنوعی: رادی به واسطه تو توانسته است پر و بال بگیرد و از تو آموخته است که چگونه فر و فرهنگ داشته باشد.
از بزرگیست در دماغ تو کبر
وز کریمیست در نهاد تو هنگ
هوش مصنوعی: تو به خاطر بزرگیات در دل خود احساس کبر و خودپسندی میکنی و این کبر ناشی از نهاد کریم و بزرگمنش توست.
نه به کبرست حلم تو چو جبال
نه به طبعست کبر تو چو پلنگ
هوش مصنوعی: حلم تو به بزرگی کوهها است و صبر و بردباری تو هیچ نشانی از تکبر ندارد. برعکس، تکبر تو به طبیعتات شبیه پلنگ است که خوی و رفتار خاص خود را دارد.
ای گهر زای بینشیب زوال
وی درر پاش بینهیب نهنگ
هوش مصنوعی: ای گوهر زای، از سقوط و زوال بینصیب هستی، پس با قدرت و سر و صدا دریا را پر از جواهر کن.
در دو عالم همی نگنجی از آنک
تو بزرگی و هر دو عالم تنگ
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و عظمت تو، نه تنها در این دنیا جا نمیگیری، بلکه در هر دو عالم هم نمیتوانی جای بگیدی؛ زیرا هر دو عالم برای تو تنگ هستند.
به تن و طبع تازهای نه به روح
به دل و نام زندهای نه به رنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخص به جای ظاهر و جسم تازه یا روح و دل زنده، به نام و شناخته شدن خود اهمیت میدهد و این مسئله برایش مهمتر از زیبایی ظاهری است.
نام تو در ازل نشانه نهاد
خوشدلی در مزاج مردم زنگ
هوش مصنوعی: در آغاز، نام تو نشانهای از خوشحالی و سرزندگی در روحیه مردم گذاشته است.
دور از آن مجلس از حرارت دل
آن چنانم که نار با نارنگ
هوش مصنوعی: من از آن جمع دور افتادهام و به خاطر آتش عشق، حالت من به گونهای است که مانند آتش میسوزم و شعلهورم.
گه خروشان چو در نبرد تو نای
گاه نالان چو در نبرد تو چنگ
هوش مصنوعی: گاهی مانند صدای خروشان در میان نبرد هستی و گاهی چنان غمگین و نالان که مثل صدای چنگ در همان نبرد زاری میکنی.
گاه در خوی چو اسبت اندر تک
گاه در خون چو تیغت اندر جنگ
هوش مصنوعی: گاهی در زندگی مانند اسبی هستی که در حال دویدن است و گاه در شرایط سخت مانند تیغی هستی که در میدان جنگ به کار میرود.
کرده شیران حضرت تو مرا
سر زده همچو گاو آب آهنگ
هوش مصنوعی: شیران به خاطر تو در من شجاعت و جسوریت ایجاد کردهاند، مثل گاو که به سمت آب روان میرود.
گر نیایم به مجلس تو همی
از سر عجزدان نه از سر ننگ
هوش مصنوعی: اگر به مجلس تو نیایم، به خاطر ناتوانی است نه به دلیل شرمندگی.
خود به تو چون رسد رهی که تویی
از سنا و بلندی و اورنگ
هوش مصنوعی: هرگاه به تو نزدیک شوم، چطور میتوانم به جایی برسم که تویی، با آن نور و عظمت و مقام بلندی که داری؟
روی تو آفتاب و چشمم درد
صدر تو آسمان و پایم لنگ
هوش مصنوعی: صورت تو مانند آفتاب است و تماشای آن برای من سخت است. تو همچون آسمان بالا هستی و من به خاطر ناتوانی در پایم، نمیتوانم به تو نزدیک شوم.
خود شگفتست از آنکه بشکیبد
از چنان طلعت و چنان فرهنگ
هوش مصنوعی: خودم از این که کسی از زیبایی و شخصیت این چنین دل بکند، شگفتزدهام.
کز پی ضعف دیدگان خفاش
نکند با جمال صبح درنگ
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و تیرگی بینایی، خفاش نمیتواند در برابر زیبایی صبح توقف کند.
مرغ عیسی کدام سگ باشد
که کند سوی جبرئیل آهنگ
هوش مصنوعی: مرغ عیسی، به عنوان نماد و مخلوقی بلندمرتبه و روحانی، نشان میدهد که هیچ موجودی در سطح پایینتری نمیتواند به این مقام دست یابد. این جمله بیان میکند که موجوداتی که در سطوح پایینتر هستند، نمیتوانند به سمت مقامهای علی و روحانی پرواز کنند و به درگاه فرشتگان نزدیک شوند. به عبارت دیگر، موجودات برتر و روحانی نمیتوانند تحت تأثیر یا با خواست موجودات نازلتر قرار بگیرند.
کز چنان قلزم آنک روی بتافت
چشم بر پشت یافت چون خرچنگ
هوش مصنوعی: از آن دریا که چهرهاش مانند نور میدرخشد، چشمها بر پشت مانند خرچنگ قرار میگیرند.
لعل در دست تست خوش میباش
سنگ اگر نیست خاک بر سنگ
هوش مصنوعی: اگر در دست تو نگین زیبایی باشد، خوشا به حال تو؛ حتی اگر سنگ نیست، خاک بر سنگ است.
چکنی ریش و سبلت مانی
چون بدیدی عجایب ارتنگ
هوش مصنوعی: وقتی که شگفتیهای دنیا را دیدی، دقت کن که از خودت غافل نشوی و به خودت و ظاهرت اهمیت بده.
حاشیه ها
1403/01/24 14:03
جهن یزداد
در نبرد چنگ نمینوازند در میزد چنگ مینوازند
گه خروشان چو در نبرد تو نای
گاه نالان چو در میزد تو چنگ
گاه در خوی چو اسبت اندر تک
گاه در خون چو تیغت اندر جنگ