گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در تعزیت خواجه مسعود و تهنیت فرزند او خواجه احمد

کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار
فخر آل گنبدی را بی‌جمال عمر خوار
خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری
سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار
آن ز بیم مرگ بوده سالها در عین مرگ
و آن ز زخم چشم بوده هفته‌ها بیماروار
نرگسی کز بیم ایزد سالها یک رسته بود
خون حسرت کرده او را در لحد چون لاله‌زار
چشمها نشگفت اگر شد پر ستاره بی رخش
کاختران از غیبت خورشید گردند آشکار
چنبر گردون به گرد خاک از آن گردد همی
کاین چنین‌ها دارد این آسوده خاک اندر کنار
شاهی و شادی جز او فرزند نادیده هنوز
کرده مرگش همچو شاهان اسیر اندر حصار
تا گرفت او روزهٔ پیوسته در تابوت مرگ
خون همی گریند بهر او جهانی روزه‌دار
روی پر آژنگشان از اشک خون هست آن چنانک
در میان طبلهٔ شنگرف پشت سوسمار
لیک با این گرچه گنبد خانه‌ای کردش ز خشت
زین آل گنبدی را گنبد زنهار خوار
دوستان را جای شکر و تهنیت ماندست از آنک
ار صدف بشکست ازو برخاست در شاهوار
تا بود پر جوی و حوض و چشمه و دریا ز آب
در چمنها گر نبارد ابر نیسان گو مبار
مایهٔ حمد و سعادت احمد مسعود آنک
مر محامد را شعارست و سعادت را دثار
آن حکیم پای اصل و راد مرد معتبر
آن کریم دین پژوه و حق نیوش و حق گزار
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست
آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار
ای پدر را ناگهانی دیده در خاکی خموش
وی پدر را ناگهانی دیده بر چوبی سوار
نیک ناگاه از غریبی ماند چشمت پر ز آب
سخت بی وقت از یتیمی گشت فرقت پر غبار
لیکن از مرگ پدر یابند مردان نام و ننگ
نام بهمن بر نیامد تا نمرد اسفندیار
تا نگردد کوه مغرب پرده پیش آفتاب
از سوی مشرق جمال بدر ننماید شعار
ابتدا این رنجها میکش که در باغ شرف
زود بویی صد گل خوشبوی از یک نوک خار
تقویتها یابی اکنون از عطای ذوالجلال
تربیتها بینی اکنون از قبول شهریار
دولتت را فال نیک این بس که اندر شاعری
اختیار عالمی کردت ازینسان اختیار
یادگار خواجهٔ خود یافتی وقت است اگر
یادگاری خواهم ا زجودت ز چندان یادگار
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هفت و هشت
تا حواس و طبع باشد نزد عاقل پنج و چار
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار
فخر آل گنبدی را بی‌جمال عمر خوار
هوش مصنوعی: ناگاه گنبدی که سال‌ها عمر فخرش را به باد داده، اکنون بدون زیبایی‌اش، در حال زوال است.
خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری
سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار
هوش مصنوعی: خواجه مسعودی که در زمان خوشبختی و تندرستی با مشتری سعد کلی داشت، برای شخص او هدیه و نذر کرد.
آن ز بیم مرگ بوده سالها در عین مرگ
و آن ز زخم چشم بوده هفته‌ها بیماروار
هوش مصنوعی: شخصی به مدت سال‌ها از ترس مرگ زندگی کرده و همواره در حالی که به مرگ نزدیک بوده، زندگی کرده است. همچنین به دلیل جراحتی که به چشمش وارد شده، به مدت هفته‌ها به شکلی بیمار و ناتوان به سر برده است.
نرگسی کز بیم ایزد سالها یک رسته بود
خون حسرت کرده او را در لحد چون لاله‌زار
هوش مصنوعی: نرگسی که به دلیل ترس از خدا سال‌ها در یک جا خشکیده و حسرت بر دلش نشسته، اکنون در قبر مانند لاله‌زاری است.
چشمها نشگفت اگر شد پر ستاره بی رخش
کاختران از غیبت خورشید گردند آشکار
هوش مصنوعی: چشم‌ها اگر پر از ستاره شوند، تعجبی ندارد؛ زیرا بدون نور چهره‌ات، دیده‌ها مانند کاخ‌های تاریک می‌مانند که از غیبت خورشید روشن می‌شوند.
چنبر گردون به گرد خاک از آن گردد همی
کاین چنین‌ها دارد این آسوده خاک اندر کنار
هوش مصنوعی: آسمان به دور زمین می‌چرخد و به همین دلیل، کسانی که در زمین زندگی می‌کنند، از این چرخش در آرامش هستند.
شاهی و شادی جز او فرزند نادیده هنوز
کرده مرگش همچو شاهان اسیر اندر حصار
هوش مصنوعی: شادی و سلطنت هیچ کدام جز او برای فرزندش وجود ندارد، زیرا مرگش مانند شاهانی است که در دام اسارت قرار دارند.
تا گرفت او روزهٔ پیوسته در تابوت مرگ
خون همی گریند بهر او جهانی روزه‌دار
هوش مصنوعی: زمانی که او روزه‌دار دائمی در تابوت مرگ قرار گرفت، جهانیان به خاطر او همچنان اشک می‌ریزند و روزه‌دار هستند.
روی پر آژنگشان از اشک خون هست آن چنانک
در میان طبلهٔ شنگرف پشت سوسمار
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و پر از اشک آن‌ها به طرزی است که مانند رنگ قرمز درون ظرفی شبیه به جگر مار به نظر می‌رسد.
لیک با این گرچه گنبد خانه‌ای کردش ز خشت
زین آل گنبدی را گنبد زنهار خوار
هوش مصنوعی: با این حال، او با وجود اینکه خانه‌ای با خشت و مایه‌ای از این آل ساخته، باید از گنبدی که بر پای گذاشته محافظت کند.
دوستان را جای شکر و تهنیت ماندست از آنک
ار صدف بشکست ازو برخاست در شاهوار
هوش مصنوعی: دوستان را باید شکرگزار و تبریک گوییم، زیرا اگر صدف بشکند، مروارید باارزش از آن به وجود می‌آید.
تا بود پر جوی و حوض و چشمه و دریا ز آب
در چمنها گر نبارد ابر نیسان گو مبار
هوش مصنوعی: تا زمانی که جوی‌ها، حوض‌ها، چشمه‌ها و دریاها پر از آب هستند، اگر باران در بهار نبارد، نگران نباشید.
مایهٔ حمد و سعادت احمد مسعود آنک
مر محامد را شعارست و سعادت را دثار
هوش مصنوعی: احمد مسعود مایهٔ سپاس و خوشبختی است و او خود نماد ستایش‌ها و نشانی از سعادت به شمار می‌رود.
آن حکیم پای اصل و راد مرد معتبر
آن کریم دین پژوه و حق نیوش و حق گزار
هوش مصنوعی: آن داهی که به اصول اصلی و رادمردی با اعتبار پایبند است، همان شخص کریم است که به دین علم می‌آموزد و حق را می‌شنود و نسبت به آن وفادار است.
آن اصیل خوش لقای مکرم درویش دوست
آن نبیل پارسای مفضل پرهیزگار
هوش مصنوعی: او درویشی است نیکوکار و با اصالت که ملاقات با او برای من مایه شرافت و افتخار است، همچنان که او انسانی پارسا و پرهیزگار به شمار می‌رود.
ای پدر را ناگهانی دیده در خاکی خموش
وی پدر را ناگهانی دیده بر چوبی سوار
هوش مصنوعی: ای پدر، ناگهان تو را در خاکی خاموش و بی‌حرکت دیدم و ناگهان تو را بر چوبی سوار مشاهده کردم.
نیک ناگاه از غریبی ماند چشمت پر ز آب
سخت بی وقت از یتیمی گشت فرقت پر غبار
هوش مصنوعی: ناگهان تو از غریبی دلت پر شد از اشک، و به خاطر یتیمی و جدایی، زندگی‌ات پر از غم و غصه شد.
لیکن از مرگ پدر یابند مردان نام و ننگ
نام بهمن بر نیامد تا نمرد اسفندیار
هوش مصنوعی: اما مردان از مرگ پدر، هم نام و هم ننگ به دست می‌آورند؛ نام بهمن تا زمانی که اسفندیار نمرد، به وجود نیامد.
تا نگردد کوه مغرب پرده پیش آفتاب
از سوی مشرق جمال بدر ننماید شعار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوه‌های سمت مغرب مانع تابش آفتاب نشوند، جمال و زیبایی ماه از سوی مشرق نمایان نخواهد شد.
ابتدا این رنجها میکش که در باغ شرف
زود بویی صد گل خوشبوی از یک نوک خار
هوش مصنوعی: ابتدا باید رنج‌ها و سختی‌ها را تحمل کنی تا به زودی عطر خوش گل‌های زیاد را از یک خار بچشیدی.
تقویتها یابی اکنون از عطای ذوالجلال
تربیتها بینی اکنون از قبول شهریار
هوش مصنوعی: اکنون تو به پاکی و رعایت تقوا دست یافته‌ای، و این را از نعمت و بخشش خداوند بزرگ می‌بینی. همچنین تربیت و باروری روحی‌ات را از پذیرش و توجه رهبری که بزرگ و برجسته است، احساس می‌کنی.
دولتت را فال نیک این بس که اندر شاعری
اختیار عالمی کردت ازینسان اختیار
هوش مصنوعی: خوشبختی‌ات را می‌توان به عنوان نشانه‌ای خوب دانست، زیرا در دنیای شعر و شاعری، توانسته‌ای برتری و اختیاری از خود نشان دهی.
یادگار خواجهٔ خود یافتی وقت است اگر
یادگاری خواهم ا زجودت ز چندان یادگار
هوش مصنوعی: اگر زمان یادگاری از خود خواجه را پیدا کردی، اکنون وقت آن است که از بخشش تو یادگاری بخواهم، زیرا یادگاری از تو بسیار باارزش است.
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هفت و هشت
تا حواس و طبع باشد نزد عاقل پنج و چار
هوش مصنوعی: اگر بهشت و آسمان وجود داشته باشد، عالم هفت و هشت را در نظر می‌گیرد؛ و اگر حواس و طبیعت باشد، عاقل فقط پنج و چهار را می‌بیند.
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار
هوش مصنوعی: باد خوش تو را از سمت چپ و راست همراهی کند. بدان که خوشبختی تو در راست و دارایی‌ات در چپ است.