قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱
ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار
پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
تخت و تاج و ملک و هستی جمله را در هم شکن
نقش و مهر نیستی و مفلسی بر جان نگار
پای بر دنیا نه و بردوز چشم از نام و ننگ
دست بر عقبا زن و بر بنده راه فخر و عار
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانهوار
عالم سفلی نه جای تست زینجا بر گذر
جهد آن کن تا کنی در عالم علوی قرار
تا نگردی فانی از اوصاف این ثانی سقر
بینیازی را نبینی در بهشت کردگار
گر چو بوذر آرزوی تاج داری روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار دار دار
از حدیث عشق جانبازان مزن بر خیره لاف
تا تو اندر بند عشق خویش باشی استوار
باطن تو کی کند بر مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار
ای برادر روی ننماید عروس دین ترا
تا هوای نفس تو در راه دین شد ره سپار
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
والله ار دیدش رسد هرگز به در شاهوار
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هفت گردون در گذار
از پی یک مه که برگ گل دمد بر وی همی
گرمی و سردی کشد در باغها یک سال خار
گر غم دین داردت رو توتیای دیده ساز
گرد نعل مرکب این افتخار روزگار
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در ترغیب مردان به احتراز از زنان دلفریب: زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یارقصیدهٔ شمارهٔ ۸۲: زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل از عقبات باید دست از دنیا بدار
پاکبازی پیشه گیر و راه دین کن اختیار
هوش مصنوعی: ای دل، باید از موانع زندگی فاصله بگیری و زین به بعد به پاکی و تقوا بپردازی و راه دین را انتخاب کنی.
تخت و تاج و ملک و هستی جمله را در هم شکن
نقش و مهر نیستی و مفلسی بر جان نگار
هوش مصنوعی: تمام تخت و تاج و حکومت و وجود را در هم میشکنم، چون نشانهها و تأثیرات نیستی و فقر بر جان دلبرم چیره شده است.
پای بر دنیا نه و بردوز چشم از نام و ننگ
دست بر عقبا زن و بر بنده راه فخر و عار
هوش مصنوعی: به دنیا پا نگذار و در وقوع آن چشم از شهرت و عیبها بردار؛ به آینده فکر کن و به دیگران طعنه مزن.
چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی
همت اندر راه بند و گام زن مردانهوار
هوش مصنوعی: برای چه مدت به امید زیبایی و خوشبوئی نشستهای؟ جاهطلبی خود را نشان بده و با ارادهای قوی در راه تلاش کن و همچون مردان گام بردار.
عالم سفلی نه جای تست زینجا بر گذر
جهد آن کن تا کنی در عالم علوی قرار
هوش مصنوعی: دنیا و دنیاگرایی جای تو نیست. از اینجا عبور کن و تلاش کن تا در عالم بالا و معنوی قرار بگیری.
تا نگردی فانی از اوصاف این ثانی سقر
بینیازی را نبینی در بهشت کردگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ویژگیهای این جهان فانی رها نشوی، هرگز نعمت بینیازی را در بهشت خداوند نخواهی دید.
گر چو بوذر آرزوی تاج داری روز حشر
باش چون منصور حلاج انتظار دار دار
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند بوذر، آرزوی رسیدن به مقام و پرستیج را داری، در روز قیامت باید مانند منصور حلاج، آمادهی پذیرش هر نتیجهای باشی.
از حدیث عشق جانبازان مزن بر خیره لاف
تا تو اندر بند عشق خویش باشی استوار
هوش مصنوعی: از داستان عاشقان دلیر سخن نران، زیرا تا زمانی که خود در دام عشق مخصوص خود پایداری، نباید به دیگران ادعا کنی.
باطن تو کی کند بر مرکب شاهان سفر
تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار
هوش مصنوعی: درون تو چه کسی میتواند بر اسب پادشاهان سفر کند، تا زمانی که ارادهات بر اسب تلاش سوار نشده باشد؟
ای برادر روی ننماید عروس دین ترا
تا هوای نفس تو در راه دین شد ره سپار
هوش مصنوعی: ای برادر، تا زمانی که نفس خود را در مسیر دین قرار ندادهای، عروس دین به تو روی نمیآورد.
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
والله ار دیدش رسد هرگز به در شاهوار
هوش مصنوعی: چشم آن کسی که عاشق شد و عشق را بر ظاهر و رنگ صدف میبیند، اگر هم روزی او را ببیند، هرگز به بزرگی و جلال شاه نمیرسد.
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هفت گردون در گذار
هوش مصنوعی: تا زمانی که به زیبایی ظاهری خود اهمیت میدهی، هرگز نتوانی به عمق واقعی خود پی ببری. بنابراین، سعی کن به معانی و جان واقعی خود بروی و از محدودیتهای دنیای مادی فراتر بروی.
از پی یک مه که برگ گل دمد بر وی همی
گرمی و سردی کشد در باغها یک سال خار
هوش مصنوعی: به دنبال یک گل هستم که وقتی شکوفه بزند، گرما و سرما را در باغها حس کنم و یک سال را با خارهایش سپری کنم.
گر غم دین داردت رو توتیای دیده ساز
گرد نعل مرکب این افتخار روزگار
هوش مصنوعی: اگر به فکر دین خود هستی، باید اشکهایت را مثل گرد و غبار نعل اسب به کار بگیری تا از این دنیا با افتخار یاد کنی.