قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در وحدانیت ذات باری
ای ذات تو ناشده مصور
اثبات تو کرده عقل باور
اسم تو ز حد و رسم بیزار
ذات تو ز جنس و نوع برتر
محمول نهای چنانکه اعراض
موضوع نهای چنانکه جوهر
فعلت نه به قصد آمر خیر
قولت نه به لفظ ناهی شر
حکم تو به رقص قرص خورشید
انگیخته سایههای جانور
صنع تو به دور دور گردون
آمیخته رنگهای دلبر
ببریده در آشیان تقدیس
وصف تو ز جبرییل شهپر
بگشاده به شه نمای تنزیه
حسنت ز عروس عرش زیور
هم بر قدمت حدوث شاهد
هم بر ازلت ابد مجاور
ای گشته چو آفتاب تابان
در سایهٔ نور خود مستر
معشوق جهانی و نداری
یک عاشق با ساز و در خور
بنهفته به حر گنج قارون
یک در تو در دو دانه گوهر
عالم پس ازین دو گشت پیدا
آدم هم ازین دو برد کیفر
عالم چو یکی رونده دریا
سیاره سفینه طبع لنگر
آبش چو نبات و سنگ حیوان
درش چو حقیقت سخنور
غواص چه چیز؟ عقل فعال
زینسان که به بحر دین پیمبر
علت چو سیاست فرودین
از دست چو حرص خصم بی مر
آخر چه هر آنچه بود اول
مقصود چه آنچه بود بهتر
بنگر به صواب اگر نهای کور
بنشو به حقیقت ار نهای کر
ای باز هوات در ربوده
از دام زمانه چون کبوتر
ای پنجهٔ حرص در کشیده
ناگه چو رسن سرت به چنبر
در قشر بمانده کی توان دید
مقصود خلاصهٔ مقشر
از توبه و از گناه آدم
خود هیچ ندانی ای برادر
سربسته بگویم ار توانی
بردار به تیغ فکرتش سر
درویش کند ز راه ترتیب
نزدیکی تو به سوی داور
در خلد چگونه خورد گندم
آنجا که نبود شخص نان خور
بل گندمش آن گهٔ ببایست
کز خلد نهاد پای بر در
این جمله همه بدیده آدم
ابلیس نیامده ز مادر
در سجده نکردنش چه گویی
مجبور بدست یا مخیر
گر قادر بد خدای عاجز
ور عاجز بد خدا ستمگر
کاری که نه کار تست مسگال
راهی که نه راه تست مسپر
بیهوده مجوی آب حیوان
در ظلمت خویش چون سکندر
کن چشمه که خضر یافت آنجا
با دیو فرشته نیست همبر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک: بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنرقصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی: مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ذات تو ناشده مصور
اثبات تو کرده عقل باور
هوش مصنوعی: ای آنکه وجود تو تصویر نشده است، ولی عقل برای تو وجودی ثابت و قابل باور قائل شده است.
اسم تو ز حد و رسم بیزار
ذات تو ز جنس و نوع برتر
هوش مصنوعی: نام تو از هر قید و قاعده فراتر است و وجود تو از تمام دستهها و انواع بالاتر و والاتر است.
محمول نهای چنانکه اعراض
موضوع نهای چنانکه جوهر
هوش مصنوعی: تو به گونهای نیستی که تنها ویژگیهایی از تو وجود داشته باشد و از ذات خود دور باشی، همچنین تو به عنوان یک جوهر مستقل نیز نمیتوانی تعریف شوی.
فعلت نه به قصد آمر خیر
قولت نه به لفظ ناهی شر
هوش مصنوعی: عمل تو نه به نیت سفارش به کار خیر است و نه گفتار تو به شکل نهی از کار بد.
حکم تو به رقص قرص خورشید
انگیخته سایههای جانور
هوش مصنوعی: فرمان تو باعث شده است که سایههای موجودات به رقص درآیند و زیبایی خورشید را به نمایش بگذارند.
صنع تو به دور دور گردون
آمیخته رنگهای دلبر
هوش مصنوعی: هنر تو با زیباییهای آسمان در هم آمیخته شده و رنگهای دلربا را به وجود آورده است.
ببریده در آشیان تقدیس
وصف تو ز جبرییل شهپر
هوش مصنوعی: در آشیانهای که تقدس تو را وصف میکنند، حتی جبرییل هم پروازش را متوقف کرده است.
بگشاده به شه نمای تنزیه
حسنت ز عروس عرش زیور
هوش مصنوعی: چهره زیبایت مانند زینت عرشه آسمان، بر روی زمین نمایان شده است.
هم بر قدمت حدوث شاهد
هم بر ازلت ابد مجاور
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که وجود و حضور تو هم نشانهای از آغاز و تازه بودن دارد، هم در عین حال به جاودانگی و بیپایانی پیوند دارد. یعنی تو هم زمانی خاص و آغازگر هستی و هم همواره در ابدیت و بینهایت وجود داری.
ای گشته چو آفتاب تابان
در سایهٔ نور خود مستر
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون خورشید درخشان در زیر نور خود سیر میکنی و در آن غرق شدهای.
معشوق جهانی و نداری
یک عاشق با ساز و در خور
هوش مصنوعی: عشق تو همگانی است و در دل هر کسی جا دارد، اما من که عاشق تو هستم، حتی یک ساز و کوک خوب هم ندارم.
بنهفته به حر گنج قارون
یک در تو در دو دانه گوهر
هوش مصنوعی: در دلت گنجی بزرگ و ارزشمند نهفته است، مانند گنج قارون، که فقط به دو دانه گوهر اشاره دارد.
عالم پس ازین دو گشت پیدا
آدم هم ازین دو برد کیفر
هوش مصنوعی: بعد از این، جهان آشکار شد و آدم نیز از این دو، جزا و پاداش خود را خواهد گرفت.
عالم چو یکی رونده دریا
سیاره سفینه طبع لنگر
هوش مصنوعی: عالم مانند مسافری در دریا است که ماهیتش به سفینهای شبیه است و ذهنش همچون لنگری که به کشتی ثابت میشود، بر افکار و دانستههایش قرار دارد.
آبش چو نبات و سنگ حیوان
درش چو حقیقت سخنور
هوش مصنوعی: آبش مانند گیاه است و سنگش مانند روح حیوانی که در آن وجود دارد، مانند حقیقتی است که در کلام نهفته است.
غواص چه چیز؟ عقل فعال
زینسان که به بحر دین پیمبر
هوش مصنوعی: غواص چه چیز؟ عقل فعال زینسان که به بحر دین پیمبر
این بیت به این معناست که عقل و دانش ما به تنهایی قادر به درک عمیق و وسیع معانی دینی و الهی نیستند. مانند غواصی که به دریا میرود، ما نیز نیاز داریم تا از پیامها و راهنماییهای پیامبران بهرهمند شویم تا به عمق و حقیقت دین پی ببریم.
علت چو سیاست فرودین
از دست چو حرص خصم بی مر
هوش مصنوعی: علت این که سیاست در مرتبه پایینتری قرار دارد این است که در دست حریصان و دشمنان، کنترل آن از بین میرود.
آخر چه هر آنچه بود اول
مقصود چه آنچه بود بهتر
هوش مصنوعی: در نهایت، هر چه که بود، هدف اصلی همان چیزی است که در ابتدای کار به آن رسیدیم، حتی اگر چیزهای بهتری هم در بین راه پیدا شود.
بنگر به صواب اگر نهای کور
بنشو به حقیقت ار نهای کر
هوش مصنوعی: بنگر به درستی و اگر نمیبینی، مانند یک نابینا باش. به حقیقت توجه کن و اگر نمیشنوی، مانند یک ناشنوا باش.
ای باز هوات در ربوده
از دام زمانه چون کبوتر
هوش مصنوعی: ای پرنده، تو در بین دامهای زمانه بهگونهای مثل کبوتر آزاد و بیدغدغهای.
ای پنجهٔ حرص در کشیده
ناگه چو رسن سرت به چنبر
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر حرص و طمع خود، زندگیات را همچون رزنی در چنگ خود گرفتهای، ناگهان متوجه شو که سرنوشتت در دامی گرفتار شده است.
در قشر بمانده کی توان دید
مقصود خلاصهٔ مقشر
هوش مصنوعی: اگر در لایههای بیرونی و ظاهری باقی بمانیم، نخواهیم توانست حقیقت و هدف اصلی را ببینیم.
از توبه و از گناه آدم
خود هیچ ندانی ای برادر
هوش مصنوعی: ای برادر، تو از توبه و گناه آدم چیزی نمیدانی.
سربسته بگویم ار توانی
بردار به تیغ فکرتش سر
هوش مصنوعی: به طور مختصر بگویم، اگر میتوانی، با قدرت تفکرت به چالشهایی که در راهت هستند غلبه کن.
درویش کند ز راه ترتیب
نزدیکی تو به سوی داور
هوش مصنوعی: درماندهای به راه تو و نزدیک شدن به قاضی و داور فکر میکند.
در خلد چگونه خورد گندم
آنجا که نبود شخص نان خور
هوش مصنوعی: در بهشت چگونه میتوان گندم خورد، هنگامی که هیچکس در آنجا نانخور نیست؟
بل گندمش آن گهٔ ببایست
کز خلد نهاد پای بر در
هوش مصنوعی: گندم در حقیقت زمانی باید برداشت شود که از بهشت پا بر زمین گذاشته شود.
این جمله همه بدیده آدم
ابلیس نیامده ز مادر
هوش مصنوعی: این جمله هرگز به چشم انسانهای معصوم نیامده و از زمانی که به دنیا آمدهاند، به آنها نشان داده نشده است.
در سجده نکردنش چه گویی
مجبور بدست یا مخیر
هوش مصنوعی: در مورد اینکه چرا به سجده نمیرود، چه میتوان گفت؟ آیا او به اجبار از این کار امتناع میکند یا خودش اختیار دارد؟
گر قادر بد خدای عاجز
ور عاجز بد خدا ستمگر
هوش مصنوعی: اگر خداوند قادر باشد، پس قدرت هیچ ضعفی در برابر او وجود ندارد و اگر او ضعیف باشد، پس ظلم و ستم از او ناشی میشود.
کاری که نه کار تست مسگال
راهی که نه راه تست مسپر
هوش مصنوعی: کاری که تو انجام میدهی، نه به آن شغف داری و نه در آن مسیر درست قرار داری.
بیهوده مجوی آب حیوان
در ظلمت خویش چون سکندر
هوش مصنوعی: بیهوده در جستجوی آب حیات نباش، زیرا مانند سکندر در تاریکی خود به سر میبری.
کن چشمه که خضر یافت آنجا
با دیو فرشته نیست همبر
هوش مصنوعی: چشمهای را درست کن که خضر در آنجا یافت و بدان که در آن مکان، دیو و فرشته با هم نیستند.
حاشیه ها
1391/06/22 01:08
رحیم خورشیدی
بیت آخر مصرع اول "کن"غلط است "کان" صحیح است . رک دیوان مدرس رضوی ص 271
و در دیوان مصّفا ص 155 کآنچشمه ...درج گردیده
اصلاح بفرمایید(خورشیدی)
1398/09/13 09:12
مصرع بنهفته به حر گنج قارون
به سحر صحیح است.
رجوع کنید به صفحه 271 دیوان به تصحیح استاد مدرس رضوی
1404/02/19 00:05
شمس کیا
این قصیده در گنجور ناصرخسرو هم آمده.
دوستانی که به هر دو دیوان دسترسی دارند، بررسی کنند .