گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد

آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار
آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار
پیشی آن تن را رسد کز علم باشد پیش دست
بیشی آن سر را رسد کز عقل باشد پایدار
وای آن علمی که از بی عقل باشد منتشر
وای آن زهدی که از بی علم یابد انتشار
ای که می قدر فلک جویی و نور آفتاب
یک شبه بیداریی چون چرخ و چون انجم بیار
لاف پنهانی مزن بی علم هر جا بیهده
علم خوان خود پیش از آن پنهان کند علم آشکار
مایه‌ای داری چو عمر از وی مدان جز علم سود
قوتی داری چو عقل از وی مکن جز جهد کار
عهدهٔ فتوای دین بی علم در گردن مگیر
وعدهٔ شاهی و شادی بی‌خرد در دل مدار
آلت رامش بگیر و جای آرامش مجوی
پردهٔ غفلت مپوش و تخم بی‌فضلی مکار
لابهٔ هر خاصه منگر بند دل بر طبع نه
یاوهٔ هر عامه مشنو پند من بر جان گمار
یادگاری ده ز بیداری شب خود را مگر
وقت رفتن نام بهروزیت ماند یادگار
افسر و فرق ای پسر بی‌رنج کی گردد قرین
سیری و خواب ای فتا با علم کی گیرد قرار
علم خواهی مرحلهٔ علم از مژه چشمت سپر
فضل جویی راه شب بر بحر بیداری گذار
ماه گردی گر بیابی آتشی از نور علم
بحر گردی گر بیابی در علم آبدار
در اگر خواهی چنین رو نزد آن دریای علم
نور اگر خواهی چنین شو سوی آن شمع تبار
بوالمعالی احمد بن یوسف بن احمد آنک
آسمان دانشست و آفتاب روزگار
نوربخشی چون سپهر و درفشانی چون سحاب
حقگزاری چون زمین و مایه‌داری چون بهار
آن گهر باری که چون بیدار شد از کتم عدم
ماند بی‌چونان گهر بحر عدم تا حشر خوار
لافگاه علم و دین از نجم پر کرد انجمن
دامن کتم عدم زین در تهی کردش کنار
شمع گردون نزد جودش مایهٔ بخلست بخل
اوج گردون پیش قدرش مایهٔ عارست عار
یار او گر چشم دارد روزگار اندر علوم
«لن ترانی» بانگ برخیزد ز خلق انتظار
خار با خرما بگاه طعم کس کی کرد جفت
لعل با خر مهره اندر عقد کس کی کرد یار
آب جویست آنکه جوید سوی هر ناجنس راه
جوهر آتش ز همت بر فلک باشد سوار
لاجرم زین دادهٔ گردون و زادهٔ چار طبع
این جهان در رامش ست و آن جهان در افتخار
پایهٔ پاییدن جان نزد لطفش یک به دست
مایهٔ بالیدن تن پیش رایش یک شرار
ای ز تاثیر مزاجت چارگوهر بر فزون
یافته قدر و بلندی صفوت و لطف و وقار
میل دانش سوی تو چون میل اجزا سوی کل
آب دولت سوی تو چون آب سیل از کوهسار
آتش طبع بی اصلان ز آب روی خود بکش
دود بی‌علمی ز خانهٔ مغز بی علمان برآر
لالهٔ دعوی ز کوه که دروغان نیست کن
آفت فتوی ببر از مفتیان جهل بار
جاهلان را چاره نیست از نسبت پست دروغ
مار مهره جوی نادان نیست دور از زهر مار
لنگی و رهواری اندر راه دین ناید نکو
اسب دانش باید ار نی دور شو زین رهگذار
فقر از آن خواهی که پاکی از بیان فقه و شرع
لاله‌زان جویی که دوری از میان مرغزار
قوت شرع از فقیهان می‌شناسم نز فقیر
لاف بوبکر از محمد می‌شناسم نه ز غار
یادگار مصطفا در راه دین علمست علم
هیچ جاهل بی تعلم فقر کی کرد اختیار
هول و خشم یوسفی باید درین ره بدرقه
فقه و فضل یوسفی باید درین ره غمگسار
ای جمال ملک و دانش سرفراز از بهر آنک
یوسفی اصلی و احمد خلق و حدادی تبار
لاله و کوهی بلون حلم بابویی و رنگ
آتش و آبی به قدر و لطف بی دود و بخار
کان دین را مایه‌ای همچون بدن را پنج حس
لشکری مر ملک عز را چون نبی را چار یار
تربیت یاب از پدر چون آفتاب از آسمان
علمها گیر از پدر چون بخردان از روزگار
ابتدا این رنجها می‌کش که در باغ شرف
زود یابی صد گل خوشبوی از یک نوک خار
صد هزاران چرخ بینی زین سپس برطرف کون
از تبرک نعل اسبت کرده چون مه گوشوار
عاقلان بینی به شادی بهر آن در هر مکان
ناقدان بینی به رنج از بهر این در هر دیار
دور مشتی جاهل ناشسته روی اندر گذشت
دور دور یوسف ست ای پادشا پاینده‌دار
همچو جانی خالی از اعراض و اشباه جهان
آفتاب و آسمانی بی کسوف و بی غبار
اینهمه ز اقبال و علم اوست ورنه در جهان
یوسفان بی خرد بسیار بینم دلفگار
لختکی چون چرخ بیداری گزین کز بهر تو
منبری کرد از شرف چون شمس گردون اختیار
لک لک ناموخته گر مار می‌گیرد چسود
باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار
هیبت و عز و بها با رنج تن باشد قرین
قدرت و قدر و شرف با علم دین دارد قرار
قاید چشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید به دیده قامت شبهای تار
یافه کم گوی ای سنایی مدح گو کز روی عقل
هیچ پرخوابی نجستست از طبیبان کوکنار
او امام پند گویانست پندش می‌دهی
ویحک از گستاخی و ژاژ تو یارب زینهار
لولو اوصاف او بر صدر جاهش میفشان
گوهر افغال او بر یاد طبعش می شمار
دور شو زین پند دادن زان که زشت آید شدن
بی حساب و بی سپر با حیدر اندر کارزار
ابلهی باشد براختن تیغ چوبین بر کسی
کو به کمتر کس ببخشد در زمان صد ذوالفقار
روز تا نبود چو ماه و ماه تا نبود چو سال
علم تا نبود چو جهل و آب تا نبود چو نار
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار
نوبهارت با امام دین مبارک باد و باد
این چنین تان هر زمان با عافیت سیصد بهار
باد نهصد سال عمرت روز از نهصد زمان
هر زمانی روز او چون روز محشر صد هزار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار
آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار
هوش مصنوعی: آبرو و اعتباریکه بدون علم و آگاهی به دست آید، همانند آتش دوزخ است که می‌تواند به شدت آسیب‌زننده باشد. چنین آبرو از هر نوع آسیب و ضرر بیشتری برخوردار است.
پیشی آن تن را رسد کز علم باشد پیش دست
بیشی آن سر را رسد کز عقل باشد پایدار
هوش مصنوعی: هر که به علم و دانایی دست یابد، برتری و مقام بیشتر به او خواهد رسید. و هر که به عقل و درایت برسد، پایدارتر و ثابت‌تر خواهد بود.
وای آن علمی که از بی عقل باشد منتشر
وای آن زهدی که از بی علم یابد انتشار
هوش مصنوعی: ناراحت‌کننده است که علمی که از روی نادانی منتشر شود، و همچنین زهدی که بدون علم به دست آید، گسترده شود.
ای که می قدر فلک جویی و نور آفتاب
یک شبه بیداریی چون چرخ و چون انجم بیار
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌خواهی به قدر ستاره‌ها و نور خورشید برسید، در یک شب بیداری، مانند چرخ و ستارگان حرکت کن.
لاف پنهانی مزن بی علم هر جا بیهده
علم خوان خود پیش از آن پنهان کند علم آشکار
هوش مصنوعی: هرگز بدون دانش در جایی صحبت نکن و علم خود را نادیده نگیر، زیرا بهتر است که علم واقعی خود را مخفی کنی تا آنکه به طور نادرست و بیهوده از آن حرف بزنی.
مایه‌ای داری چو عمر از وی مدان جز علم سود
قوتی داری چو عقل از وی مکن جز جهد کار
هوش مصنوعی: اگر عمری داری، آن را بی‌ارزش ندان و فقط به علم تکیه نکن. همچنین اگر نیرویی مثل عقل داری، فقط به آن بسنده نکن و همواره تلاش کن و فعالیت داشته باش.
عهدهٔ فتوای دین بی علم در گردن مگیر
وعدهٔ شاهی و شادی بی‌خرد در دل مدار
هوش مصنوعی: اگر بدون دانش و آگاهی فتوا و نظر دینی را بپذیری، مسئولیت آن را بر دوش خود نکش. همچنین، نباید به وعده‌های خوشایند و شادی‌آور که از سوی کسانی بدون درک و خرد مناسب ارائه می‌شود، دل ببندی.
آلت رامش بگیر و جای آرامش مجوی
پردهٔ غفلت مپوش و تخم بی‌فضلی مکار
هوش مصنوعی: ساز خود را بردار و به دنبال آرامش نرو. از غفلت و نادانی دوری کن و کاری نکن که باعث پژمردگی و بی‌فایده‌گی در خودت بشود.
لابهٔ هر خاصه منگر بند دل بر طبع نه
یاوهٔ هر عامه مشنو پند من بر جان گمار
هوش مصنوعی: به نظرات خاص و ویژه دیگران توجه نکن و دل خود را به سخنان بی‌محتوا نده. حرف‌های من را به جان خود بپذیر و از نصایح عامه دوری کن.
یادگاری ده ز بیداری شب خود را مگر
وقت رفتن نام بهروزیت ماند یادگار
هوش مصنوعی: به خاطر بسپار که شب بیداری‌ات را به یادگار بگذاری، چون ممکن است وقتی می‌روی، نشانی از شادابیت باقی بماند.
افسر و فرق ای پسر بی‌رنج کی گردد قرین
سیری و خواب ای فتا با علم کی گیرد قرار
هوش مصنوعی: ای پسر، بی‌دردسر و مشقت، داشتن مقام و نعمت ممکن نیست. جوان با علم و دانش، آرامش و راحتی را به دست نمی‌آورد.
علم خواهی مرحلهٔ علم از مژه چشمت سپر
فضل جویی راه شب بر بحر بیداری گذار
هوش مصنوعی: اگر به دنبال علم و دانش هستی، باید از چشم خود به عنوان سپر برای حفاظت از فضیلتی که در جستجوی آنی، استفاده کنی. در این مسیر، باید شب را تحمل کنی و با هوشیاری و بیداری به سمت دریای علم حرکت کنی.
ماه گردی گر بیابی آتشی از نور علم
بحر گردی گر بیابی در علم آبدار
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نور علم باشی، به مانند ماه درخشان خواهی شد. اگر در علم به عمق و وضوح برسید، همچون دریا به آبی بودن و زلالی می‌رسی.
در اگر خواهی چنین رو نزد آن دریای علم
نور اگر خواهی چنین شو سوی آن شمع تبار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی این‌گونه شوی، به سمت آن دریای علم برو و اگر می‌خواهی نورانی باشی، به سوی آن شمع که تبارش روشنایی است، حرکت کن.
بوالمعالی احمد بن یوسف بن احمد آنک
آسمان دانشست و آفتاب روزگار
هوش مصنوعی: احمد بن یوسف بن احمد، شخصی با مقام و منزلت بالا است که در حقیقت او نمادی از علم و دانش به شمار می‌رود و در روزگار خود مانند آفتاب می‌درخشد.
نوربخشی چون سپهر و درفشانی چون سحاب
حقگزاری چون زمین و مایه‌داری چون بهار
هوش مصنوعی: نوری مانند آسمان، درخششی مانند ابرها، سپاسی مانند زمین و فراخی و نعمت‌هایی مانند بهار.
آن گهر باری که چون بیدار شد از کتم عدم
ماند بی‌چونان گهر بحر عدم تا حشر خوار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زمانی که آن گوهر ارزشمند از حالت نیازی و نیستی به وجود آمد، مانند آن گوهر در اعماق دریا که در تاریکی عدم باقی می‌ماند، تا روز قیامت همچنان بی‌نظیر و منحصر به فرد خواهد بود.
لافگاه علم و دین از نجم پر کرد انجمن
دامن کتم عدم زین در تهی کردش کنار
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که مرکز تجمع علم و دین به وسیله ستاره‌ای درخشان پر شده است و دامن کتم عدم (که به معنای عدم یا نبود است) را از طرفی خالی کرده است. در واقع، آمدن این نجم (ستاره) باعث شده تا نادانی و بی‌خبری در کنار این اجتماع وجود نداشته باشد.
شمع گردون نزد جودش مایهٔ بخلست بخل
اوج گردون پیش قدرش مایهٔ عارست عار
هوش مصنوعی: شمع آسمان در مقابل بخشندگی‌اش باعث ننگ است و بخل او در برابر مقامش موجب شرمساری است.
یار او گر چشم دارد روزگار اندر علوم
«لن ترانی» بانگ برخیزد ز خلق انتظار
هوش مصنوعی: اگر یار او چشمی داشته باشد، در زندگی‌های این دنیاست که به «لن ترانی» (من تو را نخواهم دید) اشاره می‌کند. صدای انتظار از مردم بلند می‌شود.
خار با خرما بگاه طعم کس کی کرد جفت
لعل با خر مهره اندر عقد کس کی کرد یار
هوش مصنوعی: خار و خرما چگونه می‌توانند طعم یکدیگر را به هم برسانند؟ و چه کسی می‌تواند لعل و مهره را در عقد و پیمان یکدیگر قرار دهد؟
آب جویست آنکه جوید سوی هر ناجنس راه
جوهر آتش ز همت بر فلک باشد سوار
هوش مصنوعی: آب جوی به دنبال چیزی است که در آن وجود ندارد و این باعث می‌شود که همیشه در حال حرکت و جستجو باشد. همچنین جوهر آتش، به خاطر تلاش و اراده، می‌تواند به اوج برسد و بر چیزی عظیم سوار شود.
لاجرم زین دادهٔ گردون و زادهٔ چار طبع
این جهان در رامش ست و آن جهان در افتخار
هوش مصنوعی: در نتیجه، این دنیا از نعمت‌ها و ویژگی‌های مختلفی که دارد، پر از خوشی و شادمانی است و دنیای دیگر هم به خاطر مقام و افتخار خود، ارزشمند و برجسته است.
پایهٔ پاییدن جان نزد لطفش یک به دست
مایهٔ بالیدن تن پیش رایش یک شرار
هوش مصنوعی: حفظ جان انسان به لطف خدا بستگی دارد و شان و منزلت انسان در پیشگاه او مانند شعله‌ای است که به آن پرورش می‌دهد.
ای ز تاثیر مزاجت چارگوهر بر فزون
یافته قدر و بلندی صفوت و لطف و وقار
هوش مصنوعی: شما به خاطر خاصیت‌های ذاتی‌تان، ارزش و ویژگی‌های خوب و زیبای زیادی پیدا کرده‌اید.
میل دانش سوی تو چون میل اجزا سوی کل
آب دولت سوی تو چون آب سیل از کوهسار
هوش مصنوعی: تمایل به دانش و علم در دل انسان، مانند تمایل اجزا و بخش‌های کوچک به سمت یک کل بزرگ است. همچنین، به مانند جریان آب که از کوه‌ها به سمت دره‌ها و زمین‌های پربار حرکت می‌کند، غنای نعمت‌ها و ثروت‌ها نیز به سوی تو روان است.
آتش طبع بی اصلان ز آب روی خود بکش
دود بی‌علمی ز خانهٔ مغز بی علمان برآر
هوش مصنوعی: خشم و ناراحتی خود را از افرادی که بدون دانش و آگاهی زندگی می‌کنند، با دوری از آنها و کاهش تنش‌ها کنترل کن. از شرایطی که به بی‌خبری و نادانی منجر می‌شود، دوری کن تا آرامش بیشتری پیدا کنی.
لالهٔ دعوی ز کوه که دروغان نیست کن
آفت فتوی ببر از مفتیان جهل بار
هوش مصنوعی: گل لاله‌ای که بر فراز کوه می‌روید، بر اساس واقعیت‌ها نیست. تنها می‌خواهی با نظرات جاهلانه‌ات دیگران را فریب بدهی و آنها را به دام بیندازی.
جاهلان را چاره نیست از نسبت پست دروغ
مار مهره جوی نادان نیست دور از زهر مار
هوش مصنوعی: جهل و نادانی انسان‌ها باعث می‌شود که نتوانند به درستی قضاوت کنند و به همین دلیل، همواره به نسبت‌های نادرست و پایین از دیگران متوسل می‌شوند. آنها نمی‌توانند از زهر و سمی که دروغ و نادانی به وجود می‌آورد، دوری کنند.
لنگی و رهواری اندر راه دین ناید نکو
اسب دانش باید ار نی دور شو زین رهگذار
هوش مصنوعی: در مسیر دین، ناتوانی و بی‌نظمی جایی ندارند. برای پیشرفت و موفقیت در این راه، به دانش و آگاهی نیاز است و اگر این‌ها را نداشته باشی، باید از این مسیر دور شوی.
فقر از آن خواهی که پاکی از بیان فقه و شرع
لاله‌زان جویی که دوری از میان مرغزار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از فقر رهایی پیدا کنی، باید از بیان درست و اصولی فقه و دین دوری کنی؛ مانند جویی که از دل دشت و مرغزار جدا شده است.
قوت شرع از فقیهان می‌شناسم نز فقیر
لاف بوبکر از محمد می‌شناسم نه ز غار
هوش مصنوعی: من قوّت دین را از فقها می‌شناسم و نه از یتیمان، بلکه از معارف و آموزه‌های بزرگانی چون ابوبکر و محمد می‌شناسم، نه از داستان‌های غار.
یادگار مصطفا در راه دین علمست علم
هیچ جاهل بی تعلم فقر کی کرد اختیار
هوش مصنوعی: یادگاری از پیامبر اسلام، در راه دین، علم است. هیچ فرد نادانی بدون دانش نمی‌تواند فقر را انتخاب کند.
هول و خشم یوسفی باید درین ره بدرقه
فقه و فضل یوسفی باید درین ره غمگسار
هوش مصنوعی: برای پیمودن این راه، باید از ترس و خشم یوسف بهره‌مند شد و فقه و دانش یوسف باید در این مسیر همراه ما باشد تا آرامش‌بخش ما باشد.
ای جمال ملک و دانش سرفراز از بهر آنک
یوسفی اصلی و احمد خلق و حدادی تبار
هوش مصنوعی: ای زیبایی و کمال علم و فضل، تو به خاطر این مقام عالی خود، همچون یوسف زیبا و احمد، که بهترین خلق هستند، و از نژاد حداد، از جایگاه والایی برخورداری.
لاله و کوهی بلون حلم بابویی و رنگ
آتش و آبی به قدر و لطف بی دود و بخار
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی لاله و کوه اشاره شده است که رنگ آن‌ها مانند رنگ آتش و آبی است. این زیبایی به قدری خیره‌کننده و دل‌پذیر است که بدون هیچگونه دود یا بخاری دیده می‌شود.
کان دین را مایه‌ای همچون بدن را پنج حس
لشکری مر ملک عز را چون نبی را چار یار
هوش مصنوعی: دین به مانند بدن نیاز به حسی دارد که بتواند آن را درک کند، همان‌طور که بدن برای زندگی کردن به حواس پنج‌گانه نیاز دارد. ملک عزت نیز همانند یک پیامبر به چهار یار احتیاج دارد تا او را در انجام وظایفش یاری کنند.
تربیت یاب از پدر چون آفتاب از آسمان
علمها گیر از پدر چون بخردان از روزگار
هوش مصنوعی: از پدر خود تربیت و آموزش بگیر، همانطور که آفتاب از آسمان نور می‌گیرد. همچنین از پدر خود علم و دانش کسب کن، مانند آنچه خردمندان از تجربه روزگار به دست می‌آورند.
ابتدا این رنجها می‌کش که در باغ شرف
زود یابی صد گل خوشبوی از یک نوک خار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقام والا و بهره‌مندی از نعمت‌های زیاد، باید ابتدا سختی‌ها و مشکلات را تحمل کنی. در این صورت، به جای رنج و ناخوشی، به زودی می‌توانی از زیبایی‌ها و خوشبوهایی بهره‌مند شوی که ارزش بسیاری دارند.
صد هزاران چرخ بینی زین سپس برطرف کون
از تبرک نعل اسبت کرده چون مه گوشوار
هوش مصنوعی: بسیاری از چرخش‌های زندگی را مشاهده می‌کنی و سپس متوجه می‌شوی که همه اینها در سایه‌ی نعلی که بر پای توست، به شکلی زیبا و چون گوشواره‌ای برای ماه، نمایان شده است.
عاقلان بینی به شادی بهر آن در هر مکان
ناقدان بینی به رنج از بهر این در هر دیار
هوش مصنوعی: افراد باهوش و عقلای جامعه را می‌بینی که به خاطر شادی و خوشی، در هر جایی حضور دارند، اما منتقدان و ناقدان را می‌بینی که به خاطر رنج و مشکلات، در هر دیاری هستند.
دور مشتی جاهل ناشسته روی اندر گذشت
دور دور یوسف ست ای پادشا پاینده‌دار
هوش مصنوعی: مردی نادان که از آرا و اخلاق نیکو بی‌بهره است، به راحتی از کنار زیبایی و هنر می‌گذرد. ای پادشاه، مانند یوسف که نشان‌دهنده شکوه و زیبایی است، همواره بر پادشاهی خود پایدار بمان.
همچو جانی خالی از اعراض و اشباه جهان
آفتاب و آسمانی بی کسوف و بی غبار
هوش مصنوعی: مانند یک روح که از هر نوع عیب و نقص عاری است، جهان درخشان و روشن مثل آفتاب و آسمانی است که نه کسوفی دارد و نه غباری.
اینهمه ز اقبال و علم اوست ورنه در جهان
یوسفان بی خرد بسیار بینم دلفگار
هوش مصنوعی: این همه خوشبختی و دانش به خاطر اوست، وگرنه در دنیا افراد زیبا و دلربا کم نیستند که احمق هستند.
لختکی چون چرخ بیداری گزین کز بهر تو
منبری کرد از شرف چون شمس گردون اختیار
هوش مصنوعی: چون چرخ بیداری، بی‌هیچ زحمتی، به پا خاسته‌ام و برای تو، مانند خورشید در آسمان، جایگاهی با شکوه ایجاد کرده‌ام.
لک لک ناموخته گر مار می‌گیرد چسود
باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار
هوش مصنوعی: چرا که لک‌لک، پرنده‌ای است که آموزش ندیده و به دنبال مار می‌گردد، در حالی که آن‌هایی که علم آموخته‌اند، شایستگی و مقام خود را جستجو می‌کنند و به دنبال دستاوردهای ارزشمندتری هستند.
هیبت و عز و بها با رنج تن باشد قرین
قدرت و قدر و شرف با علم دین دارد قرار
هوش مصنوعی: عظمت و ارزش و مقام با زحمت و کوشش به دست می‌آید و قدرت و اهمیت و شرافت با داشتن دانش دینی تضمین می‌شود.
قاید چشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید به دیده قامت شبهای تار
هوش مصنوعی: کسی که در شب‌های تاریک با نگاهش به راه می‌رود و به حقیقت می‌نگرد، همچون شمعی می‌درخشد و روشنی‌بخش دنیا خواهد بود.
یافه کم گوی ای سنایی مدح گو کز روی عقل
هیچ پرخوابی نجستست از طبیبان کوکنار
هوش مصنوعی: ای سنایی، کم صحبت کن و مدح نگو، زیرا از روی عقل هیچ چیز را به خواب خوش نیافتی و پزشکان هم در کنار تو هستند.
او امام پند گویانست پندش می‌دهی
ویحک از گستاخی و ژاژ تو یارب زینهار
هوش مصنوعی: او پیشوای پند و اندرز است، اما تو به او پند می‌دهی و از بی‌احترامی و سخنان بیهوده‌ات تو را به خدا می‌سپارم که بر حذرم بدار.
لولو اوصاف او بر صدر جاهش میفشان
گوهر افغال او بر یاد طبعش می شمار
هوش مصنوعی: زیبایی‌های او را همچون مروارید بر جایگاهش پراکنده کن و بهترین ویژگی‌هایش را با یادآوری طبیعت او، بشمار.
دور شو زین پند دادن زان که زشت آید شدن
بی حساب و بی سپر با حیدر اندر کارزار
هوش مصنوعی: از نصیحت کردن دور شو، زیرا این کار ناپسند است و نباید بدون دلیل و محافظت به میدان جنگ با حیدر بروی.
ابلهی باشد براختن تیغ چوبین بر کسی
کو به کمتر کس ببخشد در زمان صد ذوالفقار
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمان شخصیتی بزرگ مانند علی (علیه‌السلام) از روی حماقت، به خاطر چیزی کم ارزش به دیگران بدی کند، آن شخص ابله است.
روز تا نبود چو ماه و ماه تا نبود چو سال
علم تا نبود چو جهل و آب تا نبود چو نار
هوش مصنوعی: تا زمانی که روز و ماه وجود نداشته باشد، علم هم وجود ندارد و جهل همچنان حاکم است. همچنین تا زمانی که آب نباشد، آتش نیز وجود نخواهد داشت.
یمن بادت بر یسار و یسر بادت بر یمین
دانشت جفت یمین و دولتت جفت یسار
هوش مصنوعی: باد یمن بر سمت چپت بیاید و بر سمت راستت خوشی و سرور ببارد. بدان که توانایی و ثروتت در کنار هم قرار دارد.
نوبهارت با امام دین مبارک باد و باد
این چنین تان هر زمان با عافیت سیصد بهار
هوش مصنوعی: تبریک و تهنیت به بهار زندگیت با وجود امام دین، امیدوارم هر لحظه از زندگیت با خوشی و سلامتی همراه باشد و سال‌ها سال‌های خوبی را تجربه کنی.
باد نهصد سال عمرت روز از نهصد زمان
هر زمانی روز او چون روز محشر صد هزار
هوش مصنوعی: باد نهصد سال عمرت، روزی را به تو نشان می‌دهد که همانند روز قیامت پر از حادثه و رویداد است. این روز بزرگ و مهم، در مقایسه با تمام روزها در زندگی‌ات به اندازه‌ی صد هزار روز سرشار از اهمیت و تأثیرگذار است.