گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح قاضی یحیا صاعد

ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا
بر تو عاشق هر دو گیتی و تو عاشق بر سخا
ای چو آب اندر لطافت ای چو خاک اندر درنگ
وی چو آتش در بلندی و چو باد اندر صفا
رشوت از حکمت چنان دورست کز گردون فساد
بدعت از علمت چنان پاکست کز جنت وبا
برفکندی رسم ظلم و اسم رشوت از جهان
تا شدی بر مسند حکم شریعت پادشا
ای که بر صحرا نزیبد جز برای خدمتت
هیچ هدهد را کلاه و هیچ طوطی را قبا
دوست رویی آن چنان کز پشت ماهی تا به ماه
بر تو هر موجود را عشقی همی بینم جدا
گرچه ناهموار بود از پیشکاران کار حکم
پیش از این لیکن ز فر عدل تو در وقت ما
آن چنان شد خاندان حکم کز انصاف و عدل
می‌کند مر خاک را از باد عدل تو جدا
جز دعای تو نمی‌گویند شیران در زئیر
جز ثنای تو نمی‌خواهند مرغان در نوا
ای در حکمست و این دعوی که کردم راست بود
گر نداری استوارم بگذرانم صد گوا
عقل اندر کارگاه جان روایی خواست یافت
از برای خدمت صدرت نه از بهر بها
ناگهان دیدم که گردان گشت بر گردون نطق
بیست و نه کوکب همه تاری ولیک اصل ضیا
بغضی از وی چون بنات النعش و بعضی چون هلال
بعضی از وی چون ثریا بعضی از وی چون سها
شکلهاشان در مخارج نقش نفس ناطقه
ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفا
چشم من چون گوش گشتی چون ندیدی بر زمین
گوش من چون چشم گشتی چون شدندی بر سما
ترجمان کفر و دین بودند و جاسوس ضمیر
قهرمان عقل و جان بودند و فرزند هوا
عقل چون در یافتن شد این همه گرد آمدند
نزد او از بهر عز سرمد و کسب بقا
عقل عاجز شد ازیشان زان که ریشهٔ آن ردا
این یکی گفتی: مرا ساز آن دگر گفتی : مرا
عقل چون مرسیرتت را چاکریها کرده بود
کرد چون خلقت امید هر یکی زیشان روا
مبهم و رمز از چه گویم چون نگویم آشکار
نه کسی اینجای بیگانه‌ست ماییم و شما
و آنکه شعری خواستم گفتن ترا از بهر شکر
نز برای آنکه تا بار دگر جویم عطا
حرفها دیدم که خود را یک به یک بر می‌زند
پیش من زاری کنان زانسان که پیران در دعا
گاه تاج از سر همی انداخت شین بر سان سین
گاه پیشم سرنگون میشد الف مانند لا
همچو جیم و دال و را و قاف و عین و لام و نون
از الف تا یا دگرها مانده در پیشم دوتا
این همی گفت ای سنایی الله الله زینهار
از جمال مدح او ما را نصیبی کن سنا
و آن دگر گفتی مرا کن قافیت در مدح او
تا بدرم همچو اقبالش مخالف را قفا
وین دگر گفتی: مرا حرف روی کن تا چنو
در میان حرفها بازار من گردد روا
چون ز خلق معنویت آن دیده بودم در زمان
از پی تشریف ایشان مثنوی گفتم ثنا
ز آنچنان سیرت چنین معنی همی زاید یلی
ز آسمان چون نوش بارد نوش باشد نوشبا
تا بیابی گر بجویی از برای حج و غزو
در مناسک حکم حج و در سیر حکم غزا
این چنین انصافها چون غازیان بادت ثواب
وز چنان کردارها چون حاجیان بادت جزا
اخترت بادا منیر و طالعت بادا قوی
رتبتت بادا بلند و حاجتت بادا روا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بنام و خوی خوش میراث دار مصطفا
بر تو عاشق هر دو گیتی و تو عاشق بر سخا
هوش مصنوعی: ای کسی که به نام و صفت‌های نیکو شناخته می‌شوی و وارث میراث پیامبر مصطفی هستی، عاشقان از هر دو دنیا به تو عشق می‌ورزند و تو نیز بر بخشندگی و سخاوت عشق می‌ورزی.
ای چو آب اندر لطافت ای چو خاک اندر درنگ
وی چو آتش در بلندی و چو باد اندر صفا
هوش مصنوعی: ای تو مانند آب هستی که لطافت دارد، مانند خاک که آرام و پایدار است، مانند آتش که در بلندی می‌درخشد و مانند باد که پاک و خالص است.
رشوت از حکمت چنان دورست کز گردون فساد
بدعت از علمت چنان پاکست کز جنت وبا
هوش مصنوعی: رشوه به دور از حکمت است و فساد در آسمان به دور از علم و دانایی است؛ به طوری که علم و دانایی از فساد و آلودگی پاک هستند.
برفکندی رسم ظلم و اسم رشوت از جهان
تا شدی بر مسند حکم شریعت پادشا
هوش مصنوعی: تو قوانین ظلم و نام رشوه را از بین بردی و با این کار بر تخت حکمرانی شریعت و عدل نشستی.
ای که بر صحرا نزیبد جز برای خدمتت
هیچ هدهد را کلاه و هیچ طوطی را قبا
هوش مصنوعی: ای کسی که در بیابان، فقط برای خدمت به تو، نه هیچ هدهدی کلاهی بر سر می‌گذارد و نه هیچ طوطی‌ای لباس می‌پوشد.
دوست رویی آن چنان کز پشت ماهی تا به ماه
بر تو هر موجود را عشقی همی بینم جدا
هوش مصنوعی: دوست تو آن قدر زیبا و دلرباست که از پشت ماه هم به نظر می‌رسد و من هر موجودی را که می‌بینم، عشق را در نگاهش می‌یابم.
گرچه ناهموار بود از پیشکاران کار حکم
پیش از این لیکن ز فر عدل تو در وقت ما
هوش مصنوعی: هرچند که کارگزاران در گذشته کارشان به خوبی انجام نمی‌شد و کار ناهمواری داشتند، اما به خاطر عدل تو در زمان ما، اوضاع بهتر شده است.
آن چنان شد خاندان حکم کز انصاف و عدل
می‌کند مر خاک را از باد عدل تو جدا
هوش مصنوعی: خاندان حکمرانی به قدری به انصاف و عدالت پایبند شده‌اند که از قدرت و توانایی تو، زمین را از ظلم و فساد جدا می‌کنند.
جز دعای تو نمی‌گویند شیران در زئیر
جز ثنای تو نمی‌خواهند مرغان در نوا
هوش مصنوعی: غیر از دعای تو، شیران در زئیر چیزی نمی‌گویند و غیر از ستایش تو، پرندگان در نوا چیزی نمی‌خواهند.
ای در حکمست و این دعوی که کردم راست بود
گر نداری استوارم بگذرانم صد گوا
هوش مصنوعی: ای کسی که در حکم الهی هستی و این ادعایی که من دارم، حقیقت دارد. اگر تو دلیل محکمی نداری، می‌توانم صد شاهد را برای اثبات این ادعا ارائه دهم.
عقل اندر کارگاه جان روایی خواست یافت
از برای خدمت صدرت نه از بهر بها
هوش مصنوعی: در حقیقت، عقل در محیطی که روح و جان در آن فعالیت می‌کند، پی برد که هدفش تنها خدمت به مقام و منزلت والای انسان‌هاست و نه برای به دست آوردن پاداش و ارزش مادی.
ناگهان دیدم که گردان گشت بر گردون نطق
بیست و نه کوکب همه تاری ولیک اصل ضیا
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه شدم که در آسمان، بیست و نه ستاره در حال چرخش هستند. همه آن‌ها به شکل یک نور تاری به نظر می‌رسند، اما در واقع منبع روشنایی و نور اصلی وجود دارد.
بغضی از وی چون بنات النعش و بعضی چون هلال
بعضی از وی چون ثریا بعضی از وی چون سها
هوش مصنوعی: حسرت و اندوهی که از او به دل می‌نشیند، گاهی مانند رنگ و زیبایی گل‌های نعش است و گاهی مانند هلال ماه. بعضی از آن احساسات شبیه به درخشش ثریا هستند و بعضی دیگر مانند ستاره سها.
شکلهاشان در مخارج نقش نفس ناطقه
ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفا
هوش مصنوعی: شکل‌ها و جلوه‌های آن‌ها در بیان و تفسیر نفس ناطقه و باطنی‌شان، در مکان‌هایی که آموزه‌های پیامبر (ص) شرح داده می‌شود، آشکار است.
چشم من چون گوش گشتی چون ندیدی بر زمین
گوش من چون چشم گشتی چون شدندی بر سما
هوش مصنوعی: چشم من وقتی به گوش تبدیل شد، چگونه نتوانستی آنچه را که بر روی زمین است ببینی؟ و وقتی گوش من به چشم بدل گشت، چگونه توانستی چیزهایی را که در آسمان هستند، ببینی؟
ترجمان کفر و دین بودند و جاسوس ضمیر
قهرمان عقل و جان بودند و فرزند هوا
هوش مصنوعی: افراد در حال تفسیر و توضیح مفاهیم کفر و دین هستند و در عین حال، ناظر و تحلیل‌گر افکار عمیق و احساسات انسانی می‌باشند. آن‌ها به نوعی نماینده و فرزند تمایلات و انگیزه‌های درونی انسان‌ها هستند.
عقل چون در یافتن شد این همه گرد آمدند
نزد او از بهر عز سرمد و کسب بقا
هوش مصنوعی: وقتی عقل به آگاهی رسید و فهمید که چه چیزهایی را باید در نظر بگیرد، همه به دور او جمع شدند تا از او به خاطر مقام والایش و برای کسب جاودانگی بهره‌مند شوند.
عقل عاجز شد ازیشان زان که ریشهٔ آن ردا
این یکی گفتی: مرا ساز آن دگر گفتی : مرا
هوش مصنوعی: عقل از درک این مسأله ناتوان شد، زیرا هر کدام از آن‌ها در خواسته‌های خود، به نوعی به یکدیگر اشاره کردند. یکی می‌گوید: "این کار را برای من انجام بده"، و دیگری می‌گوید: "نه، این کار را برای من بکن".
عقل چون مرسیرتت را چاکریها کرده بود
کرد چون خلقت امید هر یکی زیشان روا
هوش مصنوعی: وقتی عقل تو را در مسیری مشخص راهنمایی کرده و به عنوان خدمتگزار تو عمل می‌کند، آن‌گاه آفرینش امید تو از هر یک از آن‌ها برآورده می‌شود.
مبهم و رمز از چه گویم چون نگویم آشکار
نه کسی اینجای بیگانه‌ست ماییم و شما
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا باید از چیزهای پنهان و رمزی حرف بزنم، وقتی که نمی‌توانم به وضوح بیان کنم. در اینجا کسی غریبه نیست، تنها ما و شما هستیم.
و آنکه شعری خواستم گفتن ترا از بهر شکر
نز برای آنکه تا بار دگر جویم عطا
هوش مصنوعی: کسی که از من خواست شعری برای تو بگویم، این کار را به خاطر قدردانی می‌کند، نه اینکه بخواهد دوباره از من چیزی بگیرد.
حرفها دیدم که خود را یک به یک بر می‌زند
پیش من زاری کنان زانسان که پیران در دعا
هوش مصنوعی: می‌بینم که کلمات به نرمی و با حالتی زاری‌گونه، یکی یکی خود را به من معرفی می‌کنند و از انسانی می‌گویند که همانند پیران در حال دعا کردن است.
گاه تاج از سر همی انداخت شین بر سان سین
گاه پیشم سرنگون میشد الف مانند لا
هوش مصنوعی: گاهی شین مانند سین، تاج را از سر برمی‌داشت و گاهی الف مانند لا، سرش به زیر می‌افتاد.
همچو جیم و دال و را و قاف و عین و لام و نون
از الف تا یا دگرها مانده در پیشم دوتا
هوش مصنوعی: من مثل حروف الفبا، از الف تا ی، تنها دو حرف باقی مانده‌ام.
این همی گفت ای سنایی الله الله زینهار
از جمال مدح او ما را نصیبی کن سنا
هوش مصنوعی: این فرد می‌گوید ای سنایی، تنها از خدا کمک می‌خواهم و از زیبایی و فضائل او دعا می‌کنم که ما را نیز بهره‌ای از این مدح و ستایش عطا کند.
و آن دگر گفتی مرا کن قافیت در مدح او
تا بدرم همچو اقبالش مخالف را قفا
هوش مصنوعی: و آن شخص دیگر به من گفت که مرا در ستایش او توانا کن تا بتوانم مانند اقبال او، مخالفانش را پشت سر بگذارم.
وین دگر گفتی: مرا حرف روی کن تا چنو
در میان حرفها بازار من گردد روا
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که تو اگر به من بگویی که چگونه صحبت کنم، من می‌توانم با توجه به کلمات تو، در میان گفت‌وگوهایم رشد و پیشرفت کنم.
چون ز خلق معنویت آن دیده بودم در زمان
از پی تشریف ایشان مثنوی گفتم ثنا
هوش مصنوعی: به خاطر تماشای معنویت و بزرگواری آن‌ها از میان مردم، در زمانی که به دنبال ارج‌گذاری به ایشان بودم، مثنوی‌ای برای ستایششان نوشتم.
ز آنچنان سیرت چنین معنی همی زاید یلی
ز آسمان چون نوش بارد نوش باشد نوشبا
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های او چنین مفهومی به وجود آمده است، همان‌طور که هنگامی که بارانی از آسمان می‌بارد، نوشدارویی خوشمزه به زمین می‌رسد.
تا بیابی گر بجویی از برای حج و غزو
در مناسک حکم حج و در سیر حکم غزا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی برای انجام حج و جهاد به درستی عمل کنی، باید با دقت به احکام و مناسک مربوط به هر دو توجه داشته باشی.
این چنین انصافها چون غازیان بادت ثواب
وز چنان کردارها چون حاجیان بادت جزا
هوش مصنوعی: این‌گونه انصاف‌ها مثل پاداش غازیان است و اعمال نیکانی که انجام می‌دهی، مانند پاداش حاجیان خواهد بود.
اخترت بادا منیر و طالعت بادا قوی
رتبتت بادا بلند و حاجتت بادا روا
هوش مصنوعی: من برای تو انتخاب می‌کنم که ستاره‌ات روشن باشد و بختت قوی و جایگاهت بلند و آرزوهایت برآورده شود.