قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح یوسفبن حدادی
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
تا بوی در زیر بار حلق و خلق و جلق و دلق
پردهداران کی دهندت بار بر درگاه یار
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هر دو کشور در گذار
بندهٔ فضل خداوندیست و آزاد از همه
نه عبای خویش داند نه قبای شهریار
هیچ کس را نامدست از دوستان در راه عشق
بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار
صدهزاران کیسهٔ سوداییان در راه عشق
از پی این کیمیا خالی شد از زر عیار
هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
و آنکه او اندر شکر ریز بتان شادی نکرد
دان که روز مرگ ایشان هم نگردد سوگوار
طلعت زیبا نداری لاف مه رویی مزن
عدت عدت نداری دل ز شاهان بر مدار
طیلسان موسی ونعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صد هزار
رو که در بند صفات و صورت خویشی هنوز
بر سوی تو عز منبر خوشترست از ذل دار
ای برآورده ز راه قدرت و تقدیر و قهر
زخم حکم لاابالیت از همه جانها دمار
عالمی در بادیهٔ قهر تو سرگردان شدند
تا که یابد بر در کعبهٔ قبولت باز بار
هرکجا حکم تو آمد پای بند آورد جبر
هر کجا قهر تو آمد سر فرو برد اختیار
یارب ار فانی کنی ما را به تیغ دوستی
مر فرشتهٔ مرگ را با ما نباشد هیچ کار
مهر ذات تست یارب دوستان را اعتقاد
یاد فضل تست یارب غمکشان را غمگسار
دست مایهٔ بندگانت گنج خانهٔ فضل تست
کیسهٔ امید از آن دو زد همی امیدوار
آب و گل را زهرهٔ مهر تو کی بودی اگر
هم ز لطف خود نکردی در از لشان اختیار
دوستان حضرتت را تا چو تو ساقی بوی
هست یکسان نزد ایشان نوش نحل و زهر مار
هر که از جام تو روزی شربت شوق تو خورد
چون نراند آن شراب ار داند آن رنج خمار
کیست آنکو ساعتی در بحر مهرت غوطه خورد
کش بدست از آتش شوق تو یکساعت قرار
هرکه او نام از تو جوید ایمنست از نام و ننگ
هر که او فخر از تو آرد فارغست از فخر و عار
هر که از درگاه عزت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمر بندد به خدمت روزگار
کیست آنکو عز خویش از خاک درگاه تو دید
کوشد اندر صدر دین در چشم کس یک روزخار
چون جمال گوهر حدادیان یوسف که زد
پتک حجت بر سر اعدای دین حدادوار
آن که چون در درس و مجلس دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار
آن ز ترفیه و صیانت ملک را خیرات بخش
و آن ز توجیه و دیانت شرع را اندیشه خوار
پیشوا و واعظ دین محمد کز ورع
سنت همنام خود را هست دایم جانسپار
گر نبودی باغ رایش را نهالی بس قوی
این چنین شاخی ازو پیدا نگشتی در دیار
آنکه خاک تیره را بر چرخ فضل آمد بدو
کز چنان چرخی چنین خورشید دین گشت آشکار
گر ز چرخ آسمان آمد زمستانی چنین
بنگر از چرخ زمین اندر زمستان نوبهار
ور ز چرخ آسمان آید سحاب برف ریز
آمد از چرخ زمین دریای مروارید بار
هر کسی جزوی امامت نیز دعوی میکند
لیک پنهان نیست شاه ذوالفقار از ذوالخمار
فتویی کز خانهٔ حدادیان آمد برون
نص قرآن دارد آنرا از درستی استوار
هیچ جاهل در جهان مفتی نگشتهست از لباس
هیچ گنگ اندر جهان شاعر نگشتهست از شعار
خود گرفتم هر کسی برداشت چوبی چون کلیم
معجزی باری بباید تا شود آن چوب مار
دور مشتی مدعی نامعنوی اندر گذشت
دور دور یوسفست ای پادشا پایندهدار
لفظ شیرینش غذای جان ما شد بهر آنک
گر غذای تن شدی بی زور ماندی روزهدار
از چنین شاخی چنین باری پدید آمد به شهر
پس درخت گل چه آرد جز گل خوشبوی بار
احمد محمود خصلت خواجه ای کامروز کرد
از سخن چشم عدوی احمد مختار تار
در چنین مجلس که او کردست آنک کردهاند
جبرئیل از سدره و حوران ز کنگرها نظار
از پی این تهنیت را عاملان آسمان
اختران ثابت آرند اندرین مجلس نثار
زیب معنی بایدت اینک شنیدی ای پسر
نقش مانی بایدت رو معتکف شو در بهار
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
بالله ار دیدش رسد هرگز به در شاهوار
قد و منظر چنگری بنگر که در علم نظر
جان خصمان را همی چون دارد اندر اضطرار
هر که مردست او بود در جستجو معنی پرست
هر که زن طبعست خود ماندست در رنگ و نگار
کار صدق و معنی بوبکر دارد در جهان
ورنه در هر کوی بوبکرست و در هر کوه غار
کار کردار علی دارد وگرنه روز جنگ
هیچ کاری ناید از نقش علی و ذوالفقار
ای چو آتش در بلندی وی چو آب اندر صفا
وی چو باد اندر لطافت وی چو خاک اندر وقار
اینهمه حشمت ز یک تاثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت برآرد روزگار
تا ببینی کز برای عشق خاک درگهت
چرخ چون پیشت کمر بندد به رسم افتخار
نیز دولت را بسی شادی نباید کرد از آنک
هر که بالا زود گیرد زود میرد چون شرار
قطرهٔ آبی که آن را از هوا گیرد صدف
روزگار آن را تواند کرد در شاهوار
بستر از خار و خسک ساز ای پسر اکنون چو گل
تا چو دستنبوی بر دست شهان گیری قرار
روزها چشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
هر که پیماید ز دیده قامت شبهای تار
از پی یک مه که برگ گل دمد بر وی همی
گرمی و سردی کشد در باغها یکسال خار
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هشت و هفت
تا حواس و طبع باشد پیش دانا پنج و چار
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه: ای بی سببی از بر ما رفته به آزارقصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح خواجه ابو نصر منصور سعید: تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هوش مصنوعی: عشق جاویدان در دل کسی که هنوز در ویژگیهای خود ثابت مانده، وجود ندارد و نمیتواند در آن دل به انجام کاری بپردازد.
تا بوی در زیر بار حلق و خلق و جلق و دلق
پردهداران کی دهندت بار بر درگاه یار
هوش مصنوعی: تا زمانی که بوی عشق و زیبایی در زیر بار فشارهای زندگی و مشغلههای روزمره وجود دارد، پردهداران و نظارهگران چگونه میتوانند تو را به درگاه محبوب راهنمایی کنند؟
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هر دو کشور در گذار
هوش مصنوعی: اگر به ظواهر و جلوههای دنیوی توجه کنی، چیزی از خود نمیبینی. به جای آن، تلاش کن تا به عمق وجود و حقیقت درونیات پی ببری و در رفتار و گامهای خود از محدودیتها فراتر بروی.
بندهٔ فضل خداوندیست و آزاد از همه
نه عبای خویش داند نه قبای شهریار
هوش مصنوعی: من مخلوقی هستم که به نعمتهای خداوندی وابستهام و از تمام قید و بندها آزاد هستم. نه به لباس خود اهمیت میدهم و نه به لباس پادشاه.
هیچ کس را نامدست از دوستان در راه عشق
بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به دوستیهای واقعی در مسیر عشق دست یابد، زیرا عشق به صورت و ظاهر محدود نیست و معانی عمیقتری در آن نهفته است.
صدهزاران کیسهٔ سوداییان در راه عشق
از پی این کیمیا خالی شد از زر عیار
هوش مصنوعی: بسیاری از عاشقان در پی یافتن عشق، کیسههای پر از اندوخته و ثروت خود را بر زمین گذاشتند و از زر و زیور خود دست کشیدند.
هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد
چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار
هوش مصنوعی: هر کسی که در میدان عشق قدمی نیکو بردارد، همیشه و به طور مداوم نام و یاد خدا را گرامی میدارد و در هر دو زمان روز و شب به او اشاره میکند.
و آنکه او اندر شکر ریز بتان شادی نکرد
دان که روز مرگ ایشان هم نگردد سوگوار
هوش مصنوعی: کسی که در لحظههای خوشی و لذت از زیباییهای دنیا، به شکرگزاری و شادی نمیپردازد، در روزی که باید برای مرگ زیباییها غمگین باشد، هیچ نیازی به اندوه نخواهد داشت.
طلعت زیبا نداری لاف مه رویی مزن
عدت عدت نداری دل ز شاهان بر مدار
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبایی نداری، پس دروغ نگو که مانند ماهی. تو به زیبایی و آراستگی نیازی نداری و نباید دل به محبت شاهان ببندی.
طیلسان موسی ونعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صد هزار
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که داشتن ویژگیهای برجسته و نیکو مثل عصای موسی یا نعلین هارون، زمانی ارزش دارد که شرایط و محیط مناسب وجود داشته باشد. در واقع، اگر تحت سرپرستی یا در کنار شخصی قدرتمند و ظالم مانند فرعون باشی، این ویژگیها هیچ فایدهای نخواهند داشت. به عبارتی، برتریها و فضائل در سایهی ظلم و فساد بیاهمیت میشوند، حتی اگر تعداد آنها زیاد باشد.
رو که در بند صفات و صورت خویشی هنوز
بر سوی تو عز منبر خوشترست از ذل دار
هوش مصنوعی: اگر کسی درگیر ویژگیها و ظاهر خود باشد، هنوز هم راه رسیدن به تو و اینکه در مقام بلندتری قرار گیرد، از نشستن در جایگاه پست و ذلتآور ارج بیشتری دارد.
ای برآورده ز راه قدرت و تقدیر و قهر
زخم حکم لاابالیت از همه جانها دمار
هوش مصنوعی: ای کسی که به واسطه قدرت و سرنوشت و خشونت به وجود آمدهای، زخم ناشی از بیتوجهی تو، جانها را به شدت میآزارد و نابود میکند.
عالمی در بادیهٔ قهر تو سرگردان شدند
تا که یابد بر در کعبهٔ قبولت باز بار
هوش مصنوعی: مردم زیادی در بیابان در جستجوی قهر تو سرگردان و حیران شدهاند تا اینکه بتوانند بر در کعبهای که نشانی از قبول تو دارد، دست یابند و دل خود را آرام کنند.
هرکجا حکم تو آمد پای بند آورد جبر
هر کجا قهر تو آمد سر فرو برد اختیار
هوش مصنوعی: هر جا که اراده و فرمان تو باشد، اجبار هم پیش میآید و انسانها تسلیم میشوند؛ هر جا که خشم تو نمایان شود، اختیار و انتخاب شخصی به زیر سلطه میرود.
یارب ار فانی کنی ما را به تیغ دوستی
مر فرشتهٔ مرگ را با ما نباشد هیچ کار
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر به خاطر دوستیات ما را نابود کنی، دیگر فرشته مرگ هم با ما هیچ کاری نخواهد داشت.
مهر ذات تست یارب دوستان را اعتقاد
یاد فضل تست یارب غمکشان را غمگسار
هوش مصنوعی: ای خدا، محبت تو باعث شده که دوستان به تو ایمان داشته باشند و به نعمتهای تو اعتقاد داشته باشند. همچنین، تو مایه آرامش غمدیدگان هستی و در دل آنها تسلی میبخشی.
دست مایهٔ بندگانت گنج خانهٔ فضل تست
کیسهٔ امید از آن دو زد همی امیدوار
هوش مصنوعی: هرچند بندگانت به تو نیاز دارند، اما نعمتها و فضل تو همواره در دسترس آنهاست. امیدهای آنان نیز از همین نعمتها به وجود میآید و آنها به این نعمتها دلگرم و امیدوار هستند.
آب و گل را زهرهٔ مهر تو کی بودی اگر
هم ز لطف خود نکردی در از لشان اختیار
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و لطافت وجود تو نبود، هیچ چیز نمیتوانست اینقدر دلنشین و زیبا باشد؛ حتی اگر خودت هم به آن بیتوجهی کنی و آن را از دست بدهی.
دوستان حضرتت را تا چو تو ساقی بوی
هست یکسان نزد ایشان نوش نحل و زهر مار
هوش مصنوعی: دوستان تو وقتی که بوی خوشی دارند و حال خوشی پیدا میکنند، به یک اندازه از زهر و عطری که تو میآوری، بهرهمند میشوند.
هر که از جام تو روزی شربت شوق تو خورد
چون نراند آن شراب ار داند آن رنج خمار
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق و شوق تو لذت ببرد، اگر بخواهد آن حس را ترک کند، بدون شک تحمل رنج و عذاب دوری از آن را نخواهد داشت.
کیست آنکو ساعتی در بحر مهرت غوطه خورد
کش بدست از آتش شوق تو یکساعت قرار
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که در دریاى محبت تو غوطهور شده و به خاطر شوق تو لحظهای آرامش ندارد؟
هرکه او نام از تو جوید ایمنست از نام و ننگ
هر که او فخر از تو آرد فارغست از فخر و عار
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو را بخواهد، از زشتنامی و عیبها در امان است، و هر کس که به تو افتخار کند، از فخر فروشی و عیبجویی بینیاز است.
هر که از درگاه عزت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمر بندد به خدمت روزگار
هوش مصنوعی: هر کسی که از درگاه عزت، نامهای دریافت کند، باید برای خدمت به او آماده باشد و در برابر چالشهای زندگی کمربند محکم کرده و خود را تجهیز کند.
کیست آنکو عز خویش از خاک درگاه تو دید
کوشد اندر صدر دین در چشم کس یک روزخار
هوش مصنوعی: کیست که ببیند مقام و اعتبار خود را در پیشگاه تو و تلاش کند تا در دین در نظر دیگران به جایگاه رفیعی برسد، ولی در عوض، یک روز به ذلت و خاری دچار شود؟
چون جمال گوهر حدادیان یوسف که زد
پتک حجت بر سر اعدای دین حدادوار
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی یوسف، که از گوهرهای بینظیر است، بر دل دشمنان دین همچون ضربهای سخت و کارساز وارد میشود.
آن که چون در درس و مجلس دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار
هوش مصنوعی: کسی که در بحثها و محافل درباره علم و دین صحبت میکند، اگر در پایان کار به بهرهوری نرسد، به هیچعنوان در زندگیاش یار و همراهی نخواهد داشت.
آن ز ترفیه و صیانت ملک را خیرات بخش
و آن ز توجیه و دیانت شرع را اندیشه خوار
هوش مصنوعی: از طریق کمک به رفاه و حفاظت از کشور، خیر و نیکی به آن میرسد، اما وقتی به توجیه و رعایت اصول دینی تنها به فکر ظاهر آن باشیم، این مسئله به بیارزشی و سستی اعتقادات منجر میشود.
پیشوا و واعظ دین محمد کز ورع
سنت همنام خود را هست دایم جانسپار
هوش مصنوعی: رهنما و مبلغ دین محمد کسی است که به خاطر پرهیزگاری، همواره جان خود را فدای اصول و سنتهای خود میکند.
گر نبودی باغ رایش را نهالی بس قوی
این چنین شاخی ازو پیدا نگشتی در دیار
هوش مصنوعی: اگر نهال قوی و تنومندی در باغ تو نبود، هرگز این شاخه زیبا در این دیار مشاهده نمیشد.
آنکه خاک تیره را بر چرخ فضل آمد بدو
کز چنان چرخی چنین خورشید دین گشت آشکار
هوش مصنوعی: آن فردی که با تلاش و زحمت توانسته از خاک تیره به مقام بلند و فضیلت برسد، همان کسی است که از چنین تلاش و تلاشی، دین و نور ایمان را آشکار ساخته است.
گر ز چرخ آسمان آمد زمستانی چنین
بنگر از چرخ زمین اندر زمستان نوبهار
هوش مصنوعی: اگر در آسمان، زمستانی سخت و سرد بیفتد، باید بدانیم که از زمین، در فصل زمستان میتوان به بهار نو نگاه کرد.
ور ز چرخ آسمان آید سحاب برف ریز
آمد از چرخ زمین دریای مروارید بار
هوش مصنوعی: اگر از آسمان برف ببارد، از زمین دریاهایی از مروارید خواهد جوشید.
هر کسی جزوی امامت نیز دعوی میکند
لیک پنهان نیست شاه ذوالفقار از ذوالخمار
هوش مصنوعی: هر کس ممکن است ادعای رهبری و امامت کند، اما حقیقت را نمیتوان پنهان کرد و بزرگی و قدرت علی (ع) همواره مشخص و نمایان است.
فتویی کز خانهٔ حدادیان آمد برون
نص قرآن دارد آنرا از درستی استوار
هوش مصنوعی: فتوایی که از خانهٔ حدادیان بیرون میآید، از نظر صحت و استحکام، نظیر آیات قرآن است.
هیچ جاهل در جهان مفتی نگشتهست از لباس
هیچ گنگ اندر جهان شاعر نگشتهست از شعار
هوش مصنوعی: هیچ نادانی در دنیا فقیه نشده و هیچ فردی که زبانش بریده باشد، شاعر نشده است.
خود گرفتم هر کسی برداشت چوبی چون کلیم
معجزی باری بباید تا شود آن چوب مار
هوش مصنوعی: من خودم را به دست گرفتم، هر کس چوبی برداشت، مانند کلیم که معجزهای میطلبد تا آن چوب به ماری تبدیل شود.
دور مشتی مدعی نامعنوی اندر گذشت
دور دور یوسفست ای پادشا پایندهدار
هوش مصنوعی: در اینجا به قصهی یوسف اشاره شده است و گفته شده که زمان و سرنوشت، مانند یک دورهای که یوسف از آن عبور کرده، گذرا و بیاهمیت است. پادشاه، بر دوام و ثبات خود تأکید میشود و از او خواسته میشود که از حرکت زمان و تغییرات نترسد و بر سرزمین خود مسلط بماند.
لفظ شیرینش غذای جان ما شد بهر آنک
گر غذای تن شدی بی زور ماندی روزهدار
هوش مصنوعی: گفتار خوشایند و شیرین او برای روح ما مانند غذایی است. چرا که اگر این گفتار تنها به جسم مربوط میشد، روزهدار بیقدرت میماند.
از چنین شاخی چنین باری پدید آمد به شهر
پس درخت گل چه آرد جز گل خوشبوی بار
هوش مصنوعی: از یک درخت معطر و زیبا، میوههای خوشبو و خوشعطر حاصل میشود. پس وقتی درخت گل چنین بار خوبی میدهد، انتظار میرود که درختان دیگر هم ثمرات دلپذیرتری داشته باشند.
احمد محمود خصلت خواجه ای کامروز کرد
از سخن چشم عدوی احمد مختار تار
هوش مصنوعی: احمد محمود، ویژگیهای شخصیتی والایی را امروز به نمایش گذاشت و با کلامش چشم دشمنان احمد مختار را کور کرد.
در چنین مجلس که او کردست آنک کردهاند
جبرئیل از سدره و حوران ز کنگرها نظار
هوش مصنوعی: در چنین مجلسی که او برپا کرده است، جبرئیل از درخت سدره و حوران از کنجها نظاره میکنند.
از پی این تهنیت را عاملان آسمان
اختران ثابت آرند اندرین مجلس نثار
هوش مصنوعی: در این مجلس، خوشامدگویی و تهنیت توسط فرشتگان آسمانی به چهرههای درخشان و ثابت در آسمان ارمغان آورده میشود.
زیب معنی بایدت اینک شنیدی ای پسر
نقش مانی بایدت رو معتکف شو در بهار
هوش مصنوعی: ای پسر، هم اکنون زیبایی معنای این کلام را شنیدی. باید در بهار، مانند مانی، به تماشای زیباییها بنشینی و از آن بهرهمند شوی.
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
بالله ار دیدش رسد هرگز به در شاهوار
هوش مصنوعی: چشم آن کسی که به عشق زیبایی صدف توجه کند، اگر به زیبایی او نرسد هیچگاه به عظمت و بزرگی او نخواهد رسید.
قد و منظر چنگری بنگر که در علم نظر
جان خصمان را همی چون دارد اندر اضطرار
هوش مصنوعی: به زیبایی و وقار چنگری نگاه کن که دانش و نظرش چنان قدرتمند است که حتی دشمنان را در حالت اضطراب و حیرت فرو میبرد.
هر که مردست او بود در جستجو معنی پرست
هر که زن طبعست خود ماندست در رنگ و نگار
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را درک کند و به دنبال معنا باشد، او را مرد مینامند. اما هر کسی که فقط به ظواهر و زیباییها توجه دارد، در همان سطح باقی میماند و به عمق و حقیقت دست نمییابد.
کار صدق و معنی بوبکر دارد در جهان
ورنه در هر کوی بوبکرست و در هر کوه غار
هوش مصنوعی: عمل و صداقت بوبکر در تمام جهان قابل مشاهده است؛ اما اگر این صفات نبود، در هر گوشه و کنار و در هر مکان، افرادی شبیه بوبکر وجود دارند.
کار کردار علی دارد وگرنه روز جنگ
هیچ کاری ناید از نقش علی و ذوالفقار
هوش مصنوعی: علی است که کارها را انجام میدهد و اگر او نبود، در روز جنگ هیچکس نمیتوانست از قدرت علی و شمشیرش بهرهبرداری کند.
ای چو آتش در بلندی وی چو آب اندر صفا
وی چو باد اندر لطافت وی چو خاک اندر وقار
هوش مصنوعی: تو همچون آتش در شور و شوقی، همچون آب در پاکی و صفایی، همچون باد در نرمی و لطافت و همچون خاک در ثبات و وقار.
اینهمه حشمت ز یک تاثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت برآرد روزگار
هوش مصنوعی: این همه عظمت و بزرگی که داری، به خاطر یک تأثیر خوب از بخت توست. با امید به اینکه روزی خورشید شانس و اقبال تو طلوع کند و زندگیات را دگرگون سازد.
تا ببینی کز برای عشق خاک درگهت
چرخ چون پیشت کمر بندد به رسم افتخار
هوش مصنوعی: تا ببینی که عشق چطور به خاطر تو گردونهی جهان به نشانهی احترام کمر خم میکند.
نیز دولت را بسی شادی نباید کرد از آنک
هر که بالا زود گیرد زود میرد چون شرار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که خوشحالی بیش از حد از موفقیت و خوشبختی چندان مطلوب نیست، زیرا کسانی که به سرعت به اوج میرسند، به همان سرعت نیز به زمین میافتند و نابود میشوند، همچون شعلهای که به زودی میسوزد.
قطرهٔ آبی که آن را از هوا گیرد صدف
روزگار آن را تواند کرد در شاهوار
هوش مصنوعی: قطره آبی که از هوا میگیرد، میتواند توسط صدف روزگار به مروارید تبدیل شود.
بستر از خار و خسک ساز ای پسر اکنون چو گل
تا چو دستنبوی بر دست شهان گیری قرار
هوش مصنوعی: بستر خود را از خار و علف بساز، ای پسر. اکنون مانند گل باش تا بتوانی مانند دستنبو بر دستان شاهان قرار بگیری.
روزها چشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
هر که پیماید ز دیده قامت شبهای تار
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند از سختیهای شبهای تار عبور کند و به روشنایی روز برسد، همچون شمعی است که برای دیگران روشنی میآورد و راه را روشن میکند. این شخص نه تنها برای خودش، بلکه برای دیگران نیز راهنمایی و امید میآفریند.
از پی یک مه که برگ گل دمد بر وی همی
گرمی و سردی کشد در باغها یکسال خار
هوش مصنوعی: به دنبال یک ماهی که بر گل دمیده است، در باغها یک سال خار و ناهمواری را تحمل میکند و احساس گرمی و سردی را تجربه میکند.
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هشت و هفت
تا حواس و طبع باشد پیش دانا پنج و چار
هوش مصنوعی: تا زمانی که بهشت و آسمان وجود دارد، جهان به هشت و هفت تقسیم میشود و وقتی که حواس و طبیعت وجود دارد، دانایی به پنج و چهار میرسد.
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار
هوش مصنوعی: باد خوش به تو ببخشد، و نعمت و خوشبختیات دو طرف را در بر گیرد. همچنین، تو به مانند دو طرف، همواره در دوستی و نعمت باشی.
حاشیه ها
1397/04/15 12:07
محمد سالمی
با سلام ...
بیت شماره 17 که اینگونه نوشته شده:
"دست مایهٔ بندگانت گنج خانهٔ فضل تست
کیسهٔ امید از آن دو زد همی امیدوار"
احتمالاً باید اینگونه باشد:
"دست مایهٔ بندگانت گنج خانهٔ فضل تست
کیسهٔ امید از آن دوزد همی امیدوار"
یعنی در مصرع دوم، "دو" و "زد" نباید جدا از هم نوشته شود و باید به هم چسبیده نوشته شود: "دوزد"