گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه

مست گشتم ز لطف دشنامش
یارب آن می بهست یا جامش
عنبرش خلق و زلف هم خلقش
حسنش نام و روی هم نامش
دل به چین رفت و بازگشت و ندید
به ز اندام ترکه اندامش
سوی آن کو بخیل‌تر در عصر
زر پختست نقرهٔ خامش
لب و چشمم بماند پیوسته
بستهٔ کوی و فتنهٔ نامش
چون به زلف و به عارضش نگری
به گه خوشخویی و آرامش
صبح بینی همه گریبان باز
بسته بر زیر دامن شامش
لام گردد چو دید ماه او را
با الف سان قدی به اندامش
راست خواهی به پیش او مه را
سخت پژمرده گشت الف لامش
پسته‌ها خوش توان شکست از بوس
بر یکی پسته و دو بادامش
همه راهش خراب کرد وخلاب
چشمم از بهر غیرت کامش
هم به روی نکوش اگر هستم
از پی دانه بستهٔ دامش
هست یک رنگ نزد من در عشق
دیدهٔ توسن و لب رامش
هیچ کامم نماند جز یک کام
چیست آن کام جستن کامش
زیر فامم به صد هزاران جان
از پی عارض سمن فامش
چون تقاضاگر اوست باکی نیست
گردن ما و منت وامش
زان که در راه عشق گاه به گاه
دوست دارم جفا و دشنامش
خواهم از وی به قصد شفتالو
بهر دشنام خسته بادامش
کرد عشقش دل سنایی خوش
باد خوش چون دل شه ایامش
شاه بهرام شاه آنک او را
خاک پایست جرم بهرامش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مست گشتم ز لطف دشنامش
یارب آن می بهست یا جامش
هوش مصنوعی: بخاطر محبت و محبت‌آمیز دشنامی که از او شنیده‌ام، دچار intoxication و شور شده‌ام. آیا این عشق اوست یا نشانه‌ای از باده‌ای دلنشین است؟
عنبرش خلق و زلف هم خلقش
حسنش نام و روی هم نامش
هوش مصنوعی: عطر خوش او به خاطر موی زیبا و زیبایی‌اش معروف است و زیبایی چهره‌اش نیز زبانزد است.
دل به چین رفت و بازگشت و ندید
به ز اندام ترکه اندامش
هوش مصنوعی: دل به چین رفت و بازگشت، اما ندید که به جز اندام لاغر او، چیزی دیگر وجود ندارد.
سوی آن کو بخیل‌تر در عصر
زر پختست نقرهٔ خامش
هوش مصنوعی: به سوی کسی که در زمان ثروت و رفاه، دلش تنگ‌تر و بخیل‌تر است، نقره‌ای که هنوز تصفیه نشده است، می‌رسد.
لب و چشمم بماند پیوسته
بستهٔ کوی و فتنهٔ نامش
هوش مصنوعی: لب و چشمانم همیشه در پی جاذبه و زیبایی او مانده‌اند.
چون به زلف و به عارضش نگری
به گه خوشخویی و آرامش
هوش مصنوعی: وقتی به موها و چهره‌اش نگاه می‌کنی، در لحظات خوش‌خلقی و آرامش او غرق می‌شوی.
صبح بینی همه گریبان باز
بسته بر زیر دامن شامش
هوش مصنوعی: صبح که فرا می‌رسد، می‌بینی که همه افراد گریبان‌هایشان را بسته‌اند و زیر دامن شامگاه خود پنهان کرده‌اند.
لام گردد چو دید ماه او را
با الف سان قدی به اندامش
هوش مصنوعی: وقتی که او را با قامتی کشیده و زیبا می‌بیند، مانند ماه درخشانی می‌شود.
راست خواهی به پیش او مه را
سخت پژمرده گشت الف لامش
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و راستی در برابر او بروی، ماه هم به شدت ناراحت و غمگین می‌شود.
پسته‌ها خوش توان شکست از بوس
بر یکی پسته و دو بادامش
هوش مصنوعی: پسته‌ها به راحتی می‌توانند شکسته شوند، اما این کار فقط با بوسه‌ای بر یک پسته و دو بادام انجام می‌شود.
همه راهش خراب کرد وخلاب
چشمم از بهر غیرت کامش
هوش مصنوعی: همه راه‌ها را خراب کرد و با شوق چشمم را به خاطر غیرت خود از دست داد.
هم به روی نکوش اگر هستم
از پی دانه بستهٔ دامش
هوش مصنوعی: اگر چه من در جستجوی تو هستم، اما باید بدانم که شاید در دام کسی گرفتار شده‌ام.
هست یک رنگ نزد من در عشق
دیدهٔ توسن و لب رامش
هوش مصنوعی: در عشق تو، برای من فقط یک رنگ وجود دارد و آن، چشمان تو و لب‌های دلنشینت است.
هیچ کامم نماند جز یک کام
چیست آن کام جستن کامش
هوش مصنوعی: هیچ آرزویی برای من باقی نمانده جز یک آرزو؛ و آن هم چیست؟ این است که به دنبال آن آرزو بروم.
زیر فامم به صد هزاران جان
از پی عارض سمن فامش
هوش مصنوعی: در سایه‌ی چهره‌ام، به خاطر زیبایی‌اش، هزاران جان در تلاشند.
چون تقاضاگر اوست باکی نیست
گردن ما و منت وامش
هوش مصنوعی: چون او خواستار ماست، نگران نیستیم از اینکه خود را تحت فشار قرار دهیم یا باری به دوش بگیریم.
زان که در راه عشق گاه به گاه
دوست دارم جفا و دشنامش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در مسیر عشق، هر از گاهی به خاطر محبت، بی‌رحمی و بی‌ادبی او را تحمل می‌کنم.
خواهم از وی به قصد شفتالو
بهر دشنام خسته بادامش
هوش مصنوعی: می‌خواهم از او به خاطر شفتالو، به خاطر دشنام به بادام خسته‌اش بگویم.
کرد عشقش دل سنایی خوش
باد خوش چون دل شه ایامش
هوش مصنوعی: عشق او دل سنایی را شاد کرده است، همانطور که دل پادشاه خوشحال است؛ زندگی‌اش نیز پر از خوشی است.
شاه بهرام شاه آنک او را
خاک پایست جرم بهرامش
هوش مصنوعی: شاه بهرام، باری از سر تقدیر، به خاک پایش می‌افتد، که این نشان‌دهنده عظمت و مقام اوست.