قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه
ای خردمند موحد پاک دین هوشیار
ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار
آن امامی کو ز حجت بیخ بدعت را بکند
نخل دین در بوستان علم زو آمد به بار
آنک در پیش صحابان فضل او گفتی رسول
تا قیامت داد علمش کار خلقان را قرار
شمع جنت خواند عمر را نبی یکبار و بس
بوحنیفه را چراغ امتان گفت او سه بار
گفت بوبکر: ای محمد زین دو فاضلتر کدام؟
گفت: عمر آنکه دین حق بدو شد آشکار
چون پدید آمد به کوفه بوحنیفه تاج دین
آنکه شد از علم او دین محمد آشکار
گفت گردد امتم هفتاد و سه فرقت بهم
اهل جنت زان یکی و مرجع دیگر به نار
بوحنیفه سرور آن قوم اهل جنتست
ملحد اهل هوا از وی شود مقهور و خوار
معنی سه بار گفتن بوحنیفه را چراغ
ماضی و مستقبل و حال از علومش در حجار
اینک رفت و اینکه آید و آنکه بیند روی او
هر سه را زو روشنایی هر سه را علمش حصار
دهریی آمد به نزدیک خلیفه ناگهان
بغض دینی مبغضی شوخی پلیدی نابکار
این چه بدست از شریعت بر تنت گفت ای امیر
یافتستی پادشاهی خوش خور و بی غم گذار
روزه و عقد و نکاح و دور بودن از مراد
حج و غزو و عمره و این امرهای بی شمار
خویشتن رنجه چه داری چون به عالم ننگری
تا بدانی کین قدیمست و ندارد کردگار
گفت رسم شرع و سنت جمله تزویر و ریاست
سر به سر گیتی قدیمست و ندارد کردگار
آمدی تو بیخبر و ز خویش رفتی بی خبر
نامد از رفته یکی از ما برفته صدهزار
هست عالم چون چراگاهی و ما چون منزلی
چون برفت این منزلی گیرد دگر کس مرغزار
طبع و اخشیج هیولا را شناسیم اصل کون
هر کرا این منکر آید عقل او گیرد غبار
خانهای دیدم به یونان در حجر کرده به نقش
صورت افلاک و تاریخ بنایش بر کنار
نسر واقع در حمل کنده که تاریخ این به دست
کی بگوید این به دست کس شناسد این شمار
کو منجم کو محاسب گو بیا معلوم کن
ابتدا پیدا کن و مر انتها را حجت آر
آنکه گفت از گاه آدم پنج و پانصد بیش نیست
نسر واقع در حمل چون کردهاند آنجا نگار
اینهمه زرق و فسونست و دروغ و شعبده
حیلت و نیرنگ داند این سخن را هوشیار
گفت امیرالمومنین ای مرد پر دعوی بباش
تا بیاید آن امام راستین فخر دیار
گر بتابی روی از او گردی هزیمت از سخن
بر سر دارت کنم تا از تو گیرند اعتبار
گر ز تو نعمان هزیمت گیرد و گردد خموش
معمتد گردی مرا و هم تو باشی میر و مار
چاکری را نامزد کرد او که نعمان را بخوان
تا کند او این جدل در پیش تخت شهریار
رفت قاصد چون بدید آن کان علم و فضل را
گفت: آمد ملحدی در پیش خسرو بادسار
می چنین گوید که زرقست این مسلمانی و فن
خود شریعت چون ردایی کش نه پودست و نه تار
گفت امیرالمومنین: تا حاضر آید پیش او
دین ایزد را و شرع مصطفا را پشت و یار
گفت قاصد را امام دین چو بگزارم نماز
پیش میرالمومنین آیم ورا گو: چشم دار
تا نماز شما نامد بوحنیفه پیش شاه
چیره گشته دهری آنجا شاه بد در انتظار
هر زمان گفتی به شه آن ملحد بطال شوم:
می بترسد از من او زان شد نهان از اضطرار
کیست در گیتی که یارد گفت با من زین سخن
کیست در عالم که او از من ندارد الحذار
گفت: شاها می بفرما تا بیارندم به پیش
مطربان خوش لقای خوب روی نامدار
آنک میدارند روزه گوید ار او راست مزد
ساغری میبایدم معشوق زیبا در کنار
او چه داند روزه و طاعات عید و حج و غزو
عید او هر روز باشد روزه او را در چه کار
اندرین بودند ناگاهی درآمد مرد دین
شاد گشت از وی خلیفه دهر یک درماندهوار
گفتش از خجلت که: ای نعمان چرا دیر آمدی
داد نعمانش جوابی پر معانی مردوار
گفت: حالی چو شنیدم امر شه برخاستم
رخ نهادم سوی قصر و تخت شاه تاجدار
چون رسیدم بر کران دجله کشتی رفته بود
بود نخلی منکر آنجا تختهایش بر قطار
درهم آمد کشتئی شد درزهایش ناپدید
از سر نخل آمدش لیف و درو شد صد مرار
حلقههای آهنین دیدم ز سنگ آمد برون
اندر آمد دو مرار و کشتئی شد پایدار
کشتی آن گه پیش آمد من نشستم اندرو
آمد و بنشست آن گه بر کران جویبار
پیشم آمد تا بدو اندر نشستم دیر شد
زین سبب تا خیرم افتاد ای پسر معذور دار
گفت ملحد: شرم داری بو حنیفه زین دروغ
حجتی آورده ای کین کس ندارد استوار
گفت آن گه بو حنیفه آن امام دین حق
مر امیرالمومنین را که: ای امیر باوقار
خصم میگوید که صانع نیست عالم بد قدیم
این ز طبعست و هیولا نیست این را کردگار
آن گهٔ منکر همی گردد که مصنوعات را
صانعی باید مگر دیوانه است این گوش دار
تختهای را منکری کت صانعی باید قدیم
می نداری استوارم من روا دارم مدار
ای سگ زندیق کافر خربط میشوم دون
می نبینی فوق و تحت و کوه و صحرا و بحار
گاه ابرو گه گشاده گاه خشک و گاه نم
گاه برف و گاه باران گاه روشن گاه تار
می نبینی بر فلک این خسرو سیارگان
ماه و انجم را ازو روشن همی دارد چو نار
هفت کوکب بر فلک گشته مبین در زمین
در ده و دو برج پیدا گشته در لیل و نهار
ماه در افزایش و نقصان و خود بر حال خویش
سوی مصنوعات شو آن گه صنایع کن نظار
ای سگ کافر به خود اندر نگه کن ساعتی
تا ببینی قدرتش مومن شوی ای دلفگار
قدرت حق عجز تو بر رنگ مویت ظاهرست
می کند آزادی موی سیه کافوروار
قطرهای آب آمد اندر کوزهای کش سرنگون
صورتی زیبا پدید آورد از وی بیعوار
آدمی در روشنایی صنعتش پیدا کند
کار صانع بر خلاف این بود اندیشه دار
در سه تاریکی نگارد صورتی چون آدمی
آن گهٔ بر وی پدید آرد خط و زلف و عذار
نطق گویایی و بینایی و سمع آرد پدید
هفت چشمه در بدستی استخوان باده بار
آب چشمت شور کرد و آب گوشت تلخ و خوار
آب بینی منقبض و آب دهانت نوش بار
آب چشمت شور از آن آمد که به گنده شود
گر نباشد تلخ زی وی راه یابد مور و مار
در دهانت آب خوش آمد تا بدانی طعم چیست
چند گویم زین دلایل کن برین بر اختصار
صانعی باید حکیم و قادر و قایم به ذات
تا پدید آید ز صنع وی بتان قندهار
طبع نادان کی پدید آرد حکیم و فیلسوف
عقل از تو کی پذیرد این سخن را بر مدار
این مخالف طبعها با یکدگر چون ساختند
آب و آتش خاک و باد ای ملحدک حجت بیار
آنچه میگوید بدیدم من به یونان خانهای
این چه حجت باشد آنجا صورتی کردست کار
رو بگو ایزد یکی قایم به ذات و لم یزل
قادر معطی و دانا خالق بر و بحار
ما نبودیم او پدید آوردمان از چار طبع
محدث آمد چار طبع و چار فصل روزگار
بگرو ای ملحد به قرآن «قل هوالله» یادگیر
چند باشد بر سرت از جهل و کفر و شک فسار
چون شنید این حجت از وی دهر یک خاموش گشت
کرد هر یک خوار او را پس بکردندش به دار
گفت نعمان ای خلیفه بعد ازین چونین مکن
ملحدان را پیش خود منشان ازین پس زینهار
ابن عم مصطفایی تیغ ازو میراث تست
میزن اکنون بر سر ملحد چو حیدر ذوالفقار
هر چه فرماید ترا قرآن و اخبار رسول
اندر آن آویز ملحد را ز مجلس دور دار
گفت: پذرفتم ز تو ای حجت دین خدای
شاد باش ای بوحنیفه ای امام بردبار
ای سنایی شکر این دانی که نتوانی گزارد
دین اسلام و امام عالم و پرهیزگار
گر سنایی مستجب گردد به آتش بی گمان
زین مناقب رسته گردد ای برادر گوش دار
قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد: آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکارقصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب: ای گردن احرار به شکر تو گرانبار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خردمند موحد پاک دین هوشیار
ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار
هوش مصنوعی: ای انسان باهوش و مؤمن، از امام دین حق، یک دلیل و نشانهای را که از من میشنوی، در نظر داشته باش و توجه کن.
آن امامی کو ز حجت بیخ بدعت را بکند
نخل دین در بوستان علم زو آمد به بار
هوش مصنوعی: امامی که با دلایل و نشانههای خود، بدعتها را ریشهکن میکند و درخت دین را در باغ علم به ثمر میرساند، از اوست که به وجود آمده و به بار نشسته است.
آنک در پیش صحابان فضل او گفتی رسول
تا قیامت داد علمش کار خلقان را قرار
هوش مصنوعی: در برابر دوستانش از علم و فضل او سخن گفتی که او مانند پیامبری است که تا قیامت دانشش موجب ساماندهی به کارهای مردم خواهد بود.
شمع جنت خواند عمر را نبی یکبار و بس
بوحنیفه را چراغ امتان گفت او سه بار
هوش مصنوعی: عمر را پیامبر یک بار به عنوان شمع بهشت معرفی کرد، اما بوحنیفه سه بار او را چراغ امتها خطاب کرد.
گفت بوبکر: ای محمد زین دو فاضلتر کدام؟
گفت: عمر آنکه دین حق بدو شد آشکار
هوش مصنوعی: بوبکر از محمد پرسید: ای محمد، از این دو کدامیک از آنها بیشتر فضیلت دارد؟ محمد پاسخ داد: عمر، زیرا دین حق به واسطه او نمایان شد.
چون پدید آمد به کوفه بوحنیفه تاج دین
آنکه شد از علم او دین محمد آشکار
هوش مصنوعی: وقتی بوحنیفه در کوفه ظاهر شد، برای دین مانند تاجی بود که علم او موجب روشن شدن دین محمد شد.
گفت گردد امتم هفتاد و سه فرقت بهم
اهل جنت زان یکی و مرجع دیگر به نار
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد. از این تعدد، تنها یک فرقه به بهشت میرود و دیگر فرقهها به آتش دوزخ خواهند رفت.
بوحنیفه سرور آن قوم اهل جنتست
ملحد اهل هوا از وی شود مقهور و خوار
هوش مصنوعی: ابوحنیفه، پیشوای آن گروه از اهل بهشت است، در حالی که ملحدان و کسانی که به دنبال هوسهای خود هستند، از او شکستخورده و در برابرش خوار و ذلیل میشوند.
معنی سه بار گفتن بوحنیفه را چراغ
ماضی و مستقبل و حال از علومش در حجار
هوش مصنوعی: بوحنیفه سه بار بر اهمیت زمانها تأکید کرده است: گذشته، آینده و حال. او از دانش خود در زمینه زمانها صحبت میکند و آن را مانند چراغی میداند که مسیر را روشن میکند.
اینک رفت و اینکه آید و آنکه بیند روی او
هر سه را زو روشنایی هر سه را علمش حصار
هوش مصنوعی: در اینجا توضیح داده میشود که فردی رفت و ممکن است بازگردد، و کسی که روی او را میبیند، از نور او بهرهمند میشود. همچنین، علم و دانش او نیز مانند حفاظی برای هر سه نفر در نظر گرفته شده است.
دهریی آمد به نزدیک خلیفه ناگهان
بغض دینی مبغضی شوخی پلیدی نابکار
هوش مصنوعی: یک فرد کافر به نزد خلیفه آمد و ناگهان در دلش حس بدی از دین ایجاد شد و جوکهای زشتی دربارهٔ آن مطرح کرد.
این چه بدست از شریعت بر تنت گفت ای امیر
یافتستی پادشاهی خوش خور و بی غم گذار
هوش مصنوعی: این چه حرفی است که از شریعت بر تنت میگوید، ای امیر؟ آیا خوشبختی و آرامش را در زندگی پادشاهی بدست آوردی؟ زندگی را شاد بگذران و از غم دور باش.
روزه و عقد و نکاح و دور بودن از مراد
حج و غزو و عمره و این امرهای بی شمار
هوش مصنوعی: این خطوط اشاره به انجام عبادتها و مناسک دینی دارد که میتوان به روزه، ازدواج، و سفرهای مذهبی مانند حج و عمره اشاره کرد. همچنین به دور بودن از هدفها و آرزوهای انسانی در زندگی نیز پرداخته شده است. به طور کلی، در این متن از تنوع فراوانی از کارهای دینی و انسانی سخن میرود.
خویشتن رنجه چه داری چون به عالم ننگری
تا بدانی کین قدیمست و ندارد کردگار
هوش مصنوعی: خود را ناراحت نکن، چون وقتی به دنیا نگاه کنی میفهمی که این مسائل قدیمیاند و خداوند هیچ تاثیری در آنها ندارد.
گفت رسم شرع و سنت جمله تزویر و ریاست
سر به سر گیتی قدیمست و ندارد کردگار
هوش مصنوعی: میگوید که قانونها و آداب مذهبی به نوعی فریب و ریاست برای کنترل مردم است و این موضوع در تاریخ بشر همواره وجود داشته و خداوند نیز در این مورد تغییری ایجاد نکرده است.
آمدی تو بیخبر و ز خویش رفتی بی خبر
نامد از رفته یکی از ما برفته صدهزار
هوش مصنوعی: تو بدون اینکه از حال و روز ما باخبر باشی آمدی و بدون اینکه از ما چیزی بفهمی رفتی. هیچ یک از ما هم در این میان هیچ خبری از همدیگر نداشتیم و مثل اینکه صدها نفر از ما از دنیا رفتهاند.
هست عالم چون چراگاهی و ما چون منزلی
چون برفت این منزلی گیرد دگر کس مرغزار
هوش مصنوعی: این دنیا مثل یک چراگاه است و ما در آن مانند مسافران موقتی هستیم. زمانی که ما از اینجا میرویم، دیگران به جای ما در این زمین خواهند بود.
طبع و اخشیج هیولا را شناسیم اصل کون
هر کرا این منکر آید عقل او گیرد غبار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بررسی طبیعت و ماهیت وجود میپردازد و اشاره میکند که اگر کسی نتواند با روح و جوهر اصلی جهان آشنا شود، عقل او ناتوان خواهد ماند و به مانند غباری در بیخبری خواهد بود. به این معنا که درک عمیق از واقعیت نیاز به شناخت صحیح از وجود و طبیعت دارد و بدون این شناخت، انسان نمیتواند به حقیقت دست یابد.
خانهای دیدم به یونان در حجر کرده به نقش
صورت افلاک و تاریخ بنایش بر کنار
هوش مصنوعی: خانهای را در یونان مشاهده کردم که به زیبایی با تصویرهای آسمانی و نشانههای زمان تزیین شده بود و تاریخ ساخت آن در کنارش نوشته شده بود.
نسر واقع در حمل کنده که تاریخ این به دست
کی بگوید این به دست کس شناسد این شمار
هوش مصنوعی: پرندهای که در آشیانهاش نشسته، از کجا میداند که چه زمانی تخمگذاری کرده است؟ تنها کسی که میتواند این را بفهمد، خود آن پرنده است.
کو منجم کو محاسب گو بیا معلوم کن
ابتدا پیدا کن و مر انتها را حجت آر
هوش مصنوعی: کیست آن منجم و حسابگر که بیاید و به ما نشان دهد این آغاز و پایان چیست؟ باید دلیل و برهان بیاورد.
آنکه گفت از گاه آدم پنج و پانصد بیش نیست
نسر واقع در حمل چون کردهاند آنجا نگار
هوش مصنوعی: کسی که میگوید از زمان آدم تنها پنجصد سال گذشته، چگونه میتواند زیبایی را که در وجود یک نوزاد در حال رشد وجود دارد، درک کند؟
اینهمه زرق و فسونست و دروغ و شعبده
حیلت و نیرنگ داند این سخن را هوشیار
هوش مصنوعی: این همه فریب، دروغ و تظاهر است و کسی که هوشیار باشد، به خوبی میداند که پشت این حرفها چه پنهان است.
گفت امیرالمومنین ای مرد پر دعوی بباش
تا بیاید آن امام راستین فخر دیار
هوش مصنوعی: امامالمؤمنین به مردی که ادعای زیادی دارد میگوید: صبر کن تا آن امام واقعی که مایه افتخار کشور است، ظهور کند.
گر بتابی روی از او گردی هزیمت از سخن
بر سر دارت کنم تا از تو گیرند اعتبار
هوش مصنوعی: اگر از او روی برگردانی، به زودی شکست میخوری. من سخنانم را به تو میگویم تا از تو اعتبار بگیرند.
گر ز تو نعمان هزیمت گیرد و گردد خموش
معمتد گردی مرا و هم تو باشی میر و مار
هوش مصنوعی: اگر نعمان از تو شکست بخورد و ساکت شود، تو هم میتوانی مانند او باشی، در حالی که من و تو هر دو در برابر ناملایمات ایستادهایم.
چاکری را نامزد کرد او که نعمان را بخوان
تا کند او این جدل در پیش تخت شهریار
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت که چاکری را نامزد کند و از نعمان بخواهد تا این جدل را در برابر شاه مطرح کند.
رفت قاصد چون بدید آن کان علم و فضل را
گفت: آمد ملحدی در پیش خسرو بادسار
هوش مصنوعی: وقتی قاصد آن علم و فضل را دید، گفت: ملحدی در پیش پادشاه آمده است.
می چنین گوید که زرقست این مسلمانی و فن
خود شریعت چون ردایی کش نه پودست و نه تار
هوش مصنوعی: این میگوید که این مسلمان بودن تنها ظاهری است و اگر به شریعتش نگاه کنیم، مانند ردایی است که نه بافت و نه رشتهای دارد. به عبارتی، عمق و حقیقتی در آن وجود ندارد و تنها یک نمای خارجی و بدون محتوا است.
گفت امیرالمومنین: تا حاضر آید پیش او
دین ایزد را و شرع مصطفا را پشت و یار
هوش مصنوعی: امیرالمومنین فرمود: تا زمانی که دین خدا و قوانین پیامبر بر اساس حق و انصاف در برابر او قرار گیرد.
گفت قاصد را امام دین چو بگزارم نماز
پیش میرالمومنین آیم ورا گو: چشم دار
هوش مصنوعی: فرستاده امام دین گفت: وقتی نماز را به جا آوردم و به پیشوای مؤمنان رسیدم، به او بگو: منتظر بمان.
تا نماز شما نامد بوحنیفه پیش شاه
چیره گشته دهری آنجا شاه بد در انتظار
هوش مصنوعی: تا زمانی که نماز شما به پایان نرسد، بوحنیفه (یکی از شخصیتهای مهم اسلامی) در برابر شاه و زمانهای که به او سلطه دارد، حاضر نخواهد شد. آنجا هم شاه بدی منتظر است.
هر زمان گفتی به شه آن ملحد بطال شوم:
می بترسد از من او زان شد نهان از اضطرار
هوش مصنوعی: هر وقت به شاه بگویی که من به بیدینی و بیعملی خواهم پرداخت، آن ملحد از من میترسد و به همین خاطر، از ترس مجبور میشود پنهان شود.
کیست در گیتی که یارد گفت با من زین سخن
کیست در عالم که او از من ندارد الحذار
هوش مصنوعی: کیست در این دنیا که جرأت کند با من درباره این موضوع صحبت کند؟ و در کل عالم، آیا کسی هست که از من بر حذر باشد؟
گفت: شاها می بفرما تا بیارندم به پیش
مطربان خوش لقای خوب روی نامدار
هوش مصنوعی: او گفت: ای شاه، دستور بده تا مرا به حضور هنرمندان خوشچهره و مشهور بیاورند.
آنک میدارند روزه گوید ار او راست مزد
ساغری میبایدم معشوق زیبا در کنار
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که اگر روزهای باشد، او باید پاداشی را بپذیرد که به خاطر نوشیدن شراب از عشق معشوق زیبا است. به عبارت دیگر، در کنار محبوب، آنچه که از شیرینی و لذت میآید، ارزش بیشتری دارد.
او چه داند روزه و طاعات عید و حج و غزو
عید او هر روز باشد روزه او را در چه کار
هوش مصنوعی: او چه میداند روزه، عبادات عید، حج و جنگ؛ عید واقعی او هر روز است و روزهاش در چه کارهایی است.
اندرین بودند ناگاهی درآمد مرد دین
شاد گشت از وی خلیفه دهر یک درماندهوار
هوش مصنوعی: یک روز، ناگهان مردی دیندار در میان مردم ظاهر شد و خلیفهای که در آن زمان حکومت میکرد، از دیدن او خوشحال شد، زیرا او به نوعی در سختی و مشکلی به سر میبرد.
گفتش از خجلت که: ای نعمان چرا دیر آمدی
داد نعمانش جوابی پر معانی مردوار
هوش مصنوعی: او از خجالت گفت: ای نعمان، چرا دیر آمدی؟ نعمان به او پاسخی داد که پر از معانی عمیق و مردانه بود.
گفت: حالی چو شنیدم امر شه برخاستم
رخ نهادم سوی قصر و تخت شاه تاجدار
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که دستور پادشاه را شنیدم، برخواستم و روی خود را به سمت قصر و تخت پادشاه تاجدار کردم.
چون رسیدم بر کران دجله کشتی رفته بود
بود نخلی منکر آنجا تختهایش بر قطار
هوش مصنوعی: وقتی به کناره دجله رسیدم، کشتی رفته بود و من در آنجا نخلهایی را دیدم که تختهایشان به صف ایستاده بود.
درهم آمد کشتئی شد درزهایش ناپدید
از سر نخل آمدش لیف و درو شد صد مرار
هوش مصنوعی: در هم تنیده شدن محصولات باعث شد تا شکافها و فاصلهها ناپدید شوند. از بالای نخل، برگهایی به سمت او آمد و او را به شکلهای مختلف درآورد.
حلقههای آهنین دیدم ز سنگ آمد برون
اندر آمد دو مرار و کشتئی شد پایدار
هوش مصنوعی: دیدم که حلقههای آهنی از سنگ بیرون آمدهاند و دو بار وارد شدند و به طور پایدار کشتیده شدند.
کشتی آن گه پیش آمد من نشستم اندرو
آمد و بنشست آن گه بر کران جویبار
هوش مصنوعی: وقتی کشتی به سوی من نزدیک شد، من سوار شدم و او نیز در کنارم نشسته و سپس به کنارهی جویبار رسیدیم.
پیشم آمد تا بدو اندر نشستم دیر شد
زین سبب تا خیرم افتاد ای پسر معذور دار
هوش مصنوعی: به نزد او رفتم و نشستم، اما به دلیل تأخیر، کار من به خوبی پیش نرفت. بنابراین، پسرم، مرا عذر بگذار.
گفت ملحد: شرم داری بو حنیفه زین دروغ
حجتی آورده ای کین کس ندارد استوار
هوش مصنوعی: میگوید ملحد: آیا از این دروغ شرم نمیکنی؟ که دلیلی که آوردهای، هیچ کس را محکم و ثابت نمیکند.
گفت آن گه بو حنیفه آن امام دین حق
مر امیرالمومنین را که: ای امیر باوقار
هوش مصنوعی: آن وقت بو حنیفه، امام دین حق، به امیرالمؤمنین گفت: ای امیر باوقار.
خصم میگوید که صانع نیست عالم بد قدیم
این ز طبعست و هیولا نیست این را کردگار
هوش مصنوعی: دشمن میگوید که این جهان قدیم و موجودات آن تنها ناشی از طبیعت و بدون وجود خالق است.
آن گهٔ منکر همی گردد که مصنوعات را
صانعی باید مگر دیوانه است این گوش دار
هوش مصنوعی: زمانی که انکار کنندگان وجود خداوند و سازندهای برای جهان، بر این باورند که آثار و مصنوعات زندگی بدون وجود یک خالق خلق شدهاند، نشان از نادانی آنهاست. در واقع، این دیدگاه تنها از ذهنی ناآگاه برمیآید.
تختهای را منکری کت صانعی باید قدیم
می نداری استوارم من روا دارم مدار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این شعر به نوعی به مسائل فلسفی و اخلاقی اشاره دارد. میتوان گفت که صحبت از این است که باید بر اصول قدیمی و استوار پایبند بود و حق را در مدار خود به رسمیت شناخت. این به نوعی نشان دهنده اهمیت استواری در اعتقادات و رفتارهاست و این که باید با رویکردی متعهدانه به زندگی و روابط خود ادامه دهیم.
ای سگ زندیق کافر خربط میشوم دون
می نبینی فوق و تحت و کوه و صحرا و بحار
هوش مصنوعی: ای موجود ناپاک و کافر، من چنان در روی زمین گم و نابود میشوم که تو نمیتوانی درک کنی. من در همه جا هستم، در دل کوهها، دشتها و دریاها.
گاه ابرو گه گشاده گاه خشک و گاه نم
گاه برف و گاه باران گاه روشن گاه تار
هوش مصنوعی: گاهی ابروها در حالتهای مختلفی قرار میگیرند؛ بعضی وقتها باز و بعضی وقتها بسته هستند. گاهی هم خشک و گاهی مرطوباند. میتواند برف ببارد یا باران بیفتد، و همچنین گاهی هوا روشن است و گاهی تاریک.
می نبینی بر فلک این خسرو سیارگان
ماه و انجم را ازو روشن همی دارد چو نار
هوش مصنوعی: در آسمان، ماه و ستارهها به واسطهی نور او روشن میشوند. مانند اینکه یک آتش بزرگ، همهجا را روشن میکند.
هفت کوکب بر فلک گشته مبین در زمین
در ده و دو برج پیدا گشته در لیل و نهار
هوش مصنوعی: هفت سیاره در آسمان دیده میشوند، و در زمین نیز در دوازده برج مشخص شدهاند که در شب و روز قابل مشاهده هستند.
ماه در افزایش و نقصان و خود بر حال خویش
سوی مصنوعات شو آن گه صنایع کن نظار
هوش مصنوعی: ماه همیشه در حال تغییر است و باید به حال خود توجه کنی. وقتی که به آثار و دستساختهایت نگاه کردی، آنگاه میتوانی هنر و صنایع و خلاقیت خود را به نمایش بگذاری.
ای سگ کافر به خود اندر نگه کن ساعتی
تا ببینی قدرتش مومن شوی ای دلفگار
هوش مصنوعی: ای سگی که کافر هستی، لحظهای به خودت نگاه کن تا قدرت خداوند را ببینی و به ایمان درآیی. ای دلسپرده!
قدرت حق عجز تو بر رنگ مویت ظاهرست
می کند آزادی موی سیه کافوروار
هوش مصنوعی: قدرت الهی ناتوانی تو را در رنگ مویت نشان میدهد و باعث میشود که موی سیاه تو به رنگ کافور جلوه کند.
قطرهای آب آمد اندر کوزهای کش سرنگون
صورتی زیبا پدید آورد از وی بیعوار
هوش مصنوعی: یک قطره آب درون کوزهای افتاد و باعث شد تا تصویری زیبا و بینقص شکل بگیرد.
آدمی در روشنایی صنعتش پیدا کند
کار صانع بر خلاف این بود اندیشه دار
هوش مصنوعی: انسان با تواناییهای خود میتواند آثار خالق را ببیند، اما باید از القاهای نادرست دوری کند و به تفکر درست بپردازد.
در سه تاریکی نگارد صورتی چون آدمی
آن گهٔ بر وی پدید آرد خط و زلف و عذار
هوش مصنوعی: در سه حالت تاریکی، صورتی شبیه به انسان نقش میبندد و سپس بر روی آن، خطوط و مو و چهرهای ظاهر میشود.
نطق گویایی و بینایی و سمع آرد پدید
هفت چشمه در بدستی استخوان باده بار
هوش مصنوعی: این مصراع به توصیف قدرتهای ادراکی انسان اشاره دارد. به نوعی میگوید که بیان روشن، دید و شنیدن، افکار و احساسات را در وجود انسان به وجود میآورند. همچنین به تأثیر عمیق این حسها بر وجود و احساسات انسانی اشاره میکند، بهگونهای که میتوانند به عمق روح و جان انسان نیز نفوذ کنند.
آب چشمت شور کرد و آب گوشت تلخ و خوار
آب بینی منقبض و آب دهانت نوش بار
هوش مصنوعی: اشکهای چشمت شور شده و گوشتت تلخ و بد مزه است. بینیات بسته و دهانت مانند نوشیدنیست.
آب چشمت شور از آن آمد که به گنده شود
گر نباشد تلخ زی وی راه یابد مور و مار
هوش مصنوعی: چشمانت از گریه شور و نمناک شده است چون اگر تلخ نباشد، مور و مار میتوانند به سادگی از آن عبور کنند.
در دهانت آب خوش آمد تا بدانی طعم چیست
چند گویم زین دلایل کن برین بر اختصار
هوش مصنوعی: در دهان تو آب خوشمزهای است تا طعم آن را بچشی. چه بگویم از این دلایل؟ مختصر بگویم.
صانعی باید حکیم و قادر و قایم به ذات
تا پدید آید ز صنع وی بتان قندهار
هوش مصنوعی: برای اینکه موجودات زیبا و شگفت انگیز مانند بتهای قندهار خلق شوند، باید صانع (خالق) دارای حکمت، توانایی و وجود مستقل باشد.
طبع نادان کی پدید آرد حکیم و فیلسوف
عقل از تو کی پذیرد این سخن را بر مدار
هوش مصنوعی: جایگاه فهم و دانش، تنها به افراد با خرد و دانا اختصاص دارد و انسانهای نادان قادر به تولید اندیشههای عمیق نیستند. به همین خاطر، نمیتوان انتظار داشت که عقلی سطحی بتواند از گفتارهای عمیق و فلسفی بهرهبرداری کند.
این مخالف طبعها با یکدگر چون ساختند
آب و آتش خاک و باد ای ملحدک حجت بیار
هوش مصنوعی: این افراد که با طبع های متفاوتی دارند، چگونه میتوانند با یکدیگر همآهنگ شوند، مثل آب و آتش، خاک و باد. ای شخص بیدین، دلیل خود را بیاور.
آنچه میگوید بدیدم من به یونان خانهای
این چه حجت باشد آنجا صورتی کردست کار
هوش مصنوعی: من در یونان چیزی را دیدم که به نظر بیانگر واقعیتی است. حالا چه دلیلی دارد برای این که آنجا ما را به وجود چنین چیزی متهم کنند؟
رو بگو ایزد یکی قایم به ذات و لم یزل
قادر معطی و دانا خالق بر و بحار
هوش مصنوعی: خداوندی وجود دارد که همیشه پایدار و بینهایت است، قادر و بخشنده، آگاه و خالق زمین و دریاها.
ما نبودیم او پدید آوردمان از چار طبع
محدث آمد چار طبع و چار فصل روزگار
هوش مصنوعی: ما در واقع وجود نداشتیم، او (خدا یا عالم هستی) ما را از چهار عنصر و طبیعت آفرید. به همین دلیل، چهار عنصر و چهار فصل در دنیای ما به وجود آمدهاند.
بگرو ای ملحد به قرآن «قل هوالله» یادگیر
چند باشد بر سرت از جهل و کفر و شک فسار
هوش مصنوعی: ای ملحد، به قرآن توجه کن و آیه «بگو او خداست» را بیاموز. تا کی باید به خاطر جهل و کفر و تردید، بر سر خود فشار بیاوری؟
چون شنید این حجت از وی دهر یک خاموش گشت
کرد هر یک خوار او را پس بکردندش به دار
هوش مصنوعی: وقتی دهر این دلیل را از او شنید، سکوت کرد و هر یک از مردم او را خوار شمردند و در نهایت او را به دار آویختند.
گفت نعمان ای خلیفه بعد ازین چونین مکن
ملحدان را پیش خود منشان ازین پس زینهار
هوش مصنوعی: نعمان به خلیفه گفت که از این پس چنین نکن و ملحدان را در حضور خودت راه نده. از این به بعد مراقب باش.
ابن عم مصطفایی تیغ ازو میراث تست
میزن اکنون بر سر ملحد چو حیدر ذوالفقار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به فردی که از خانواده پیامبر و به خصوص از نسل اوست (ابن عم مصطفی به معنای پسرعمو یا فرزند عموی پیامبر) باید اجازه داده شود تا از قدرت و مقام خود بهرهمند شود. اکنون زمان آن فرا رسیده که همانند حضرت علی (که با نام حیدر نیز معروف است) با قدرت و دقت به مقابله با کافران و مخالفان بپردازد و از حق و حقیقت دفاع کند.
هر چه فرماید ترا قرآن و اخبار رسول
اندر آن آویز ملحد را ز مجلس دور دار
هوش مصنوعی: هر چه در قرآن و احادیث پیامبر گفته شده، باید به آن عمل کنی و ملحدان را از جمع خود دور کن.
گفت: پذرفتم ز تو ای حجت دین خدای
شاد باش ای بوحنیفه ای امام بردبار
هوش مصنوعی: گفت: من از تو قبول کردم ای نماینده دین خدا. خوشحال باش ای بوحنیفه، ای پیشوای صبور.
ای سنایی شکر این دانی که نتوانی گزارد
دین اسلام و امام عالم و پرهیزگار
هوش مصنوعی: ای سنایی، خوب میدانی که نمیتوان دین اسلام و امامان را نادیده گرفت و در برابر آنها سکوت کرد.
گر سنایی مستجب گردد به آتش بی گمان
زین مناقب رسته گردد ای برادر گوش دار
هوش مصنوعی: اگر سنایی به خاطر ویژگیهایش در آتش بماند، مطمئناً از این مقامها و شایستگیها دور خواهد شد. بنابراین ای برادر، به این نکته توجه کن.
حاشیه ها
1394/05/15 01:08
فرزین
واقعا چه حکیمی بوده این سنایی، منقبتی گفته که از آتش جهنم برهد اصلا دغدغه حقیقت نداشته این نادان
1398/09/10 08:12
میثم
در مصرع
تا نماز شما نامد بوحنیفه پیش شاه
نماز شام صحیح است.