قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
بیت آخر "رزقنی" به جای"زرقنی" باید درست باشد
---
پاسخ: پیشنهاد شما اعمال شد.
این قصیده ای مشهوراست ومفاهیم بسیار بلند وزیبائی دارد بعنوان مثال از بیت دوم چنین برداشت میشود که هرچه ترا از راه دور کند فرق نمکند که حرف کفر باشدیا ایمان وآنچه از دوست ترا وادارد چه نقشی زشت باشد یا زیبا بیبینید که چگونه غایت وهدف را نشانه رفته وبه ظاهر سخنان ونقشهارا بی اهمیت دانسته ودر بیت پنجم بازاشاره دارد به اینکه اگر از روی دین سخن بگوئی فرق نمیکند که به مرام عبرانی یا سریانی باشد وخلاصه همه ابیات این قصیده خواندنی است
مولوی توجه خاصی به سنائی داشته وگاه ابیات اورا عنوان مطالب خود قرارداده ازجمله بیت 14 این قصیده را وپیدا کردن تمام موارد استنادش نیاز به بررسی دارد مولوی راجع به سنائی وعطارگفته:
عطارروح بود وسنائی دو چشم او
ما از پس سنائی وعطارآمدیم
ضمنااز بعضی ابیات سنائی که جای ذکرش نیست معلوم میشود که شیعی مذهب بوده است
بیت سوم با توجه به مفهوم شعر باید چنین باشد:
گواه عاشق آن باشد که سردش یابی از دوزخ
نشان رهرو آن باشد که خشکش بینی از دریا
باتوجه به تناسب عشق با آتش و سوختن وتناسب رهرو وگذشتن از دریا.
---
پاسخ: دوستانی که به نسخ چاپی دسترسی دارند درستش را اطلاع دهند.
بیت آخر "ارزقنی" درست است یعنی روزی ده مرا
با عرض سلام
بیت هشتم ، آخر مصرع دوم ، (پس از نور الوهیت به الله آی ز الا) روشن است که ( از الاّ ) صحیح است. یعنی ( از ) با الف
متشکرم
(ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور خلوا)
خلوا اشتباهاً با خ نقطه دار نوشته شده که صحیح : حلوا می باشد.
(همی خواهم به هر ساعت چه در سرا چه رد ضرا)
کلمه (در) قبل از ضرا اشتباه نوشته شده و جای دال و راء برعکس شده .
لطفاً تصحیح شود.
باز هم متشکرم
که تا پستست خاک اینجا همه نفعست لیک آن گه
بلای دیدهها گردد، چو بالا گیرد از نکبا
نکبا:باد نامساعد
معنی:انسان باید چون خاک باشد افتاده و لجام گسیختگی شهوانی را ترک کند.خاک تا موقعی که افتاده است به نفع انسان است ولی هنگامی که باد نامساعد آن را از روی زمین بلند می کند ،در چشم انسان ها فرو رفته بلای جانشان می گردد.انسانی که تحت تاثیر باد نامساعد آز و شهوات تحریک می شود و دست به عملی می زند بلای جان همگان خواهد شد.
کلمه رزقنی درست است چون اصل ان ارزقنی است یعنی خدایا روزیم کن به خاطر شعر حرف ا افتاده است.
شرح لغات و عبارات مشکل
حرف نهنگآسا = «لا» در «لا اله الاّ الله»، از آن که جز الله، کل هستی به آن نفی شود، به «نهنگ» تشبیه فرموده، که دریاآشام است.
شمشیر بویحیی = تیغ اجل (بویحیی کنیت عزرائیل است.)
پهنه = نوعی چوگان که سر آن چون کفچه پهن است.
بسم الله مجراها = اشاره به آیهی 41 سورهی هود
نَکبا = در اینجا یعنی بادِ بد و نامناسب
محرور = تندخو
بطحاء = مکه و سرزمینهای اطرافش
مِزهَر = (ساز موسیقی) عود
هیجا = جنگ
روهینا = آهنِ بیغشّ
رسیلی کردن = با دیگری همآواز شدن
بر عمیا = کورکورانه
بودردا = از صحابه که به حکمت و زهد و شجاعت معروف بوده
چاکری = ملازمت
تو پنداری که بر بازی است... = اشاره به آیهی 38 سورهی دخان
کمر گشادن = متوقف شدن، سر باز زدن
عِنّین = آن که ضعف جنسی دارد
وا = با، آش
وادروا = پرطعام
زبونگیر = عاجزکُش
سرّاء و ضرّاء = آسانی و سختی (برگرفته از آیهی 134 آل عمران)
رزّقنی و وفّقنی = مرا روزی کن، مرا توفیق ده
آمَنّا و صدّقنا = ایمان آوردیم و باور کردیم
تفسیر بیت 14 توسط مولانا در مثنوی:
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۲ - تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما/
مرحوم انوری ابیوردی در یکی از قطعات مشهورش که حافظ بیت اخرش را تضمین کرده، این بیت از این قصیده را تضمین می نماید:
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا
و بر مرحوم سنائی غزنوی خرده می گیرد که به آرزو کردن محض کار حل نمی شود و برای رستگاری، سخن از سه گانه ی استعداد، تلاش و اخلاص می گوید.
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - فیالحکمة/
روح هر سه شاعر یاد شده، شاد.
عنوان یکی از کتاب های هوشنگ گلشیری، داستان نویس نامی معاصر،که شامل مجموعه مقالات ایشان است برگرفته از یکی از ابیات همین قصیده است:
گرت نزهت همی باید به صحرای قناعت شو
که آن جا باغ در باغ است و خوان در خوان و وا در وا...
«وا» یعنی آش. «با» هم می گویند. «با» در شوربا همین «با» است.
چون اعتقاد بر اینست که جسم اینجا و جان آنجاست و به ضرورت وزن شعر فکر میکنم مصرع دوم از بیت اول باید به این ترتیب باشد: قدم زین هردو بیرون نه نه اینجا باش ونه آنجا
با درود فراوان؛
طبق اصلاحیه استاد مرتضی الهی قمشه ای ، لازم دانستم مورد اشتباه را به عرض برسانم.
مصرع دوم از بیت شماره 36، عبارت “فضای” بجای “صدای”.
خوش آوازت همی دارد فضای گنبد خضرا
پاینده باشید.
با پوزش چون صحبت از آواز است، همان صدا صحیح است و اشاره به صداهایی دارد در جو لامکان که ما قبلاً شنیده ایم و خرد ازلی ما آنها را بیاد دارد. مولانا نیز در این باره اشعاری سروده اند ودلیل لذت بردن مارا از موسیقی خاطره اصواتی میداند که در ازل شنیده ایم
کاربر محترمی در بالا در معنی "زبون گیر"، معنی "عاجزکُش" را پیشنهاد دادند که به لحاظ لفظی بسیار متین است. ولی در اینجا من گمان میکنم با مضمون این بیت و خصوص اینکه عنقا در عزلت جا گرفته باشد نمیخواند. چون عنقا خویشتن را زبون و عاجز نمیپندارد تا بخواهد از ترس عاجزکُشان در عزلت جا بگیرد. "رَسته" در لغتنامه ها در حالت اسم مفعولی در معنی رها شده و نجات یافته آمده. اما شاید در اینجا با ضمه ی اول باشد به معنی روییده، و یعنی عنقا در عزلت روییده است که کنایه از جای گرفتن او در آنجا باشد. بنده در اساطیر ندیده ام که عنقا اول در میان مردم بوده باشد و بعد به عزلت رفته باشد، لذا در اینجا رُسته بهتر از رَسته به نظر میرسد، بدین معنی که او از ابتدا در همان عزلت بود نه آنکه راهی آنجا شده باشد. اما "زبون گیران" را من تصور میکنم در اینجا به معنای کسانی باشد که دل در گرو چیزهای خوار نهاده اند، یعنی دوستداران چیزهای دون و خوار و زبون. کسانی که چیزی زبون همچون پیرزن سیه پستان دنیا را به دوستی خود گرفته اند.
چو علم آموختی آنگه بترس از علم کاندرشب........
علم را از حرص نمی آموزند و رابطۀ حرص با مصرع بعدی بی معنی است.
دوست داشتم بیت اول قصیده این گونه بود:
مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه پایین باش نه بالا
که با دون و والا هم تناسب دارد و لف و نشر مرتب نیز پدید می آید.
دوست داشتم بیت اول قصیده این گونه بود:
مکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه پایین باش نه بالا
که با دون و والا هم تناسب دارد و لف و نشر مرتب نیز پدید می آید.
در این صورت وزن شعر به هم می خورد...
به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که در منزل
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا
دیوان قائمیات - ص 50
به نظرم مصرع" جو علم آموختی از حرص ترس کاندر شب"....باید بجای حرص یکی از آفتهای علم میآمد. مثلا کبر.
جو علم آموختی از کبر ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
که البته ثقیل هست .
ولی به هرحال بین این دو مصرع بر اساس کلمه حرص ارتباط معنایی مناسبی برقرار نیست.
با سلام
در مورد مصرع
که از دام زبون گیران به عزلت رسته شد عنقا
یه سری از لغت نامه ها واضح توضیح دادن عنقا پرنده ای است که بالا نشین است و در دام شکارچیانی که تله روی زمین میگذارند (زبون گیران) گرفتار نمیشه واژه عزلت میتونه 2 معنی داشته باشه یکی فاصله داشتن تله روی زمین و پرنده و دومی ممکنه پرنده ای باشه که از انسان فراری است فاصله میگیره
البته نظر دوستان ادیب محترم منه کمترین فقط نظر شخصی دادم
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
کلمه یلدا چه ماجرائی را تداعی میکند و رابطه اش با عیسی چیست؟ لطفا ادبا بفرمایند
یلدا زود روز میترا است که مسیحیان آن را جاگذین میلاد عیسی کردن و بنام جشن کریسمس جشن میگیرند. جشن کریسمس که امروزه تقریبا در ۸۰ درصد کشور های جهان جشن گرفته میشه همان شب چله و یا شب یلدا است
گرامی زرکش
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
یلدا یکی از یاران عیسی ست که منظور شاعر معروف شدن اوست در پیوند با عیسی
چو علم آموختی از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
برای یک غیر ادبیاتی این معانی هم قابل تصور هست:
1- وقتی حرص معلم تو گشت، بترس،چون طمعکار چیز نفیس تری خواهد دزدید.
2- وقتی از روی طمع، علم آموختی، بترس. چون عالم طمعکار چیزهای نفیس تری خواهد دزدید.
3- وقتی علم آموختی، از حرص(صفت شیطانی) بترس، چون شیطان(دزد با چراغ) ایمان عالمان(کالای گزیده) را میبرد.
4- وقتی علم آموختی، از اینکه حریص و طماع هم باشی بترس! چون حریصی که علم هم داشته باشد اژدها می شود.
نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره
نه حرف از بهر آن آمد، که دزدی چادر زهرا
میگوید بیرون از خود را جستجو نکن و به درونیات خود بپرداز. من از تو کارهای عجیب و غریب نمیخواهم از تو نمیخواهم دیگران را از چیزی منع کنی مثلا چادر دختر پیامبر را بدزدی یا ستاره زهره را بگویی که نباید خنیاگری کنی. یعنی شریعت از تو چیزهای عجیب و غریب نمیخواهد از شما تزکیه نفس و مبارزه با نفسانیات را می خواهد(جهاد اکبر) اگر تو نخواهی نفس خود را بکشی به آنچه که تو را به جاودانگی می رساند نخواهی رسید.
بنه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره
نه حرف از بهر آن آمد، که دزدی چادر زهرا
اصلاح بفرمایید زَهره ی زُهره
14- بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی - که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
***
[رساله الانوار] (1)
مراد از مرگ بزرگ موت ارادی است که پیش از موت طبیعی «که مرگ کوچک است» سالکان را باید دست دهد زیرا صفات بشری بر اثر همین موت از سالک مضمحل می شود.
[یزدانپناه عسکری]
از دست دادن شکل انسانی و دور انداختن فهرست
(1) - ترجمه رساله الانوار و رساله ای به امام رازی ، محیی الدین ابن عربی ، نجیب مایل هروی – تهران : مولی 1385 - ص 5
موتوا قبل أن تموتوا - 300 299 266 177 141 :5+2 12:265
سلام
بنظر غزل الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها نیز هم وزن و هم قافیه با این شعر است