قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب
ای گردن احرار به شکر تو گرانبار
تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار
ای خواجهٔ فرزانه علیبن محمد
وی نایب عیسا به دو صد گونه نمودار
چندان که ترا جود و معالیست به دنیا
نه نقطه سکون دارد و نه دایره رفتار
ذهن تو و سنگ تو به مقدار حقیقت
بر سخت همه فایدهٔ روح به معیار
مر جاه تو و علم ترا از سر معنی
آباء و سطقسات غلامند و پرستار
نخرید کسی جان بهایی به زر و سیم
تا نامدش اسراسر علوم تو پدیدار
برگ اجل از شاخ امل پاک فرو ریخت
تا شاخ علومت عمل آورد چنین بار
شد طبع جهان معتدل از تو که نیابی
در شهر یکی ذات گرانجان و سبکبار
از غایت آزادگی و فر بزرگیت
گشتند غلامان ستانهٔ درت احرار
گفتار فزونست ز هر چیز ولیکن
جود تو و مدح تو فزونست ز گفتار
عقلی که ز داروت مدد یافت به تحقیق
در تختهٔ تقدیر بخواند همه اسرار
شخصی که تر از شربت تو شد جگر او
لب خشک نماند به همه عمر چو سوفار
از عقل تو ای ناقد صراف طبیعت
شد عنصر ترکیب همه خلق چو طیار
آنکس که یکی مسهل و داروی تو خوردست
مانند فرشته نشود هرگز بیمار
هر چشم که از خاک درت سرمهٔ او بود
ز آوردن هر آب که آرد نشود تار
آنها که یکی حبه ز حب تو بخوردند
در دام اجل هیچ نگردند گرفتار
حذق تو چنانست که بینبض و دلیلی
می باز نمایی غرض روح به هنجار
گر باد بفرخار بر دشمت داروت
از قوت او روح پذیرد بت فرخار
بر کار ز داروی تو شد شخص معطل
مانده ملک الموت ز داروی تو بیکار
ای طبع و علوم تو شفا بخش و سخاورز
وی دست و زبان تو درر پاش و گهربار
از مال تو جز خانهٔ تو کیست تهیدست
وز دست تو جز کیسهٔ تو کیست زیانکار
آراستهای از شرف و جود همیشه
چون شاخ ز طیار و چو افلاک ز سیار
فعل تو چنانست که دیگر ز معاصی
واجب نشود بر تو یکی روز ستغفار
چون مردمک دیده عزیزی بر ما ز آنک
در چشم تو سیم و زر ما هست چنین خوار
چون نقطهٔ نقشست دل آنکه ابا تو
دو روی و دو سر باشد چون کاغذ پرگار
ادیان به علی راست شد ابدان به تو زیراک
تو نافع مومن شدی او قامع کفار
تو دیگری و حاسد تو دیگر از آن کو
خار آمده بیگلبن تو گلبن بیخار
کی گردد مه مردم بد اصل به دعوی
کی گردد نو پیرهن کهنه به آهار
یک شهر طبیبند ولی از سر دعوی
کو چون تو یکی خواجهٔ دانندهٔ هشیار
عالم همه پر موسی و چوبست ولیکن
یک موسی از آن کو که ز چوبی بکند مار
کار چو تو کس نیست شدن نزد هر ابله
تا بار دهد یا ندهد حاجب و سالار
کز حشمت و جاه تو همی پیش نیاید
نور قمر و شمس به درگاه تو بییار
خود دیده کنان جمله میآیند سوی تو
دیدار ترا از دل و جان گشته خریدار
تو کعبهٔ مایی و به یک جای بیاسای
این رفتن هر جای به هر بیهده بگذار
زوار سوی خانهٔ کعبه شده از طمع
هرگز نشود کعبه سوی خانهٔ زوار
دیدیم طبیبان و بدین مایه شناسیم
ما جعفر طیار ز بو جعفر طرار
بر چشمهٔ حیوان ز پی چون تو طبیبی
شاید که کند فخر شهنشاه جهاندار
کز جود تو و علم تو غزنین چو بهشتست
زیرا که درو نیست نه بیمار و نه تیمار
ای مرد فلک حشمت و فرزانهٔ مکرم
وی پیر جوان دولت مردانهٔ غیار
هستیم بر آنسان ز حکیمی که نگوید
اندر همه عالم ز من امروز کس اشعار
لیک آمدهام سیر ز افعال زمانه
هر چند هنوز از غرض خویشم ناهار
آن سود همی بینم از اشعار که هر شب
هش را ببرد سوش بماند بر من عار
خواریم از آنست که زین شهرم ازیرا
در بحر و صدف خوار بود لولو شهوار
هدهد کلهی دارد و طاووس قبایی
من بلبل و خواهان یکی درعه و دستار
زین محتشمانند درین شهر که همت
بر هیچ کسی مینتوان دوخت به مسمار
ای درت ز بیبرگان چون شاخ در آذر
وی دلت ز بخشیدن چون باغ در آزار
از مکرمت تست که پیوسته نهفتهست
این شخص به دراعه و این پای به شلوار
پس چون تنم آراستهٔ پیرهن تست
این فرق مرا نیز بیارای به دستار
سود از تو بدان جویم کز مایهٔ طبعم
خود را بر تو دیدهام این قیمت و بازار
آثار نکو به که بماند چو ز مردم
می هیچ نماند ز پس مرگ جز آثار
تا جوهر دریا نبود چون گهر باد
تا مایهٔ مرکز نبود چون فلک نار
چون چار گهر فعل تو و ذات تو بادا
از محکمی و لطف و توانایی و مقدار
در عافیت خیر و سخا باد همیشه
اسباب بقای تو چو خیرات تو بسیار
جبار ترا از قبل نفع طبیبان
تا دیر برین مکرمت و جود نگهدار
جبار ترا باد نگهبان به کریمی
از مادح بدگوی و ز ممدوح جگرخوار
از فضل ملک باد به هر حال و به هر وقت
امروز تو از دی به و امسال تو از پار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه: ای خردمند موحد پاک دین هوشیارقصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا: طلب ای عاشقان خوش رفتار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گردن احرار به شکر تو گرانبار
تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار
هوش مصنوعی: ای بزرگ زادهی شریف، به خاطر تو بار سنگین شکر را به دوش میکشم، زیرا تحقیق و بررسی تو را همراه دارم و موفقیت تو همراهم است.
ای خواجهٔ فرزانه علیبن محمد
وی نایب عیسا به دو صد گونه نمودار
هوش مصنوعی: ای سرور خردمند، علیبن محمد، تو نماینده عیسی هستی و به شیوههای مختلف خود را به نمایش میگذاری.
چندان که ترا جود و معالیست به دنیا
نه نقطه سکون دارد و نه دایره رفتار
هوش مصنوعی: هر اندازه که تو بخشنده و دارای ویژگیهای عالی هستی، دنیا به هیچ عنوان آرامش یا ثبات ندارد و دائما در حال تغییر و حرکت است.
ذهن تو و سنگ تو به مقدار حقیقت
بر سخت همه فایدهٔ روح به معیار
هوش مصنوعی: ذهن و تفکر تو به اندازه حقیقت درک میکند و سنگ سختی که در برابر آن قرار دارد، هر چه باشد، فایدهای برای روح انسان ندارد. مقدار بهرهوری روح به اندازه و عمق حقیقتی است که درک میشود.
مر جاه تو و علم ترا از سر معنی
آباء و سطقسات غلامند و پرستار
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو و دانشات نسبت به معانی قدیمی و نظریات بیاساس، مانند خدمتگزاران و پرستارانی هستند که از تو پیروی میکنند.
نخرید کسی جان بهایی به زر و سیم
تا نامدش اسراسر علوم تو پدیدار
هوش مصنوعی: هیچکس جانش را با پول و ثروت نمیخرد تا زمانی که اسرار و معارف عمیق تو برایش روشن نشود.
برگ اجل از شاخ امل پاک فرو ریخت
تا شاخ علومت عمل آورد چنین بار
هوش مصنوعی: برگی از عمر که به امید و آرزو بود، به ناگاه از درخت زندگی فرو افتاد و به این ترتیب، علم تو میتواند به ثمر بنشیند و نتیجهبخش باشد.
شد طبع جهان معتدل از تو که نیابی
در شهر یکی ذات گرانجان و سبکبار
هوش مصنوعی: جهان به خاطر وجود تو به تعادل رسیده است، به طوری که در هیچ جا نمیتوانی فردی با شخصیت ارزشمند و بیغرض پیدا کنی.
از غایت آزادگی و فر بزرگیت
گشتند غلامان ستانهٔ درت احرار
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگواری و آزادیات، افرادی که به تو خدمت میکنند، به نوعی آزادگان شدهاند.
گفتار فزونست ز هر چیز ولیکن
جود تو و مدح تو فزونست ز گفتار
هوش مصنوعی: سخنها و گفتارها بسیارند، اما بخشش و ستایش تو از همه این گفتارها بیشتر است.
عقلی که ز داروت مدد یافت به تحقیق
در تختهٔ تقدیر بخواند همه اسرار
هوش مصنوعی: عقلی که از دارو و علم بهرهمند شده و به واقعیتها دست یافته، میتواند به دقت در سرنوشت بنگرد و تمام رازها را بشناسد.
شخصی که تر از شربت تو شد جگر او
لب خشک نماند به همه عمر چو سوفار
هوش مصنوعی: شخصی که از نوشیدی شیرین و گوارایت به وجد آمده و جانش شاداب شده، دیگر در طول عمرش هرگز حس کمبود و تشنگی را تجربه نخواهد کرد.
از عقل تو ای ناقد صراف طبیعت
شد عنصر ترکیب همه خلق چو طیار
هوش مصنوعی: ای عقل تو، که مانند یک ناقد و صراف به بررسی طبیعت پرداختهای، عنصر تشکیلدهندهٔ همهٔ مخلوقات همچون پرندهای در آسمان است.
آنکس که یکی مسهل و داروی تو خوردست
مانند فرشته نشود هرگز بیمار
هوش مصنوعی: کسی که داروی تو را مصرف کند، هرگز به بیماری دچار نمیشود و مانند فرشتهای خواهد شد.
هر چشم که از خاک درت سرمهٔ او بود
ز آوردن هر آب که آرد نشود تار
هوش مصنوعی: هر چشمی که دلش به یاد توست و در غم تو غمگین است، هیچ آبی نمیتواند آن را پاک کند یا غم آن را از بین ببرد.
آنها که یکی حبه ز حب تو بخوردند
در دام اجل هیچ نگردند گرفتار
هوش مصنوعی: افرادی که حتی اندکی از عشق تو را تجربه کردهاند، در دام مرگ گرفتار نخواهند شد.
حذق تو چنانست که بینبض و دلیلی
می باز نمایی غرض روح به هنجار
هوش مصنوعی: توانایی تو به گونهای است که بدون نیاز به نشانه و دلیلی، هدف روح را به خوبی نشان میدهی.
گر باد بفرخار بر دشمت داروت
از قوت او روح پذیرد بت فرخار
هوش مصنوعی: اگر بادهای قوی بر دشمن تو بوزند، از قدرت او روح و زندگی میگیرد و به بت فرخار تبدیل میشود.
بر کار ز داروی تو شد شخص معطل
مانده ملک الموت ز داروی تو بیکار
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر دارویی که تو به او دادهای، معطل مانده است و حتی ملک الموت نیز از اثر داروی تو بیکار شده است.
ای طبع و علوم تو شفا بخش و سخاورز
وی دست و زبان تو درر پاش و گهربار
هوش مصنوعی: ای طبیعت و دانشهای تو، درمانگر و هدایتگر هستند، و دست و زبان تو مانند جواهراتی پرارزش و پرنورند.
از مال تو جز خانهٔ تو کیست تهیدست
وز دست تو جز کیسهٔ تو کیست زیانکار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هیچکس جز خود تو از داراییهای تو بهرهمند نمیشود و هیچکس جز تو مسئول خسارتها و زیانهای خود نیست. به عبارت دیگر، هر فرد باید درباره اموال و آسیبهای خود دقت کند و به خودشان توجه کنند.
آراستهای از شرف و جود همیشه
چون شاخ ز طیار و چو افلاک ز سیار
هوش مصنوعی: تو همواره با شرافت و generosity آراستهای، مانند شاخی که از درختان طبع است و همچون ستارههایی که در آسمان در حال گردشاند.
فعل تو چنانست که دیگر ز معاصی
واجب نشود بر تو یکی روز ستغفار
هوش مصنوعی: عمل تو به گونهای است که دیگر نیازی به توبه بر تو نیست.
چون مردمک دیده عزیزی بر ما ز آنک
در چشم تو سیم و زر ما هست چنین خوار
هوش مصنوعی: وقتی که مردمک چشم عزیزی به ما نگاه میکند، به خاطر اینکه در چشمان تو ما را با ارزش و گرانبها میبینی، ما چقدر حقیر و کوچک به نظر میآییم.
چون نقطهٔ نقشست دل آنکه ابا تو
دو روی و دو سر باشد چون کاغذ پرگار
هوش مصنوعی: دل کسی که دو رویی و دورویی داشته باشد، مانند کاغذی است که دو سر دارد و نمیتواند درست نقش خود را پیدا کند. یعنی این دل از یک نقطه درست و مشخص دور است و نمیتواند به خوبی و درستی عمل کند.
ادیان به علی راست شد ابدان به تو زیراک
تو نافع مومن شدی او قامع کفار
هوش مصنوعی: ادیان به علی تعلق پیدا کردند و بدنها به تو نسبت داده شدند، زیرا تو باعث نفع مومنان شدی و او (علی) مایه برتری بر کفار است.
تو دیگری و حاسد تو دیگر از آن کو
خار آمده بیگلبن تو گلبن بیخار
هوش مصنوعی: تو فردی متفاوت هستی و حسادت تو از کسی دیگر میآید؛ چرا که بیگلی، خارها آمدهاند و اینجا گلی نیست که بخواهد در کنار آنها رشد کند.
کی گردد مه مردم بد اصل به دعوی
کی گردد نو پیرهن کهنه به آهار
هوش مصنوعی: آیا کسی که ذاتش نیکو نیست میتواند به صرف ادعا خود را خوب نشان دهد؟ مانند این است که یک پیراهن کهنه با رنگ و وسایل مختلف دوباره نو به نظر برسد.
یک شهر طبیبند ولی از سر دعوی
کو چون تو یکی خواجهٔ دانندهٔ هشیار
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره میشود که اگرچه در شهر پزشکان و درمانگران وجود دارند، اما هیچیک به اندازه تو، که انسان دانشمند و زیرکی هستی، قابل توجه و ارزشمند نیستند. این جمله نشاندهندهی اهمیت و جایگاه خاص فرد در مقایسه با دیگران است.
عالم همه پر موسی و چوبست ولیکن
یک موسی از آن کو که ز چوبی بکند مار
هوش مصنوعی: دنیا پر از انسانها و موجودات است، اما تنها یک شخص مثل موسی قابل توجه است، کسی که میتواند از چوب معجزهای کند و ماری بسازد.
کار چو تو کس نیست شدن نزد هر ابله
تا بار دهد یا ندهد حاجب و سالار
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو در کارش ماهر نیست، حتی اگر احمقها بخواهند به تو در کار کمک کنند، نتیجه کارشان نمیتواند به خوبی تو باشد؛ چه در شرایط خوب باشد و چه بد.
کز حشمت و جاه تو همی پیش نیاید
نور قمر و شمس به درگاه تو بییار
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و مقام تو، نه نور ماه و نه نور خورشید به حضور تو میآید، حتی بدون یاری و مدد.
خود دیده کنان جمله میآیند سوی تو
دیدار ترا از دل و جان گشته خریدار
هوش مصنوعی: همه با چشم خود به سوی تو میآیند و برای دیدار تو، از عمق دل و جان خود را آماده کردهاند.
تو کعبهٔ مایی و به یک جای بیاسای
این رفتن هر جای به هر بیهده بگذار
هوش مصنوعی: تو مظهر جایگاه امن و مقدسی هستی و میتوانی در یک مکان آرام و بیدغدغه قرار بگیری. این رفت و آمد و جابهجایی به هر سمتی بیفایده است.
زوار سوی خانهٔ کعبه شده از طمع
هرگز نشود کعبه سوی خانهٔ زوار
هوش مصنوعی: زائران با اشتیاق به سوی خانهی کعبه میروند، اما هرگز کعبه به سمت زائران نمیآید.
دیدیم طبیبان و بدین مایه شناسیم
ما جعفر طیار ز بو جعفر طرار
هوش مصنوعی: ما پزشکان را میشناسیم و به خاطر این ویژگی، از بوی خوش جعفر طیار یاد میکنیم که با محبت و مهربانی خود ما را تحت تاثیر قرار داده است.
بر چشمهٔ حیوان ز پی چون تو طبیبی
شاید که کند فخر شهنشاه جهاندار
هوش مصنوعی: مثل اینکه تو پزشکی هستی که بر چشمهٔ حیوان مینگری، شاید تو هم بتوانی به خودت افتخار کنی، مثل پادشاهی که بر جهان حکمرانی میکند.
کز جود تو و علم تو غزنین چو بهشتست
زیرا که درو نیست نه بیمار و نه تیمار
هوش مصنوعی: از بخشش و دانش تو، غزنین مانند بهشت است، زیرا در آن نه بیماری وجود دارد و نه نیازی به درمان.
ای مرد فلک حشمت و فرزانهٔ مکرم
وی پیر جوان دولت مردانهٔ غیار
هوش مصنوعی: ای مرد بزرگ که در آسمان مقام و جایگاه بالایی داری، تو هم سن و سال جوانانی که جایگاه و مقام را به خوبی درک میکنند، هستی. تو به عنوان یک شخصیت با افتخار و برجسته شناخته میشوی.
هستیم بر آنسان ز حکیمی که نگوید
اندر همه عالم ز من امروز کس اشعار
هوش مصنوعی: ما به گونهای هستیم که مانند حکیمی هستیم که در تمام جهان هیچ کس امروز از من چیزی نمیگوید.
لیک آمدهام سیر ز افعال زمانه
هر چند هنوز از غرض خویشم ناهار
هوش مصنوعی: اما من به دنبال تجربه کردن و دیدن رفتارهای زمانه آمدهام، هرچند هنوز هم هدف واقعیام را نمیدانم.
آن سود همی بینم از اشعار که هر شب
هش را ببرد سوش بماند بر من عار
هوش مصنوعی: من از اشعار سودی میبینم که هر شبند، اما بامدادان عیبش بر من باقی میماند.
خواریم از آنست که زین شهرم ازیرا
در بحر و صدف خوار بود لولو شهوار
هوش مصنوعی: ما به خاطر این که از این شهر هستیم، خوار و ناچیز شدهایم؛ چرا که در دریایی که صدفها وجود دارد، مرواریدهای زیبا و ارزشمند به وفور پیدا میشود.
هدهد کلهی دارد و طاووس قبایی
من بلبل و خواهان یکی درعه و دستار
هوش مصنوعی: هدهد دارای سر زیبا و طاووس پوششی شکوهمند است، اما من بلبل هستم و فقط به دنبال یک لباس و کلاهی خاص هستم.
زین محتشمانند درین شهر که همت
بر هیچ کسی مینتوان دوخت به مسمار
هوش مصنوعی: در این شهر افرادی با شخصیت و محترم وجود دارند که نمیتوان به هیچ کس به اندازه کافی اعتماد کرد و به او تکیه کرد.
ای درت ز بیبرگان چون شاخ در آذر
وی دلت ز بخشیدن چون باغ در آزار
هوش مصنوعی: ای درختی که درختان بیبرگ را به یاد میآوری، مانند شاخی در آتش. دل تو مانند باغی است که از محبت و بخشش پر شده است، حتی زمانی که در سختی و آزار قرار دارد.
از مکرمت تست که پیوسته نهفتهست
این شخص به دراعه و این پای به شلوار
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی به شخصیت یک فرد اشاره شده که با پوشیدن لباسهای ساده و به ظاهر بیاهمیت، ویژگیهای والا و نجیب خود را پنهان کرده است. این فرد در واقع نشاندهندهی تواضع و سادگی است که نمیخواهد به ظواهر توجه کند، بلکه بر روی باطن و ارزشهای واقعی تأکید دارد.
پس چون تنم آراستهٔ پیرهن تست
این فرق مرا نیز بیارای به دستار
هوش مصنوعی: وقتی که بدنم به زیور پیراهن تو آراسته شده است، این تفاوت مرا نیز با دستار تو بیارای.
سود از تو بدان جویم کز مایهٔ طبعم
خود را بر تو دیدهام این قیمت و بازار
هوش مصنوعی: من از تو بهرهای را میطلبم، زیرا از ذات و وجود خود، ارزش و قیمت تو را شناختهام.
آثار نکو به که بماند چو ز مردم
می هیچ نماند ز پس مرگ جز آثار
هوش مصنوعی: بهتر است که کارهای نیکو از خود به جا بگذاریم، زیرا پس از مرگ، هیچ چیز از ما نخواهد ماند جز نشانهها و آثار کارهایی که انجام دادهایم.
تا جوهر دریا نبود چون گهر باد
تا مایهٔ مرکز نبود چون فلک نار
هوش مصنوعی: تا وقتی که دریا جوهر و عمق ندارد، گوهر و مروارید هم وجود نخواهد داشت. همینطور، تا زمانی که مایهٔ مرکزی وجود نداشته باشد، آسمان و گردونهٔ فلکی هم تشکیل نخواهد شد.
چون چار گهر فعل تو و ذات تو بادا
از محکمی و لطف و توانایی و مقدار
هوش مصنوعی: دست کم چهار ویژگی در وجود و عمل تو وجود دارد که شامل استحکام، نازکی، قدرت و ارزش است.
در عافیت خیر و سخا باد همیشه
اسباب بقای تو چو خیرات تو بسیار
هوش مصنوعی: در آرامش و رفاه، نیکویی و بخشندگی همیشه باعث دوام و ماندگاری تو خواهد بود، چون نیک deeds و کارهای خوب تو بسیار است.
جبار ترا از قبل نفع طبیبان
تا دیر برین مکرمت و جود نگهدار
هوش مصنوعی: ای پروردگار، بر اساس لطف و بزرگیات، خواستم تا دیر زمان، مهربانی و سخاوتت را برقرار داری و از خواسته پزشکان نفعی به من برسانی.
جبار ترا باد نگهبان به کریمی
از مادح بدگوی و ز ممدوح جگرخوار
هوش مصنوعی: ای محبوب، خداوند به تو پشتیبانی میدهد، چرا که تو کریم و بزرگ هستی. نگذار که بدگویان تو را تحت تأثیر قرار دهند و بدخواهان از محبوبیت تو بهرهبرداری کنند.
از فضل ملک باد به هر حال و به هر وقت
امروز تو از دی به و امسال تو از پار
هوش مصنوعی: امروز که تو در حال خوشی هستی، نعمتی از جانب خداوند به تو رسیده است؛ پس هر لحظهای که میگذرد، باید بدانید که این زمان و حال، قدمی از گذشته و زمانهای قبل است.