گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار
پیش از آن کاین جان عذر آور فرو میرد ز نطق
پیش از آن کاین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند
عذر آرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار
ای ضعیفان از سپیدی مویتان شد همچو شیر
وی ظریفان از سیاهی رویتان شد همچو قار
پرده‌تان از چشم دل برداشت صبح رستخیز
پنبه تان از گوش بیرون کرد گشت روزگار
تا کی از دارالغروری ساختن دارالسرور
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار
در فریب آباد گیتی چند باید داشت حرص
چشمتان چون چشم نرگس دست چون دست چنار
این نه آن صحراست کانجا بی جسد بینند روح
این نه آن بابست کآنجا بی خبر یابند بار
از جهان نفس بگریزید تا در کوی عقل
آنچه غم بودست گردد مر شما را غمگسار
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا فگار
بنگرید اکنون بنات‌النعش وار از دست مرگ
نیزه‌هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان پارپار
می‌نبینید آن سفیهانی که ترکی کرده‌اند
همچو چشم تنگ ترکان گور ایشان تنگ و تار
بنگرید آن جعدشان از خاک چون پشت کشف
بنگرید آن رویشان از چین چو پشت سوسمار
سر به خاک آورد امروز آنکه افسر بود دی
تن به دوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار
ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد
دل نگیرد مر شما را زین خزان بی‌فسار
این یکی گه زین دین و کفر را زو رنگ و بوی
و آن دگر گه فخر ملک و ملک را زو ننگ و عار
این یکی کافی ولیکن یاش را از اعتقاد
و آن دگر شافی ولیکن فاش را از اضطرار
زین یکی ناصر عبادالله خلقی ترت و مرت
وز دگر حافظ بلادالله جهانی تار و مار
پاسبانان تو اند این سگ پرستان همچو سگ
هست مردار آن ایشان هم بدیشان واگذار
زشت باشد نقش نفس خوب را از راه طبع
گریه کردن پیش مشتی سگ پرست و موشخوار
اندرین زندان برین دندان زنان سگ صفت
روزکی چند ای ستمکش صبر کن دندان فشار
تا ببینی روی آن مردم‌کشان چون زعفران
تا ببینی رنگ آن محنت‌کشان چون گل انار
گرچه آدم سیرتان سگ صفت مستولیند
هم کنون بینی که از میدان دل عیاروار
جوهر آدم برون تازد برآرد ناگهان
زین سگان آدمی کیمخت و خر مردم دمار
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یک ره سر برآر
یک طپانچه مرگ و زین مردارخواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعون طبعان صدهزار
باش تا از صدمت صور سرافیلی شود
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
تا ببینی موری آن خس را که می‌دانی امیر
تا بینی گرگی آن سگ را که می‌خوانی عیار
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی درست
در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار
باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان
باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار
تا ببینی یک به یک را کشته در شاهین عدل
شیر سیر و جاه چاه و شور سوز و مال مار
ولله ار داری به جز بادی به دست ارمر ترا
جز به خاک پای مشتی خاکسارست افتخار
کز برای خاک پاشی نازنینی را خدای
کرددر پیش ساستگاه قهرش سنگسار
باش تا کل بینی آنها را که امروزند جزو
باش تا گل یابی آنها را که امروزند خار
آن عزیزانی که آنجا گلبنان دولتند
تا نداریشان بدینجا خیره همچون خار خوار
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی
باش تا در جلوه‌ش آرد دست انصاف بهار
ژنده‌پوشانی که آنجا زندگان حضرتند
تا نداری خوارشان از روی نخوت زینهار
و آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد
در عرب بواللیل بود اندر قیامت بونهار
پرده‌دار عشق دان اسم ملامت بر فقیر
پاسبان در شناس آن تلخ آب اندر بحار
ور بقا خواهی ز درویشان طلب زیرا که هست
بود درویشان قباهای بقا را پود و تار
تا ورای نفس خویشی خویشتن کودک شمار
چون فرود طبع ماندی خویشتن غافل بدار
کی شود ملک تو عالم تا تو باشی ملک او
کی بود اهل نثار آنکس که برچیند نثار
هست دل یکتا مجویش در دو گیتی زان که نیست
در نه و در هشت و هفت و در شش و پنج و چهار
نیست یک رنگی بزیر هفت چار از بهر آنک
ار گلست اینجای با خارست ور مل با خمار
بهر بیشی راست اینجا کم زدن زیرا نکرد
زیر گردون قمر پس مانده را هرگز قمار
در رجب خود روزه‌دار و «قل هوالله» خوان و پس
در صفر خوان «تبت» و در چارشنبه روزه‌دار
چند ازین رمز و اشارت راه باید رفت راه
چند ازین رنگ و عبارت کار باید کرد کار
همرهان با کوه‌هانان به حج رفتند و کرد
رسته از میقات و حرم و جسته از سعی و جمار
تو هنوز از راه رعنایی ز بهر لاشه‌ای
گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار
چون به حکم اوست خواهی تاج خواهی پای بند
چون نشان اوست خواهی طیلسان خواهی غیار
تا به جان این جهانی زنده چون دیو و ستور
گرچه پیری همچو دنیا خویشتن کودک شمار
حرص و شهوت در تو بیدارند خوش خوش تو مخسب
چون پلنگی بر یمین داری و موشی بر یسار
مال دادی لیک رویست و ریا اندر بنه
کشت کردی لیک خوکست و ملخ در کشت‌زار
خشم را زیر آر در دنیا که در چشم صفت
سگ بود آنجا کسی کاینجا نباشد سگ سوار
خشم و شهوت مار و طاووسند در ترکیب تو
نفس را آن پایمرد و دیو را این دست یار
کی توانستی برون آورد آدم را ز خلد
گر نبودی راهبر ابلیس را طاووس و مار
عور کرد از کسوت عار ار ز دودهٔ آدمی
زان که اندر تخم آدم عاریت باشد عوار
حلم و خرسندی در آب و گل طلب کت اصل ازوست
کی بود در باد خرسندی و در آتش وقار
حلم خاک و قدر آتش جوی کآب و باد راست
گرت رنگ و بوی بخشد پیله‌ور صد پیلوار
تا تو اندر زیر بار حلق و جلقی چون ستور
پرده‌داران کی دهندت بار بر درگاه یار
گرد خرسندی و بخشش گرد زیرا طمع و طبع
کودکان را خربزه گرمست و پیران را خیار
راستکاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راست‌کاران رستگار
تا به جان لهو و لغوی زنده اندر کوی دین
از قیامت قسم تو نقشست و از قرآن نگار
حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم
آن به حق ندهی و پس آسان بپاشی در شیار
این نه شرط مومنی باشد که در ایمان تو
حق همی خاین نماید خاک و سرگین استوار
گرد دین بهر صلاح دین به بی‌دینی متن
تخم دنیا در قرار تن به مکاری مکار
ای بسا غبنا کت اندر حشر خواهد بود از آنک
هست ناقد بس بصیر و نقدها بس کم عیار
سخت سخت آید همی بر جان ز راه اعتقاد
زشت زشت آید همی در دین ز راه اعتبار
بر در ماتم سرای دین و چندین نای و نوش
در ره رعناسرای دیو و چندان کار و بار
گرد خود گردی همی چون گرد مرکز دایره
ای پی اینی بسان خشک مغزان در دوار
از نگارستان نقاش طبیعی برتر آی
تا رهی از ننگ جبر و طمطراق اختیار
چون ز دقیانوس خود رستند هست اندر رقیم
به ز بیداری شما خواب جوانمردان غار
بازدان تایید دین را آخر از تلقین دیو
بازدان روح‌القدس را آخر از حبر نصار
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیله‌ت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان «الرحمان» در آر
عقل بی‌شرع آن جهانی نور ندهد مر ترا
شرع باید عقل را همچون معصفر را شخار
عقل جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار
گرچه پیوستست بس دورست جان از کالبد
ورچه نزدیکست بس دورست گوش از گوشوار
پیشگاه دوست را شایی چو بر درگاه عشق
عافیت را سرنگون سار اندر آویزی بدار
عاشقان را خدمت معشوق تشریفست و بر
عاقلان را طاعت معبود تکلیف‌ست و بار
زخم تیغ حکم را چه مصطفا چه بوالحکم
ذوالفقار عشق را چه مرتضا چه ذوالخمار
هر چه دشوارست بر تو هم ز باد و بود تست
ورنه عمر آسان گذارد مردم آسان گذار
از درون جان برآمد نخوت و حقد و حسد
تا که از سیمرغ رستم گشت بر اسفندیار
تا ندانی کوشش خود بخشش حق دان از آنک
در مصاف دین ز بود خود نگشتی دلفگار
ورنه پیش ناوک اندازان غیرت کی بود
دست باف عنکبوتی زنده پیلی را حصار
چند جویی بی حیاتی صحو و سکر و انبساط
چند جویی بی مماتی محو و شکر و افتقار
جز به دستوری «قال الله» یا «قال الرسول»
ره مرو فرمان مده حاجت مگو حجت میار
چار گوهر چارپایهٔ عرش و شرع مصطفاست
صدق و علم و شرم و مردی کار این هر چار یار
چار یار مصطفا را مقتدا دار و بدان
ملک او را هست نوبت پنج نوبت زن چهار
پاس خود خود دار زیرا در بهار تر هوا
پاسبانت را تره کوکست و میوه کوکنار
از زبان جاه جویان تا نداری طمع بر
وز دو دست نخل بندان تا نداری چشم بار
کی توان آمد به راه حق ز راه جلق و حلق
درد باید حلق سوز و حلق دوز و حق گزار
نی از آن دردی که رخ مجروح دارد چون ترنج
بل از آن دردی که دلها خون کند در بر چو نار
نه چنان دردی که با جانان نگوید دردمند
بل از آن دردی که ناپرسا بگوید پیش یار
بر چنین بالا مپر گستاخ کز مقراض لا
جبرئیل پر بریدست اندرین ره صد هزار
هیزم دیگی که باشد شهپر روح‌القدس
خانه آرایان شیطانرا در آن مطبخ چه کار
علم و دین در دست مشتی جاه جوی مال دوست
چون بدست مست و دیوانه‌ست دره و ذوالفقار
زان که مشتی ناخلف هستند در خط خلاف
آب روی و باد ریش آتش دل و تن خاکسار
کز برای نام داند مرد دنیا علم دین
وز برای دام دارد ناک ده مشک تتار
ای نبوده جز گمان هرگز یقینت را مدد
وی نبوده جز حسد هرگز یمینت را یسار
شاعران را از شمار راویان مشمر که هست
جای عیسی آسمان و جای طوطی شاخسار
باد رنگین‌ست شعر و خاک رنگین‌ست زر
تو ز عشق این و آن چون آب و آتش بیقرار
ز آنچنین بادی و خاکی چون سنایی بر سر آی
تا چنو در شهرها بی‌تاج باشی شهریار
ورنه چون دیگر خسیسان زین خران عشوه خر
خاک رنگین می‌ستان و باد رنگین می‌سپار
نی که بیمار حسد را با شره در قحط سال
گرش عیسی خوان نهد بر وی نباشد خوشگوار
خاطر کژ را چه شعر من چه نظم ابلهی
کور عینین را چه نسناس و چه نقش قندهار
نکته و نظم سنایی نزد نادان دان چنانک
پیش کر بر بط سرای و نزد کور آیینه دار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار
هوش مصنوعی: ای صاحبان ثروت و اعتبار، ای کسانی که شایستگی خود را به خدا نمایان می‌کنید، به یاد داشته باشید که عذرخواهی و توبه برای شما ضروری است.
پیش از آن کاین جان عذر آور فرو میرد ز نطق
پیش از آن کاین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار
هوش مصنوعی: قبل از آنکه این جان از سخن گفتن باز بماند و قبل از آنکه این چشم عبرت‌ بین از دیدن حقیقت باز بماند، باید عذر و توبه‌ای صورت گیرد.
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند
عذر آرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار
هوش مصنوعی: ای دوستان، نکته عبرتی را در نظر بگیرید، چراکه تاریکی‌ها و سختی‌ها ممکن است شما را به فکر وادار کند. همچنین، به یاد داشته باشید که سفیدی و روشنی نیز می‌تواند به شما کمک کند تا از موانع عبور کنید و به جلو حرکت کنید.
ای ضعیفان از سپیدی مویتان شد همچو شیر
وی ظریفان از سیاهی رویتان شد همچو قار
هوش مصنوعی: ای ضعیفان، سفیدی موی شما همچون رنگ شیر شده است و ای ظریفان، سیاهی چهره شما مانند رنگ قار شده است.
پرده‌تان از چشم دل برداشت صبح رستخیز
پنبه تان از گوش بیرون کرد گشت روزگار
هوش مصنوعی: در صبح قیامت، حقیقت و واقعیت از دید قلبتان آشکار می‌شود و به همین ترتیب، سختی‌ها و موانع از ذهن شما دور می‌شود و زندگی تغییر می‌کند.
تا کی از دارالغروری ساختن دارالسرور
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار
هوش مصنوعی: تا کی باید یک مکان پر از غرور و فریب را به جایی شاد و دلپذیر تبدیل کرد؟ تا کی باید مکانی را که می‌تواند آرامش‌بخش باشد به محلی برای فرار از مشکلات تبدیل کنیم؟
در فریب آباد گیتی چند باید داشت حرص
چشمتان چون چشم نرگس دست چون دست چنار
هوش مصنوعی: در دنیای فریبنده، چه نیازی به حرص و طمع دارید؟ دیدگان شما باید مانند چشم نرگس زیبا و دست‌هایتان باید مانند دست درخت چنار قوی و استوار باشد.
این نه آن صحراست کانجا بی جسد بینند روح
این نه آن بابست کآنجا بی خبر یابند بار
هوش مصنوعی: این صحرا جایی نیست که فقط روح‌ها بدون جسد را ببینند و این در هم در ورزیده نیست که در آنجا بی‌خبر از باران، چیزی پیدا کنند.
از جهان نفس بگریزید تا در کوی عقل
آنچه غم بودست گردد مر شما را غمگسار
هوش مصنوعی: از دنیای نفسانی فاصله بگیرید تا در عرصه عقل به درمان غم‌هایتان بپردازید و غم‌هایتان را تسلی دهید.
در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا فگار
هوش مصنوعی: در دنیا شاهان زیادی بوده‌اند که تیرهایشان به اندازه‌ای قدرتمند بوده که ستاره‌ها و صورت‌های فلکی را می‌شکسته‌اند و نیزه‌شان به خاطر قدرت و شدت ضربه‌اش به صورت‌های فلکی آسیب می‌زده است.
بنگرید اکنون بنات‌النعش وار از دست مرگ
نیزه‌هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان پارپار
هوش مصنوعی: نگاهی بیندازید به دختران مرگ که همچون نیزه‌ها و تیرهایی که در اثر مرگ شکسته و پراکنده شده‌اند، به این وضعیت دچار شده‌اند.
می‌نبینید آن سفیهانی که ترکی کرده‌اند
همچو چشم تنگ ترکان گور ایشان تنگ و تار
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینید افراد نادانی را که چهره‌ای بی‌چشم‌انداز دارند؟ قبرهای آن‌ها نیز مانند دیدگاهشان، تنگ و تاریک است.
بنگرید آن جعدشان از خاک چون پشت کشف
بنگرید آن رویشان از چین چو پشت سوسمار
هوش مصنوعی: به موهای پر پیچ و تاب آنان مانند پشت یک سمند دقت کنید و به چهره آنان که مانند پوست یک مار چروکیده و چروک‌دار است، نگاه کنید.
سر به خاک آورد امروز آنکه افسر بود دی
تن به دوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار
هوش مصنوعی: امروز کسی که همیشه در اوج بود و مقام داشت، به خاک افتاده و سرش به زمین رسیده است. و کسی که همیشه خود را بزرگ می‌دانست و بر دیگران برتری می‌جست، در این سال به دوزخی از مصیبت و سختی گرفتار شده است.
ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد
دل نگیرد مر شما را زین خزان بی‌فسار
هوش مصنوعی: شرمنده نباشید از این سگ‌های فاسد و پلید، دل‌تان را از این خزانه‌ی بی‌برکت نگیرد.
این یکی گه زین دین و کفر را زو رنگ و بوی
و آن دگر گه فخر ملک و ملک را زو ننگ و عار
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که برخی افراد به ظاهر مذهب و دین خود را به گونه‌ای نشان می‌دهند که به آنها رنگ و بوی خاصی می‌دهد، در حالی که در باطن ممکن است به کفر و بی‌دینی نزدیک باشند. از سوی دیگر، برخی دیگر ممکن است به دلیل مقام و قدرت خود، به خود افتخار کنند، در حالی که در واقعیت، آن مقام می‌تواند به آنها ننگ و عار بچسباند. در کل، این متن به تناقض‌های اجتماعی و اخلاقی در رفتار انسان‌ها پرداخته است.
این یکی کافی ولیکن یاش را از اعتقاد
و آن دگر شافی ولیکن فاش را از اضطرار
این یکی کافی ولیکن «یا»ش «را» از اعتقاد، یعنی «کافر» در اعتقاد؛ و آن دگر شافی ولیکن «فا»ش «را» از اضطرار یعنی «شاری» که فرقه ای از خوارج هستندو بواسطه اضطرار قافیه و تناسب با کافی، چنین آمده است
زین یکی ناصر عبادالله خلقی ترت و مرت
وز دگر حافظ بلادالله جهانی تار و مار
هوش مصنوعی: از این یکی، که ناصر عبادالله است، خلقی با صفا و شاداب به وجود آمده است، و از آن دیگری، حافظ بلادالله، جهانی آشفته و نابسامان پدید آمده است.
پاسبانان تو اند این سگ پرستان همچو سگ
هست مردار آن ایشان هم بدیشان واگذار
هوش مصنوعی: نگهبانان تو افرادی هستند که مانند سگ به خدمت تو مشغولند و مردار خود را به خودشان واگذار کرده‌اند.
زشت باشد نقش نفس خوب را از راه طبع
گریه کردن پیش مشتی سگ پرست و موشخوار
هوش مصنوعی: گریه کردن برای کسی که خوب است، در برابر افرادی که فقط به ظاهر و ماده اهمیت می‌دهند، بسیار زشت و ناپسند به نظر می‌رسد.
اندرین زندان برین دندان زنان سگ صفت
روزکی چند ای ستمکش صبر کن دندان فشار
هوش مصنوعی: در این زندان و در این شرایط سخت، مانند سگی که به زنجیر کشیده شده است، در حال تحمل درد و رنج هستی. ولی ای کسی که به تو ستم شده، آرام باش و صبر کن، چرا که ممکن است به زودی تغییراتی ایجاد شود.
تا ببینی روی آن مردم‌کشان چون زعفران
تا ببینی رنگ آن محنت‌کشان چون گل انار
هوش مصنوعی: تا ببینی زیبایی آن کسانی که دل‌ها را تسخیر می‌کنند مانند زعفران، تا ببینی رنگ چهره‌های آن کسانی که درد و رنج را تحمل کرده‌اند مانند گل انار.
گرچه آدم سیرتان سگ صفت مستولیند
هم کنون بینی که از میدان دل عیاروار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بعضی انسان‌ها مانند سگ‌ها با ولع و هوس در پی دنیا هستند، اما هنوز می‌توانی ببینی که از میدان دل، کسانی با تدبیر و هوش مشغولند.
جوهر آدم برون تازد برآرد ناگهان
زین سگان آدمی کیمخت و خر مردم دمار
هوش مصنوعی: انسان وقتی که به کمالات و ویژگی‌های درونی‌اش دست پیدا کند، به ناگاه می‌درخشد و خود را نشان می‌دهد. اما در مقابل، اگر گرفتار ضعف‌ها و ناپاکی‌ها شود، به جای انسانیت، به مخلوقاتی بی‌ارزش تبدیل می‌شود.
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یک ره سر برآر
هوش مصنوعی: اگر ای مهدی می‌خواهی مخالفان را به چالش بکشی، از آسمان نازل شو، و اگر ای دجال می‌خواهی موافقان را به همراهی دعوت کنی، یک مرتبه خود را نمایان کن.
یک طپانچه مرگ و زین مردارخواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعون طبعان صدهزار
هوش مصنوعی: در اینجا به یک صدای مهیب و مرگ‌آور اشاره شده که از سوی انسان‌های طمعکار و فاسد به وجود آمده است. این صدا، به نوعی نمایانگر ویرانی و فساد در جهان است و می‌تواند ندا و علامت پایان را به صورت فراگیر به گوش برساند. همچنین، به قدرت‌های خودکامه و مستبد نیز اشاره می‌شود که تاثیرات ویرانگری بر جامعه دارند.
باش تا از صدمت صور سرافیلی شود
صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
هوش مصنوعی: بگذار تا از آسیب تو، چهره زیبای تو پنهان و باطن زشت تو نمایان شود.
تا ببینی موری آن خس را که می‌دانی امیر
تا بینی گرگی آن سگ را که می‌خوانی عیار
هوش مصنوعی: برای اینکه قدرت و مقام افراد را بهتر بشناسی، باید به کردار و رفتار آنها نگاه کنی. شخصی که خود را بزرگ و مهم می‌داند، ممکن است نسبت به دیگران همچون یک مورچه کوچک به نظر برسد و در مقابل، فردی که به نظر کوچک و بی‌اهمیت می‌آید، ممکن است در باطن از شجاعت و قدرت زیادی برخوردار باشد.
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی درست
در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار
هوش مصنوعی: در وجود تو ویژگی‌های مختلفی وجود دارد: هم جنبه‌های حیوانی، هم روحانی و هم شیطانی. هرکسی که در زندگی‌اش به یکی از این جنبه‌ها بیشتر توجه کند و به آن شکل زندگی کند، در همان مسیر رشد می‌کند و به همان سمت حرکت می‌کند.
باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان
باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار
هوش مصنوعی: صبر کن تا ببینی که سرنوشت و نظر خان چه بر باد می‌رود و با این حال باید همواره در خاک و محیط اطرافت به اشتباهات و هیاهوهای زندگی توجه داشته باشی.
تا ببینی یک به یک را کشته در شاهین عدل
شیر سیر و جاه چاه و شور سوز و مال مار
هوش مصنوعی: به منظور مشاهده نتایج عدالت، باید ببینی که چگونه مخلوقات در دامان قدرت و ثروت به طور پی در پی مغلوب می‌شوند، و این سرنوشت آن‌ها در چاه و آشفتگی، آتش و ترس از خطرات نهفته در زندگی است.
ولله ار داری به جز بادی به دست ارمر ترا
جز به خاک پای مشتی خاکسارست افتخار
هوش مصنوعی: خدا را قسم اگر غیر از باد در دست داری، افتخارت فقط به خاک پای افرادی است که از خاک ساخته شده‌اند.
کز برای خاک پاشی نازنینی را خدای
کرددر پیش ساستگاه قهرش سنگسار
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لطافت کسی، خداوند او را در برابر خشم خود قرار داد و در صحنه قهرش به مانند سنگی مورد تهاجم قرار می‌دهد.
باش تا کل بینی آنها را که امروزند جزو
باش تا گل یابی آنها را که امروزند خار
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی می‌کنی، افرادی را ببین که امروز در کنار تو هستند. بر همین اساس، با احترام به دیگران رفتار کن تا زیبایی‌ها و خوبی‌های آنها را دریابی و فقط به سختی‌ها و مشکلات نپردازی.
آن عزیزانی که آنجا گلبنان دولتند
تا نداریشان بدینجا خیره همچون خار خوار
هوش مصنوعی: آن کسانی که در آنجا زندگی می‌کنند و در اوج رفاه و خوشبختی هستند، به خاطر نداشتن هیچ‌گونه ارزش و جایگاهی، به اینجا آمده‌اند و مانند خار در چشم و دل آسیب می‌زنند.
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی
باش تا در جلوه‌ش آرد دست انصاف بهار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اکنون درختی زیبا و گلدار تو را به عنوان هیزم و چوب می‌شناسد. از ظلم و ستمی که بر تو روا داشته شده، بایست تا انصاف بهاری در پیش روی تو ظاهر شود. به عبارتی، با وجود سختی‌ها و نابرابری‌هایی که متحمل شده‌ای، امید به ظهور روزهای بهتر و عدالت وجود دارد.
ژنده‌پوشانی که آنجا زندگان حضرتند
تا نداری خوارشان از روی نخوت زینهار
هوش مصنوعی: لباس‌پوشان فقیر که در آنجا حضور دارند، در حقیقت، افراد با فضیلت و با اهمیت‌اند. پس مواظب باش که به خاطر تکبر و خودپسندی، آن‌ها را تحقیر نکنی.
و آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد
در عرب بواللیل بود اندر قیامت بونهار
هوش مصنوعی: آن سیاهی که به خاطر پیروی از حق و اصول اخلاقی به صدا درآمد، در میان عرب‌ها، اشاره به بواللیل دارد که در روز قیامت درخشندگی و نور روشنی به خود خواهد گرفت.
پرده‌دار عشق دان اسم ملامت بر فقیر
پاسبان در شناس آن تلخ آب اندر بحار
هوش مصنوعی: در عشق، کسی که نگهبانی می‌کند، می‌داند که اشاره به سرزنش‌های بی‌اساس افراد دیگر بر یک انسان ساده و بی‌گناه است. در این میان، تلخی و سختی‌هایی که انسان در زندگی با آن ها روبرو می‌شود، می‌تواند به او عمق و شناخت بیشتری از معنای زندگی و زیبایی‌های آن بدهد.
ور بقا خواهی ز درویشان طلب زیرا که هست
بود درویشان قباهای بقا را پود و تار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جاودانگی و بقا را به دست بیاوری، از درویشان درخواست کن. چون درویشان از جنس بقا و دوام هستند و از وجود آنها، لباس‌های بقا بافته شده است.
تا ورای نفس خویشی خویشتن کودک شمار
چون فرود طبع ماندی خویشتن غافل بدار
هوش مصنوعی: اگر توانایی شناخت خود را فراتر از نفس خویش در نظر بگیری، خود را مانند یک کودک ببین. چون روح و فکر تو به خواب رفته و غافل از خود شده‌ای.
کی شود ملک تو عالم تا تو باشی ملک او
کی بود اهل نثار آنکس که برچیند نثار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو صاحب این عالم هستی، نمی‌توانی به دیگران تأثیر بگذاری. کسی که توانای نثار کردن است، در واقع باید آنچه را که دیگران برایش آماده کرده‌اند، برداشت کند.
هست دل یکتا مجویش در دو گیتی زان که نیست
در نه و در هشت و هفت و در شش و پنج و چهار
هوش مصنوعی: دل یکتا را در این دو جهان جستجو نکن، زیرا که در هیچ یک از اعداد نه، هشت، هفت، شش، پنج و چهار وجود ندارد.
نیست یک رنگی بزیر هفت چار از بهر آنک
ار گلست اینجای با خارست ور مل با خمار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که تفاوت‌هایی وجود دارد و هر چیز زیبایی در دنیا ممکن است با چالش‌ها و مشکلاتی همراه باشد. به عبارت دیگر، اگرچه ممکن است چیزی خوشایند و جذاب به نظر برسد، اما در پس آن ممکن است موانع و سختی‌هایی وجود داشته باشد که باید با آنها مواجه شد.
بهر بیشی راست اینجا کم زدن زیرا نکرد
زیر گردون قمر پس مانده را هرگز قمار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که باید به نفع خود اقدام کنیم و کمتر از حد نیاز را از دست بدهیم. زیرا نسبت به قمر (به عنوان نمادی از زیبایی و کمال) در زیر آسمان، هیچ چیز باقی نمانده که ارزش قمار کردن داشته باشد. به عبارت دیگر، باید با دقت و هوشیاری عمل کنیم تا چیزی ارزشمند را از دست ندهیم.
در رجب خود روزه‌دار و «قل هوالله» خوان و پس
در صفر خوان «تبت» و در چارشنبه روزه‌دار
هوش مصنوعی: در ماه رجب روزه بگیر و سوره «قل هوالله» را تلاوت کن، سپس در ماه صفر سوره «تبت» را بخوان و در روز چهارشنبه نیز روزه داشته باش.
چند ازین رمز و اشارت راه باید رفت راه
چند ازین رنگ و عبارت کار باید کرد کار
هوش مصنوعی: برای درک معانی و اشارات زندگی، نیاز است که راهی را بپیماییم و در عین حال، در انجام کارهایمان نیز دقت و توجه کنیم.
همرهان با کوه‌هانان به حج رفتند و کرد
رسته از میقات و حرم و جسته از سعی و جمار
هوش مصنوعی: همراهان با کوه‌نشینان به زیارت رفتند و از مکان‌های مقدس و مراسم‌های مهم دور شده و از تلاش و رمی جمار (پرتاب سنگ به سمت شیطان) فاصله گرفتند.
تو هنوز از راه رعنایی ز بهر لاشه‌ای
گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار
هوش مصنوعی: تو هنوز برای جلب توجه و زیبایی به دنبال چیزی هستی، گاهی در نقش جوانی زیبا و گاهی در رنگ چرخی که تو را مهار کرده است.
چون به حکم اوست خواهی تاج خواهی پای بند
چون نشان اوست خواهی طیلسان خواهی غیار
هوش مصنوعی: هر چه می‌خواهی، چه تاج و چه ردا، همه به دست اوست؛ چون هر نشانی که بخواهی، از او و به فرمان اوست.
تا به جان این جهانی زنده چون دیو و ستور
گرچه پیری همچو دنیا خویشتن کودک شمار
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این جهان زندگی می‌کنی، حتی اگر مانند شیطان یا حیوانات وحشی رفتار کنی، باید خود را همچون یک کودک بدانید، حتی اگر پیر شده‌اید.
حرص و شهوت در تو بیدارند خوش خوش تو مخسب
چون پلنگی بر یمین داری و موشی بر یسار
هوش مصنوعی: به‌خاطر وسوسه‌ها و اشتیاق‌های درون خود، مراقب باش که مانند پلنگی در سوی راست به شکار نروی، در حالی که در سمت چپ تو موش کوچکی وجود دارد که می‌تواند تو را فریب دهد.
مال دادی لیک رویست و ریا اندر بنه
کشت کردی لیک خوکست و ملخ در کشت‌زار
هوش مصنوعی: تو مال و ثروت را بخشیدی، اما در دل تو نفاق و تظاهر وجود دارد. زراعت کردی، اما در زمین تو فقط موجوداتی ناچیز و بی‌ارزش وجود دارد.
خشم را زیر آر در دنیا که در چشم صفت
سگ بود آنجا کسی کاینجا نباشد سگ سوار
هوش مصنوعی: در زندگی، خشم و کینه را کنار بگذار و از آنها دوری کن، چرا که در دنیای واقعی، خشم و کینه به نوعی به دست و پاگیر تبدیل می‌شوند. اگر در این دنیا خود را درگیر این احساسات کنی، در واقع خودت را مانند سگی می‌کنی که فقط در زشت‌ترین حالت ممکن زندگی می‌کند و نتیجه‌اش این است که در دنیای بهتر و زیباتری نمی‌توانی موفق شوی.
خشم و شهوت مار و طاووسند در ترکیب تو
نفس را آن پایمرد و دیو را این دست یار
هوش مصنوعی: خشم و شهوت مانند مار و طاووس در وجود تو وجود دارند. نفس تو با استقامت مانند یک پهلوان است و دیو وجود تو به کمک این دست یار است.
کی توانستی برون آورد آدم را ز خلد
گر نبودی راهبر ابلیس را طاووس و مار
هوش مصنوعی: چه کسی می‌توانست آدم را از بهشت خارج کند اگر راهنمایی ابلیس، طاووس و مار نبودند؟
عور کرد از کسوت عار ار ز دودهٔ آدمی
زان که اندر تخم آدم عاریت باشد عوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها از ویژگی‌هایی که ممکن است در ظاهر یا نسب آن‌ها ایرادی باشد، عار دارند. به عبارت دیگر، اگرچه آدمی از نسل آدم است، اما ویژگی‌های منفی و عیوب به نوعی امانت‌داری است که در ذات او وجود دارد، و نباید به آن افتخار کرد. این موضوع نشان‌دهنده پیچیدگی‌های انسانی و ضرورت توجه به خودآگاهی است.
حلم و خرسندی در آب و گل طلب کت اصل ازوست
کی بود در باد خرسندی و در آتش وقار
هوش مصنوعی: صبوری و خوشحالی در دنیای مادی از خود آن سرچشمه می‌گیرد؛ چه کسی می‌تواند در باد خوشحالی و در آتش آرامش واقعی داشته باشد؟
حلم خاک و قدر آتش جوی کآب و باد راست
گرت رنگ و بوی بخشد پیله‌ور صد پیلوار
هوش مصنوعی: اگر خاکی با حلم و صبر باشد و اگر آتش حقیقتی در زندگی وجود داشته باشد، در آن صورت وقتی آب و باد به آن رنگ و طعمی بدهند، مانند پیله‌ور که صدها پیلوار را در خود دارد، می‌توان به نتایج مثبتی دست یافت.
تا تو اندر زیر بار حلق و جلقی چون ستور
پرده‌داران کی دهندت بار بر درگاه یار
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در زیر بار مشکلات و سختی‌ها دست و پا می‌زنی، چگونه می‌توانند به تو کمک کنند و تو را به درگاه محبوب برسانند؟
گرد خرسندی و بخشش گرد زیرا طمع و طبع
کودکان را خربزه گرمست و پیران را خیار
هوش مصنوعی: در این جا به این موضوع اشاره شده است که برای جوانان و کودکان، خواسته‌ها و آرزوهای شیرینی وجود دارد که شاید به خاطر ناپختگی و طمع آن‌ها، جذاب‌تر به نظر برسد. اما برای افراد مسن‌تر و با تجربه‌تر، خواسته‌ها و نیازهایشان بیشتر به چیزهای ساده و متعادل مربوط می‌شود. به نوعی، دو نسل به چیزهای متفاوتی تمایل دارند و این تفاوت ناشی از دیدگاه‌های مختلف آن‌ها به زندگی است.
راستکاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز
نیستند از خشم حق جز راست‌کاران رستگار
هوش مصنوعی: راستگو باش و صداقت را پیشه خود قرار بده، زیرا در روز قیامت، تنها راست‌گویان از عذاب الهی در امان هستند و نجات می‌یابند.
تا به جان لهو و لغوی زنده اندر کوی دین
از قیامت قسم تو نقشست و از قرآن نگار
هوش مصنوعی: در زندگی مادی و سرگرمی‌ها، در کوی دین و معنویت، تویی که از قیامت و قرآن الهام گرفته‌ای و نقش و نگاری زیبا به همراه داری.
حق همی گوید بده تا ده مکافاتت دهم
آن به حق ندهی و پس آسان بپاشی در شیار
هوش مصنوعی: خداوند می‌گوید: هرچه را که به دیگران بدهی، هرگز از پاداش آن کم نخواهد شد. اگر حق را ندهی و به راحتی دست به اسراف بزنی، در آینده با پیامدهای آن روبه‌رو خواهی شد.
این نه شرط مومنی باشد که در ایمان تو
حق همی خاین نماید خاک و سرگین استوار
هوش مصنوعی: این رفتار نشان‌دهنده ایمان واقعی نیست، چرا که اگر کسی به حق خیانت کند، در واقع به آب و خاک ثابت و ماندگار وفادار نمانده است.
گرد دین بهر صلاح دین به بی‌دینی متن
تخم دنیا در قرار تن به مکاری مکار
هوش مصنوعی: برای اصلاح و بهبود دین، باید از راه‌های نادرست استفاده کرد. افرادی که به دنیا و لذت‌های آن وابسته هستند، در واقع به کلاهبرداری می‌پردازند و این کار برای آنها به نوعی عادت شده است.
ای بسا غبنا کت اندر حشر خواهد بود از آنک
هست ناقد بس بصیر و نقدها بس کم عیار
هوش مصنوعی: در روز قیامت ممکن است بسیاری از افراد با خسارت و زیان روبرو شوند، زیرا ناقدی کاملاً بینا وجود دارد و ارزیابی‌ها به طور دقیق و با کم‌اهمیت‌ترین معیارها انجام می‌شود.
سخت سخت آید همی بر جان ز راه اعتقاد
زشت زشت آید همی در دین ز راه اعتبار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هنگامیکه انسان به اعتقادات نادرست و ناهمخوان با حقیقت وابسته می‌شود، در زندگی و روحش دچار سختی و مشکلات می‌شود. همچنین، اگر فرد به اصول نادرستی در دین و آموزه‌های اخلاقی پایبند باشد، این نیز برای او ناخوشایند و زشت خواهد بود. به طور کلی، نادرستی در باورها و اعتقادات می‌تواند باعث آلام و رنج‌های روحی شود.
بر در ماتم سرای دین و چندین نای و نوش
در ره رعناسرای دیو و چندان کار و بار
هوش مصنوعی: در دروازه‌ی خانه‌ی سوگوار دین، صداهای مختلفی به گوش می‌رسد و در مسیر جایی که دیو ویرانگری حضور دارد، کارها و تلاش‌های زیادی انجام می‌شود.
گرد خود گردی همی چون گرد مرکز دایره
ای پی اینی بسان خشک مغزان در دوار
هوش مصنوعی: تو مانند دایره‌ای هستی که همیشه دور خود می‌چرخد و تنها مرکز آن را در نظر می‌گیرد، همان‌طور که افرادی که درک عمیقی ندارند، فقط در دایره‌های تکراری خود به چرخش ادامه می‌دهند.
از نگارستان نقاش طبیعی برتر آی
تا رهی از ننگ جبر و طمطراق اختیار
هوش مصنوعی: بهتر است از زیبایی‌های طبیعی و واقعی دنیا لذت ببریم تا اینکه خود را در قید و بند انتخاب‌های ناچیز و محدود قرار دهیم.
چون ز دقیانوس خود رستند هست اندر رقیم
به ز بیداری شما خواب جوانمردان غار
هوش مصنوعی: وقتی از ظلم و ستم حاکمان نجات پیدا کردند، در حالیکه هنوز در خوابند و بیدار نشده‌اند، جوانمردانی که در غار زندگی می‌کردند، وجود دارند.
بازدان تایید دین را آخر از تلقین دیو
بازدان روح‌القدس را آخر از حبر نصار
هوش مصنوعی: به نوعی میتوان گفت که در اینجا به این اشاره شده است که باید توجه داشت که تأیید دین و صداقت آن نباید از تأثیرات و القائات منفی جنیان و نیروهای منفی نشأت بگیرد، بلکه باید به منبع و الهام‌های واقعی و الهی مانند روح‌القدس و تعلیمات حقیقی روی آورد.
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیله‌ت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان «الرحمان» در آر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عقل و خردی به دست آوری که ناگهان به درون قلبت نفوذ کند، باید گوش به آموزش‌های مدرسه «الرحمان» بسپاری.
عقل بی‌شرع آن جهانی نور ندهد مر ترا
شرع باید عقل را همچون معصفر را شخار
هوش مصنوعی: عقل بدون قوانین دینی نمی‌تواند به تو روشنی و هدایت بخشد. بنابراین، باید از دستورات دینی استفاده کنی تا عقل تو مانند گلابی باشد که بوی خوش و خوشی به همراه دارد.
عقل جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار
هوش مصنوعی: عقل محدود نمی‌تواند به درک کامل و جامع قرآن برسد، همان‌طور که عنکبوت نمی‌تواند پرنده‌ای بزرگ مانند سیمرغ را شکار کند.
گرچه پیوستست بس دورست جان از کالبد
ورچه نزدیکست بس دورست گوش از گوشوار
هوش مصنوعی: هرچند که روح و جسم به هم پیوسته‌اند، اما فاصله‌ی آن‌ها بسیار زیاد است. همچنین، گوش‌ها به یکدیگر نزدیکند، اما همچنان فاصله‌ای بین آن‌ها وجود دارد.
پیشگاه دوست را شایی چو بر درگاه عشق
عافیت را سرنگون سار اندر آویزی بدار
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دوست، باید از عشق و آسایش خود گذشته و تحمل سختی‌ها را به جان خرید. باید به عشق و دوستی پایبند بود و با شجاعت مقابله کرد.
عاشقان را خدمت معشوق تشریفست و بر
عاقلان را طاعت معبود تکلیف‌ست و بار
هوش مصنوعی: عاشقان برای خدمت به محبوبشان ارزش و مقام دارند، اما برای عاقلان، اطاعت از پروردگار، وظیفه و مسئولیت است.
زخم تیغ حکم را چه مصطفا چه بوالحکم
ذوالفقار عشق را چه مرتضا چه ذوالخمار
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که زخم تیغ، چه از جانب رسول خدا (مصطفی) باشد و چه از سوی بوالحکم ذوالفقار، تاثیری ندارد؛ زیرا عشق واقعی هم موردی است که می‌تواند به دو صورت و از دو شخصیت متفاوت، یعنی مرتضی و یا ذوالخمار، تجربه شود. این تصویر به مقایسه عشق و اثر آن در زندگی افراد مهم و مختلف می‌پردازد و نشان می‌دهد که عشق فراتر از روابط و شخصیت‌ها است.
هر چه دشوارست بر تو هم ز باد و بود تست
ورنه عمر آسان گذارد مردم آسان گذار
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای تو دشوار به نظر می‌رسد، در واقع نتیجه‌ی نادرستی از خود توست. اگر به سادگی زندگی کنی، عمر به سهولت برایت خواهد گذشت.
از درون جان برآمد نخوت و حقد و حسد
تا که از سیمرغ رستم گشت بر اسفندیار
هوش مصنوعی: از عمق وجود انسان، خودخواهی و کینه و حسادت پدیدار شد، تا جایی که در نتیجه این صفات، رستم که از سیمرغ الهام گرفته بود، به اسفندیار تبدیل شد.
تا ندانی کوشش خود بخشش حق دان از آنک
در مصاف دین ز بود خود نگشتی دلفگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که ندانسته‌ای که تلاش و کوشش تو نتیجه‌ای از لطف خداست، از آن رو که در نبرد دین، به خاطر خودت دلخوش نیستی.
ورنه پیش ناوک اندازان غیرت کی بود
دست باف عنکبوتی زنده پیلی را حصار
هوش مصنوعی: اگر انسان از خود غیرت و شجاعت نداشته باشد، چه تفاوتی دارد که به دستان ظریف و بی‌پناهی مانند عنکبوتی زنده اجازه بدهد به او آسیب برسانند یا نه.
چند جویی بی حیاتی صحو و سکر و انبساط
چند جویی بی مماتی محو و شکر و افتقار
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی از بی‌حالی و بی‌خودی لذت ببری؟ چند بار می‌خواهی از حالت‌های شاد و مغشوش بودن و بی‌نیازی دور شوی؟
جز به دستوری «قال الله» یا «قال الرسول»
ره مرو فرمان مده حاجت مگو حجت میار
هوش مصنوعی: تنها بر پایه دستوری مانند "خدا گفت" یا "پیامبر گفت" حرکت کن و درخواستی نکن و دلیل هویتت را نیاور.
چار گوهر چارپایهٔ عرش و شرع مصطفاست
صدق و علم و شرم و مردی کار این هر چار یار
هوش مصنوعی: چهار گوهر که پایه‌های عرش و شریعت پیامبر است، شامل صدق، علم، شرم و مردانگی هستند. هر یک از این چهار صفت، یاری برای انسان به شمار می‌رود.
چار یار مصطفا را مقتدا دار و بدان
ملک او را هست نوبت پنج نوبت زن چهار
هوش مصنوعی: چهار یار پیامبر را پیشوای خود قرار ده و بدان که آن ملک (خداوند) پنج نوبت برای او (پیامبر) است و چهار نوبت برای زن.
پاس خود خود دار زیرا در بهار تر هوا
پاسبانت را تره کوکست و میوه کوکنار
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و مراقب خودت باش، چرا که در زمان شکوفایی و زیبایی بهار، پاسبان و نگهبانت ممکن است به مواردی کوچک و بی اهمیت توجه کنند.
از زبان جاه جویان تا نداری طمع بر
وز دو دست نخل بندان تا نداری چشم بار
هوش مصنوعی: در گفتار افرادی که به دنبال جاه و مقام هستند، نباید به آرزوهای بیهوده توجه کرد. همچنین، کسانی که به تلاش و زحمت قسمت می‌خورند، نباید به امید ثمرات سریع و آسان چشم دوخته و انتظار داشته باشند.
کی توان آمد به راه حق ز راه جلق و حلق
درد باید حلق سوز و حلق دوز و حق گزار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به مسیر درست و حقیقی دست یابد اگر همچنان درگیر امور بی‌ارزش و سرگرمی‌های بی‌فایده باشد. برای رسیدن به حقیقت، باید از دردها و چالش‌های سخت گذر کرد و در نهایت، به حقیقت و صراط مستقیم توجه کرد.
نی از آن دردی که رخ مجروح دارد چون ترنج
بل از آن دردی که دلها خون کند در بر چو نار
هوش مصنوعی: دردی که از زخم خود بر چهره می‌ریزد مانند ترنج زیبا است، اما درد واقعی، آن است که دل‌ها را به گریه می‌آورد و مانند اناری خونین در سینه باقی می‌ماند.
نه چنان دردی که با جانان نگوید دردمند
بل از آن دردی که ناپرسا بگوید پیش یار
هوش مصنوعی: دردهایی که انسان از آن‌ها می‌کشد، معمولاً به خاطر محبوبش نمی‌تواند با او در میان بگذارد، اما دردی که با شتاب و بی‌صبرانه بیان می‌شود، نزد یار گفته می‌شود.
بر چنین بالا مپر گستاخ کز مقراض لا
جبرئیل پر بریدست اندرین ره صد هزار
هوش مصنوعی: بر این ارتفاعات بی‌پروا نشو، زیرا که در این مسیر، صد هزار مشکل و خطر وجود دارد که حتی جبرئیل هم از آن عبور کرده و آسیب دیده است.
هیزم دیگی که باشد شهپر روح‌القدس
خانه آرایان شیطانرا در آن مطبخ چه کار
هوش مصنوعی: هیزم دیگی که روح‌القدس بر سر آن نشسته، به کسانی که در کار شیطان هستند، ارتباطی ندارد.
علم و دین در دست مشتی جاه جوی مال دوست
چون بدست مست و دیوانه‌ست دره و ذوالفقار
هوش مصنوعی: علم و دین در اختیار افرادی است که فقط به دنبال ثروت و قدرت هستند و مانند یک فرد مست و دیوانه عمل می‌کنند، بدون اینکه از این ابزارها به درستی استفاده کنند.
زان که مشتی ناخلف هستند در خط خلاف
آب روی و باد ریش آتش دل و تن خاکسار
هوش مصنوعی: به خاطر افرادی که نیکوکار نیستند، در حالیکه آب و باد با هم در تضاد هستند، آتش دل و خاکی بودن تن را به یاد می‌آوریم.
کز برای نام داند مرد دنیا علم دین
وز برای دام دارد ناک ده مشک تتار
هوش مصنوعی: مردم دنیا برای نام و شهرت علم دین را می‌دانند، و در عوض برای گرفتار نشدن در دام مشکلات، به نتیجه‌گیری‌های سطحی و ظاهری بسنده می‌کنند.
ای نبوده جز گمان هرگز یقینت را مدد
وی نبوده جز حسد هرگز یمینت را یسار
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز گمان وجود ندارد و یقین تو را یاری نمی‌کند. همچنین، تنها حسادت است که دست راست تو را نگه نمی‌دارد.
شاعران را از شمار راویان مشمر که هست
جای عیسی آسمان و جای طوطی شاخسار
هوش مصنوعی: شاعران را نمی‌توان به عنوان راویان معمولی در نظر گرفت، زیرا جایگاه و مقام آن‌ها همچون عیسی در آسمان و طوطی در درختان است.
باد رنگین‌ست شعر و خاک رنگین‌ست زر
تو ز عشق این و آن چون آب و آتش بیقرار
هوش مصنوعی: باد و خاک هر کدام رنگ و زیبایی خاصی دارند، اما عشق تو برای دیگران مانند تضاد آب و آتش است؛ همیشه در حال نارضایتی و بی‌قراری به سر می‌برند.
ز آنچنین بادی و خاکی چون سنایی بر سر آی
تا چنو در شهرها بی‌تاج باشی شهریار
هوش مصنوعی: از آن نوع باد و گرد و غبار، مانند سنایی بر تو بگذرد تا در شهرها بی‌تاج، مانند پادشاهی باشی.
ورنه چون دیگر خسیسان زین خران عشوه خر
خاک رنگین می‌ستان و باد رنگین می‌سپار
هوش مصنوعی: اگر انسان خود را به چیزهای بی‌ارزش و سطحی مشغول کند، مانند دیگران که همه چیز را در ظاهر می‌بینند، چیزی جز فریب و ظاهرسازی نصیبشان نخواهد شد و در پایان فقط زشتی و ناپاکی به یادگار می‌ماند.
نی که بیمار حسد را با شره در قحط سال
گرش عیسی خوان نهد بر وی نباشد خوشگوار
هوش مصنوعی: نی که به حسد دچار شده و در حال گرسنگی است، اگر عیسی هم بر او نازل شود، برایش خوشایند نخواهد بود.
خاطر کژ را چه شعر من چه نظم ابلهی
کور عینین را چه نسناس و چه نقش قندهار
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی ذهن و فکر انسان در حالت نابسامانی قرار داشته باشد، نه اشعار زیبا می‌توانند آن را تحت تأثیر قرار دهند و نه نظم‌های عقلانی. در واقع، حتی زیباترین و منطقی‌ترین چیزها هم نمی‌توانند به فردی که مختل است کمک کنند.
نکته و نظم سنایی نزد نادان دان چنانک
پیش کر بر بط سرای و نزد کور آیینه دار
هوش مصنوعی: دانش و زیبایی‌های شعر سنایی را افراد نادان نمی‌توانند درک کنند، همان‌طور که کر نمی‌تواند صدای نی را بشنود یا کور نمی‌تواند درخشش آینه را ببیند.

حاشیه ها

1392/07/06 14:10
الهام مظفری

این قصیده از اشعار بی مانند و مثال زدنی سنایی است. این قشیده از لحاظ اجتماعی و سیاسی بسیار قوی است و دربرابر مظالم حکام دلیرانه ایستادگی کرده است.

1392/07/06 14:10
الهام مظفری

مقدمۀ تازیانه های سلوک که توسط استاد بزرگ شفیعی کدکنی دربارۀ سنایی به نگارش آمده؛ بسیار زیبا و صحیح چهرۀ خاکستری سنایی را برای ما تحلیل میکند. مراجعه به مقدمۀ تازیانه های سلوک به نظر من کمک بزرگی برای فهم اشعار سنایی است.

1392/07/06 14:10
امین کیخا

پاس کسی را داشتن یعنی احترام به کسی گذاشتن

1392/07/06 14:10
امین کیخا

بیت 15 خزان بی فسار باید بشود خران بی فسار یعنی بدون افسار

1392/07/06 14:10
امین کیخا

مال به فارسی مایه و نیز هیر بوده است چنانچه به لری هیر یعنی مال و هیردار یعنی مالدار در فارسی هیربد چند معنی دارد ولی خزانه دار یکی از انهاست که استوار کننده معنی هیر به معنای مال است .

1392/07/06 14:10
امین کیخا

اما مال الاعتبار یعنی مال های عاریتی یا به گفته ای سپنجی ، چنانچه هستی سپنجی که در برابر هستی پروردگار است .

1392/07/06 14:10
امین کیخا

ترت و مرت یعنی تاراج و همان تار ومار است ولی مرت از مارتن یعنی شمارتن و شماردن بوده است و مره به معنی بار و دفعه از همین لغت فارسی است .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

عیار به معنی همکار و هیار است و کسانی بوده اند که با دیوان ( دولت ) همکاوی می کرده اند و ارامش را برای ان سرزمین پاس می داشته اند . امروزه هم در نیمزبان بختیاری به همکاری هیاری می گوییم . این عیار از هیار و ایار است این کلمه در پهلوی هم هست

1392/07/06 15:10
امین کیخا

بیت 31 کشته شاید کشیده باشد یعنی وزن شده سنگیده ( به لری وزن کردن سنگیدن می شود همان سنجیدن ) می فرماید در ترازوی دادگری ان جهانی شیر خوش مزه را چون سیر بدمزه و مقام را مانند دام و هیجان و شور را درد و سوز و مال را مانند مار شاید ببینی .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

بیت 33 ساستگاه اگر جابجا گرفته نباشد . از ساستار به معنی حاکم ستمگر و نیز ساستارگاه یعنی دیوانی که در ان ستم کنند است. شاس معنی حکومت کردن می داده است .

1392/07/06 15:10
امیر

الهام جان با درود زلف عالم سوز را هم بخوان خیلی زیباسن البته من تازیانه های سلوک را هم خوانده ام .خیلی خوشحالم که یک خانم کتابخوان به جمعمان اضافه شد

1392/07/06 15:10
امین کیخا

خار به لری درک Derk و به کردی Derek می شود و نیز دردی که مانند خار فرورفتن باشد

1392/07/06 15:10
امین کیخا

کل به فارسی می شود هماد و جزء می شود پار یا پاره . به انگلیسی هم جزء می شود particular که از پاره است .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

Part و پاره همریشه هستند

1392/07/06 15:10
امین کیخا

گردون قمر یا چرخ قمر یا moon orbit خطی است که بنیاد بر باورمندی مانی زیر ان دمندان یا درک یا دوزخ برپا می شود . کسانی که نتوانند از ان بگذرند دوزخی هستند .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

91 جلق را با حلق یکبار مهدی اخوان ارجمندم هم بکار برده است .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

ناپرسا چه شگفتی ای دارد به به زهی شکرپاره فارسی

1392/07/06 15:10
امیر

الهام جان کتاب از سید مهدی زرقانی است و از ازیانه های سلوک هم در آم سخن به میان آمده و بخش مدیحه سرایی آن خواندنیست اما تازیانه های سلوک و کلا آثار دکتر شفیعی کدکنی که حرف برتی گفتنباقی نمیگذارد

1392/07/06 15:10
امین کیخا

درود و ستایش بر بانو الهام مظفری که به این شعر مارا راهنمون کردند .

1392/07/06 15:10
امین کیخا

خداوندان مال الاعتبار الاعتبار یعنی ای مالکان مال های عاریتی هشدارید ! و اگاه شوید !

1392/07/06 15:10
امین کیخا

یا اینکه کلا دوبار کلمه الاعتبار را به همان یک معنی اورده است یعنی پولدارها حواستون جمع !

1392/07/13 20:10
الهام مظفری

خواهش میکنم شعر را درست بخوانید! ای خداوندان مال، الاعتبار الاعتبار: یعنی ای صاحبان ثروت، عبرت بگیرید! عبرت بگیرید!

1392/07/13 20:10
الهام مظفری

ممنون از دوستانی که کتابهای خوب معرفی میکنند. سپاسگزارتان.

1392/07/14 13:10
امیر

بعد التحریر
در سطر اول به جاست. باید بصورت بجاست نوشته شود

1392/07/14 22:10
امین کیخا

من از باب شوخی سفارش می کنم بجای لجباز واژه ستیهنده را به کار ببریم شاید کارها به سامان شد !
بعد التحریر
دوستان درود به همه شما هر دم از این باغ بری می رسد ، بیا یید بنویسید که بانو الهام هم به فرخی و خرمی به انجمن دوستان افزوده شد .

1393/06/26 10:08
شهرزاد نظری

با سلام،
از اساتید عزیز درخواست شرح این بیت را دارم:
کز برای خاک پاشی، نازنینی را خدای
کرد در پیش سیاستگاه قهرش سنگسار
مقصود شاعر در این بیت کیست و اساساً اشاره به چه حادثه ای دارد؟
با سپاس

1394/02/02 22:05
یک خواننده

1. الاعتبارالاعتبار بر اساس الاعتذار الاعتذار باید به صورت تکرار خوانده شود و می خواهد بگوید ای صاحبان مکنت اکنون که تجربه تان در گردش ایام کفایت یافته باید دانسته باشید که مال هم حقیقتی ندارد چون در آستانه جدایی از آن قرار گرفته اید و باید به خدمت دولت عشق درآیید نه دولت مشتی انسانهای نادان و متوجه وظیفه انسانیتان باشید
2. خاک پاشی یعنی آدم و نازنین سنگسارشده شیطان است که لقب رجیم یافت یعنی دولت عشق ارزش را بر مدار مال و عبادت و ... نمی گذارد و هر چه هم فرد از این بابتها افزون باشد در حضرت عشق صدق و حیا و حلم و ... باید. در این مقام ارزش به این است که بار غمی از دوش کسی برداری و تیماردار بی کسان باشی در مقابل اجحاف زمانه و حکام ظالم _ ولو در دربار باشی. فرد شاید به زبان اهل دین باشد و خداخدا بگوید و ... ولی ارزش او به خدمت خلق است و صدق دل و نه ظواهر، چون این چیزها در سنجش غایی ارزشی ندارد.
3. در یک نگاه کلی درواقع سنایی به کسانی که دستشان می رسد یعنی به صاحبان مال و جاه که از سنخ مردمند و نه حاکمان بیگانه، توصیه می کند اینقدر به برادران و هموطنان خود بی اعتنا نباشند و همش به رفاه خودشان نپردازند چراکه این مشی خلاف سنت بزرگمنشانه آیین دیرینشان است و لازم است انسان واجد خصال جوانمردی نیز باشد تا به جان ارزنده باشد نه به مال و تن و خدم و حشم وگرنه بارها تجربه تاریخی نشان داده غیرت عشق اوضاع را زیرورو کرده و عالی دانی شده. در ضمن به دینداران قشری که فکر می کنند نماز و روزه و حج و... مکفی نجات است نیز تذکر می دهد حقیقت دین توجهات درونی است که از رهگذر خودشناسی به دست می آید و چنانچه به جان ارزنده نشوند بدانند که بسان هیزم دوزخ به آتش غیرت خواهند سوخت. درواقع براساس اعتقاد خود این افراد که به جبربل و شیطان و گناه آدم و ... استناد می کنند می گوید در همان چارچوب هم به هر حال از جبریل که بالاتر نیستید که نتوانست بار یابد و شیطان که عزیز بود و از بس عبادت کرده بود نازنین بارگاه بود در مقابل خاکی ناچیز پست شد ، پس تو هم به عبادتت نناز و فهمیده کار کن.

1396/10/06 23:01
مشاهری

بیت 82 در تازیانه های سلوک دکتر شفیعی کدکنی به این صورت آمده
از درون جان برآمد نخوت و حقد و حسد
تا گز و سیمرغ رستم گشت بر اسفندیار
و درست هم همین قول دکتر کدکنی است. «نخوت» و «حقد» و «حسد» به صورت «گز» و«سیمرغ» و «رستم» اسفندیار را به کشتن داد.

1396/10/09 04:01
مشاهری

امین کیخا نوشته:
بیت 15 خزان بی فسار باید بشود خران بی فسار یعنی بدون افسار
.
.
.
چرا مواردی که دوستان اشاره می‌کنند اصلاح نمی‌شه؟

1397/05/19 10:08
رحیم غلامی

با سلام. در دیوان قائمیات چنین آمده است: شمع و تاج داعیان، یعنی سنایی نظم داد / ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

1399/04/07 16:07
حسین شنبه‌زاده

شعر رو بسیار مغلوط نوشتید. از کتاب تازیانه‌های سلوکِ شفیعی کدکنی عیناً تایپ کردم و براتون کپی می‌کنم. آدرس دقیق منبع: شفیعی کدکنی، محمدرضا، «تازیانه‌های سلوک: نقد و تحلیل چند قصیده از حکیم سنایی»، تهران، آگه، چاپ چهارم: 1383:
1- ای خداوندانِ مال الإعتبار الإعتبار!
ای خداخوانانِ قال الإعتذار الإعتذار!
پیش از آن کاین جانِ عذرآور فرو میرد ز نطق
پیش از آن کاین چشمِ عبرت‌بین فرو مانَد ز کار
پند گیرید ای سیاهی‌تان گرفته جای پند!
عذر آرید ای سپیدی‌تان دمیده بر عذار!
ای ضعیفان! از سپیدی مویتان زآن شد چو شیر
وی ظریفان! از سیاهی رویتان زآن شد چو قار
5- پرده‌تان از پیشِ دل برداشت صبحِ رستخیز
پنبه‌تان از گوش بیرون کرد گشتِ روزگار
تا کی از دارالغروری ساختنْ دارالسرور؟
تا کی از دارالفراری ساختن دارالقرار؟
در فریب آباد گیتی چند باید داشت حرص؟
چشمتان چون چشمِ نرگس، دستْ چون دستِ چنار
این نه آن صحن است کآنجا بی‌جسد بینند روح
این نه آن بالاست کآنجا بی‌خَسَک یابند خار
از جهانِ نفس بگریزید تا در کوی عقل
آنچه غم بوده‌ست، گردد مر شما را غمگسار
10- در جهان شاهان بسی بودند کز گردونِ مُلک
تیرشان پروین‌گُسِل بود و سنان جوزافگار
بنگرید اکنون بناتُ‌النعش‌وار از دست مرگ
نیزه‌هاشان شاخ‌شاخ و تیرهاشان پارپار
می‌نبینند آن سفیهانی که تُرکی کرده‌اند
همچو چشمِ تنگِ تُرکانْ گورِ ایشان تنگ و تار
بنگرید آن جعدشان از خاکْ چون پشتِ کَشَف
بنگرید آن رویشان از چین چو پشتِ سوسمار
سر به خاک آورد امروز آن‌که افسر داشت دی
تن به دوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار
15- ننگ ناید مر شما را زین سگانِ پر فساد؟
دل نگیرد مر شما را زین خزانِ بی‌فسار؟
این یکی گَه «زَیْنِ دین» و کفر را زو رنگ‌وبوی
و آن دگر گَه «فخرِ مُلک» و مُلک را زو ننگ‌وعار
این یکی «کافی»؛ ولیکن «یا»ش «را» از اعتقاد
وآن دگر «شافی» ولیکن فاش را از اضطرار
زین یکی «ناصرْ عبادِ اللّٰه» خلقی تَرت‌و‌مَرت
وز دگر «حافظْ بلادِ اللَّه» جهانی تارومار
پاسبانان تواَند این سگ‌پرستان، همچو سگ
هست مردار آنِ ایشان، هم بدیشان واگذار
20- زشت باشد نقشِ نفسِ خوب را از راهِ طبع
گربه کردن پیشِ مُشتی سگ‌پرستِ موشخوار
اندر این زندان، بر این دندان‌زنانِ سگ‌صفت
روزکی چند ای ستمکش! صبر کن! دندان فشار!
تا ببینی روی آن مردم‌کُشان چون زعفران
تا ببینی رنگِ آن محنت‌کَشان چون گل‌انار
گرچه آدم‌صورتانِ سگ‌صفت مستولی‌اند
هم کنون باشد کز این میدانِ دل، عیّاروار
جوهرِ آدم برون تازد، برآرد ناگهان
زین سگانِ آدمی‌کیمُخت و خرمردُم دمار
25- گر مخالف خواهی ای مهدی! در آ از آسمان!
ور موافق خواهی ای دجال! یک ره سر برآر!
یک طپانچه‌یْ مرگ و زین مردارخواران یک جهان
یک صدای صور و زین فرعون‌طبعان صدهزار
باش تا از صَدْمَتِ صورِ سِرافیلی شود
صورتِ خوبت نهان و سیرتِ زشت آشکار
تا ببینی موری آن خس را که می‌دانی امیر
تا بینی گرگی آن سگ را که می‌خوانی عیار
در تو حیوانیّ و روحانیّ و شیطانی دَرَست
در شمارِ هر که باشی، آن شوی روزِ شمار
30- باش تا بر باد بینی خانِ رای و رایِ خان
باش تا در خاک بینی شرِ شیر و شورِ شار
تا ببینی یک‌به‌یک را کشته در شاهینِ عدل
شیرْ شرّ و جاه، چاه و شور، سوز و مال، مار
واللَّه ار داری به‌جز بادی به‌دست ار مر تو را
جز به خاکِ پای مشتی خاکسار است افتخار
کز برای خاک‌پاشی، نازنینی را خدای
کرد در پیشِ سیاستگاهِ قهرش سنگسار
باش تا کُل بینی آن‌ها را که امروزند جزو
باش تا گل یابی آن‌ها را که امروزند خار
35- آن عزیزانی که آنجا گُلبُنانِ دولت‌اند
تا نداری‌شان بدینجا خیره همچون خار، خوار
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جورِ دِی
باش تا در جلوه‌ش آرد دستِ انصافِ بهار
ژنده‌پوشانی که آنجا زندگان حضرت‌اند
تا نداری خوارشان از روی نخوت، زینهار!
وآن سیاهی کز پی ناموسِ حق ناقوس زد
در عرب بواللیل بود اندر قیامت بونهار
پرده‌دارِ عشقْ دان اسمِ ملامت بر فقیر
پاسبانِ دُر شناس آن تلخْ آب اندر بِحار
40- ور بقا خواهی ز درویشان طلب، ایرا که هست
بودِ درویشان قباهای بقا را پود و تار
تا ورای نفسِ خویشی، خویشتن غافل مدان
چون فرودِ طبع ماندی، خویشتن عاقل مدار
کِی شود مُلکِ تو عالَم تا تو باشی مِلکِ او؟
کِی بوَد اهل نثار آن کس که برچیند نثار؟
هست دل یکتا، مجویش در دو گیتی، زآن که نیست
در نُه و در هشت و هفت و در شش و پنج و چهار
نیست یکرنگی به زیرِ هفت و چار از بهرِ آنک
ار گُل ست اینجای، با خار است، ور مُل، با خمار
45- بهر بیشی راست اینجا کم زدن، زیرا نکرد
زیر گردونِ قَمَر، کس مانده را هرگز قمار
در رجب خود روزه‌دار و «قل هو اللَّه»، خوان بوَد؛
در صفر خوان «تبت» و در چارشنبه روزه دار
چند از این رمز و اشارت؟ راه باید رفت، راه!
چند از این رنگ و عبارت؟ کار باید کرد، کار!
همرهان با کوه‌کوهانان به حج رفتند و کرد
رَسته از میقاتِ خرّم، جَسته از رمیِ جمار
تو هنوز از راهِ رعنایی ز بهر لاشه‌ای
گاه در نقش هُوِیدی، گاه در نقشِ مهار
50- چون به حکمِ اوست، خواهی تاج خواهی پای‌بند
چون نشانِ اوست، خواهی طیلسان خواهی غیار
تا به جانِ این جهانی زنده چون دیو و ستور
گر چه پیری، همچو دنیا خویشتن کودک شمار
حرص و شهوت در تو بیدارند خوش‌خوش تو مخسب!
چون پلنگی بر یمین داریّ و موشی بر یسار
مال دادی، لیک روی است و ریا اندر بُنه
کِشت کردی، لیک خوک است و ملخ در کشتزار
خشم را زیر آر در دنیا، که در چشمِ صفت
سگ بوَد آنجا کسی کاینجا نباشد سگ‌سوار
55- خشم و شهوت مار و طاووس‌اند در ترکیبِ تو
نفْس را آن پایمرد و، دیو را این دستیار
کی توانستی برون آورْد آدم را ز خُلد
گر نبودی راهبرْ ابلیس را طاووس و مار؟
عور گرد از کِسوتِ عار ار زِ دوده‌یْ آدمی
زآن‌که اندر تخمِ آدمْ عاریت باشد عَوار
حلم و خرسندی در آب و گِل طلب، که‌ت اصل از اوست
کی بوَد در بادْ خرسندیّ و در آتش وَقار؟
حلمِ خاک و قدرِ آتش جوی، کآب و باد راست
گَرْت رنگ و بوی بخشد پیله‌ور صد پیلوار
60- تا تو اندر زیرِ بار حلق و جلقی چون ستور
پرده‌داران کی دهندت بار بر درگاهِ یار؟
گِردِ خرسندیّ و بخشش گَرد زیرا جمع و طَمْع
کودکان را خربزه‌یْ گرم است و پیران را خیار
راستکاری پیشه کن، کاندر مصافِ رستخیز
نیستند از خشمِ حق جز راست‌کاران رستگار
تا به جانِ لَهْو و لَغْوی زنده اندر کوی دین
از قیامت قِسمِ تو نقش است و از قرآن نگار
حق همی گوید بِدِه تا دَه مکافاتت دهم
آن به حق نَدْهیّ و پس آسان بپاشی در شیار
65- این نه شرطِ مؤمنی باشد که در ایمانِ تو
حق همی خاین نماید، خاک و سرگین استوار
گِردِ دین بهرِ صلاحِ دین به بی‌دینی مَتَن!
تخمِ دنیا در فراخِ جان به بیگاری مکار!
ای بسا غَبنا که‌ت اندر حشر خواهد بود از آنک
هست ناقِد بس بصیر و نقدها بس کم‌عیار
سخت سخت آید همی بر جان ز راهِ اعتقاد،
زشت زشت آید همی در دین ز راهِ اعتبار،
بر درِ ماتم سرای دین و چندین ناز و نوش؟
در رهِ رعناسرای دیو و چندان کار و بار؟
70- گِردِ خود گردی همی، چون گِردِ مرکز دایره
از پیِ اینی به‌سانِ خُشک‌مغزان در دَوار
از نگارستانِ نقّاشِ طبیعی برتر آی!
تا رهی از ننگِ جبر و طمطراقِ اختیار
چون ز دقیانوسِ خود رَستند، هست اندر رقیم
بِه ز بیداریْ شما خوابِ جوانمردانِ غار
بازدان تأییدِ دین را آخر از تلقینِ دیو!
بازدان روح‌القدس را آخر از جبرینِسار!
عقل اگر خواهی که ناگه در عقیله‌ت نفکند
گوش گیرش، در دبیرستانِ «الرّحمٰن» در آر!
75- عقلِ بی‌شرعْ آن جهانی نور ندْهد مر تو را
شرع باید عقل را، همچون مُعَصْفَر را شَخار
عقلِ جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط؟
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار؟
گر چه پیوسته‌ست، بس دور است جان از کالبُد
ور چه نزدیک است، بس دور است گوش از گوشوار
پیشگاهِ دوست را شایی چو بر درگاهِ عشق
عافیت را سرنگون‌سار اندر آویزی به دار
عاشقان را خدمتِ معشوقْ تشریف است و بِر
عاقلان را طاعتِ معبود تکلیف ا‌ست و بار
80- زخمِ تیغِ حُکم را چه مصطفی چه بوالحِکَم
ذوالفقارِ عشق را چه مرتضیٰ چه ذوالخمار
هر چه دشوار است بر تو، هم ز باد و بودِ توست
ورنه عمر آسان گذارد مردمِ آسان‌گذار
از درونِ جان برآمد نخوت و حرص و حسد
تا گز و سیمرغ و رستم گشت بر اسفندیار
تا ندانی کوشش خود، بخشش حق دان، از آنک
در مصافِ دین ز بودِ خود نگشتی دلفکار
ورنه پیش ناوک‌اندازانِ غیرت کِی بوَد
دست‌بافِ عنکبوتی زنده‌پیلی را حصار؟
85- چند جویی بی حیاتی صَحْو و سُکر و انبساط؟
چند جویی بی مماتی محو و شکر و افتقار؟
جز به دستوریِّ «قال اللّٰه» یا «قال الرّسول»
ره مرو! فرمان مده! حاجت مگو! حجت میار!
چار گوهر، چار پایه‌یْ عرشِ شرعِ مصطفاست
صدق و علم و شرم و مردی کارِ این هر چار یار
چار یارِ مصطفیٰ را مقتدا دار و بدان
ملک او را هست نوبت پنج، نوبت‌زن چهار
پاس خود خود دار، زیرا در بهارِ تر هوا
پاسبانت را تره کوک است و میوه کوکنار
90- از زبانِ جاه‌جویان تا نداری طَمْعّ بَر
وز دو دستِ نخل‌بندان تا نداری چشمِ بار!
کی توان آمد به راه حق ز راه جلق و حلق؟
درد باید خلق‌سوز و حلق‌دوز و حق‌گزار
نی از آن دردی که رخ مجروح دارد چون تُرُنج
نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار
آن‌چنان دردی که با جان هم نگوید دردمند
بل از آن دردی که در دل‌ها چو خون گردد بخار
بر چنین بالا مپر گستاخ، کز مقراضِ «لا»
جبرئیلِ پَربُریده‌ست اندر این ره صدهزار
95- هیزمِ دیگی که باشد شهپرِ روحُ‌القُدُس
خانه‌آرایان شیطان را در آن مطبخ چه کار؟
علم و دین در دست مشتی جاه‌جوی و مال‌دوست
چون به دستِ مستِ دیوانه‌ست دِرَّه وْ ذوالفَقار
زآن‌که مشتی ناخلف هستند در خطِ خِلاف
آب‌روی و بادریش، آتش‌دل و تن‌خاکسار
کز برای نام داند مردِ دنیا علمِ دین
وز برای دام دارد ناک‌دِه، مشک تتار
ای نبوده جز گمان هرگز یقینت را مدد!
وی نبوده جز حسد هرگز یمینت را یسار!
100- شاعران را از شمارِ راویان مشمَر که هست
جای عیسیٰ آسمان و جای طوطی شاخسار
باد رنگین است شعر و خاکِ رنگین است زر
تو ز عشق این و آن چون آب و آتش بی‌قرار
زآنچنین بادیّ و خاکی چون سنایی بر سر آی
تا چُنو در شهرها بی‌ تاج باشی شهریار
ورنه چون دیگر خسان از این خرانِ عشوه‌خر
خاکِ رنگین می‌ستان و بادِ رنگین می‌سپار
نی که بیمارِ حسد را با شَرَه در قحط‌سال
گَرْش عیسیٰ خوان نهد، بر وی نباشد خوشگوار
105- خاطرِ کژ را چه شعر من چه نظمِ ابلهی
کور عِنّین را چه نسناس و چه نقشِ قندهار
106- نکته و نظمِ سنایی نزد نادان دان چنانک
پیشِ کر بربط‌سرای و نزدِ کور آیینه‌دار.

1399/04/07 16:07
حسین شنبه‌زاده

هر توضیحی هم خواستید خودم در خدمتم. با کمکِ همون کتابِ شفیعی کدکنی. توضیحاتِ دوستان ایرادی بسیار داره.

1400/09/28 00:11
محسن خطیبی

دربیت ۲۰

گربه کردن درسته نه گریه کردن

زشت باشد نقش نفس خوب را از راه طبع

گر به کردن پیش مشتی سگ پرست موشخوار