قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک
بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر
گرچه پژمرده شود باز قبول آرد بر
دولت با هنران را فلک مرد افگن
زند آسیب ولیکن نکند زیر و زبر
گوشمالی دهد ایام ولیکن نه به خشم
تا هنر با خرد آمیخته گردد ز عبر
کی ز دوران فلک طعمهٔ تقدیر شود
هر کرا بهر هنر بخت بپرورد به بر
ز بر عرش زند خیمهٔ اقبال و محل
هر کرا بدرقه بخت آمد و همخوابه ظفر
از قفا خوردن ایام چه ننگ آید و عار
که هم اسباب بزرگیست هم آیات خطر
مرد در ظلمت ایام گهر یابد و کام
که به ظلمت گهر اسپرد همی اسکندر
کار چون راست بود مرد کجا گیرد نام
از چنین حادثهها مردان گردند سمر
مرد آسیب فلک یابد کاندر دو صفت
همچنو عنصر نفع آمد و سرمایهٔ ضر
هیچ نامرد مخنث که شنیدست به دهر
کز هنر در خور تاج آمد و آن منبر
شیر پرزور نه از پایهٔ خواریست به بند
سگ طماع نه از بهر عزیزیست به در
سخت بسیار ستارهست بر این چرخ ولیک
پس سیه جرم نگردند مگر شمس و قمر
از هنر بود که در طالع سرهنگ جلیل
چشم زخم فلکی کرد به ناگاه اثر
هم از آن چرخ چو آن مدت ناخوش بگذشت
اخترش کرد بدان طالع فرخنده نظر
که گرش دایره کین ور شود از نقطهٔ بخت
بشکند دایره را قوت بختش چنبر
رتبت و شعر و رهی پروری و جبهت ملک
طاهربن علی آن صاحب کلک و خنجر
آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامه گشت
نه چنو زاد و بزاید به همه عمر دگر
آنکه مر ملک ملک را ز نکو رایی و داد
دست بنهاد چو در عمر خود از عدل عمر
هر که در سایه گه دولت او گام نهاد
کند از مسکن او حادثهٔ چرخ حذر
هر کرا شاخ بزرگیش برو چنگ آویخت
خلعت و بخشش و عز یابد از آن شاخ ثمر
همچو سرهنگ محمد پسر مرد آویز
که همی محمدت و مردی ازو گیرد فر
آنکه زان حادثه زو شرم زده بود قضا
آنکه زین موهبه زو شادروان گشت قدر
آن هنرمند جوانی که چو در بست میان
فلک پیر گشاید پی دیدنش بصر
و آن خردمند جوانی که چو دو لب بگشاید
خانهٔ عقل دو صد کله ببندد ز درر
مایه ور گشته ز تحصیل کفش خرد و بزرگ
سودها برده ز آثار دلش ماده و نر
قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام: از خلافست اینهمه شر در نهاد بوالبشرقصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در وحدانیت ذات باری: ای ذات تو ناشده مصور
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر
گرچه پژمرده شود باز قبول آرد بر
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است توانایی و شوق انسان در هنر گاهی کاهش یابد و مانند گیاه پژمرده شود، اما او همچنان میتواند از آنچه درونش دارد، بهرهمند شود و دوباره رویش کند.
دولت با هنران را فلک مرد افگن
زند آسیب ولیکن نکند زیر و زبر
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر میتواند بر هنرمندان تأثیر بگذارد و به آنها آسیب برساند، اما هرگز نمیتواند آنها را کاملاً نابود کند یا به دو بخش متضاد تقسیم کند.
گوشمالی دهد ایام ولیکن نه به خشم
تا هنر با خرد آمیخته گردد ز عبر
هوش مصنوعی: ایام گاهی ما را تنبیه میکند، اما این تنبیه نباید با خشم باشد؛ چرا که اینگونه است که هنر و خرد در کنار هم رشد میکنند و از عبرتها بهرهمند میشوند.
کی ز دوران فلک طعمهٔ تقدیر شود
هر کرا بهر هنر بخت بپرورد به بر
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر هنرش شانس و بخت خوبی داشته باشد، هیچگاه طعمهی سرنوشت و دوران بد زندگی نخواهد شد.
ز بر عرش زند خیمهٔ اقبال و محل
هر کرا بدرقه بخت آمد و همخوابه ظفر
هوش مصنوعی: خیمهٔ خوشبختی بر فراز آسمان برپا است و هر کسی که بختش به او یاری کند، در آغوش پیروزی قرار میگیرد.
از قفا خوردن ایام چه ننگ آید و عار
که هم اسباب بزرگیست هم آیات خطر
هوش مصنوعی: از پشت سر زمانه چه شرم و عاری میآید، در حالی که هم به انسان قدرت میدهد و هم نشانههای خطر را نمایان میسازد.
مرد در ظلمت ایام گهر یابد و کام
که به ظلمت گهر اسپرد همی اسکندر
هوش مصنوعی: انسان در سختیها و دشواریهای زندگی، به گنجینههایی از دانش و تجربه دست مییابد. در همین شرایط دشوار است که همچون اسکندر، بزرگترین موفقیتها و پیروزیها به دست میآید.
کار چون راست بود مرد کجا گیرد نام
از چنین حادثهها مردان گردند سمر
هوش مصنوعی: وقتی کار درست و صحیح باشد، مردان نام خود را از چنین حوادثی نمیگیرند و تنها در شرایط مناسب، مردان واقعی شناخته میشوند.
مرد آسیب فلک یابد کاندر دو صفت
همچنو عنصر نفع آمد و سرمایهٔ ضر
هوش مصنوعی: انسان با دو ویژگی خاص میتواند تحت تأثیر حوادث زندگی قرار بگیرد؛ ویژگیهایی که هم میتواند برای او سودمند باشد و هم ضرر. در واقع، وجود این دو صفت در او موجب میشود که تجربههای مختلفی را در زندگی کسب کند.
هیچ نامرد مخنث که شنیدست به دهر
کز هنر در خور تاج آمد و آن منبر
هوش مصنوعی: هیچ فرد ناتوان و بینوا که متوجه شده در دنیا تنها کسانی که به هنر و استعدادهای خود ارزش داده و به مقامهایی دست یافتهاند، این افراد را ستایش نمیکند و از آنها دوری میکند.
شیر پرزور نه از پایهٔ خواریست به بند
سگ طماع نه از بهر عزیزیست به در
هوش مصنوعی: شیر قوی به خاطر ذلت و خواری متولد نمیشود، و زنجیر سگ طمعکار هم به خاطر ارزش و بزرگی طرف مقابل نیست.
سخت بسیار ستارهست بر این چرخ ولیک
پس سیه جرم نگردند مگر شمس و قمر
هوش مصنوعی: در آسمان ستارههای زیادی وجود دارد، اما فقط خورشید و ماه هستند که به عنوان اجرام اصلی و نورانی شناخته میشوند و باقی ستارهها، حتی اگر زیاد باشند، در برابر آنها به چشم نمیآیند.
از هنر بود که در طالع سرهنگ جلیل
چشم زخم فلکی کرد به ناگاه اثر
هوش مصنوعی: ناگهان در سرنوشت سرهنگ جلیل تأثیری از چشمزخم ستارگان به وجود آمد که به خاطر هنر پدید آمد.
هم از آن چرخ چو آن مدت ناخوش بگذشت
اخترش کرد بدان طالع فرخنده نظر
هوش مصنوعی: وقتی آن دوران ناخوش از چرخ زمان گذشت، ستارهاش به خوششانسی و آیندهای روشن نظر افکند.
که گرش دایره کین ور شود از نقطهٔ بخت
بشکند دایره را قوت بختش چنبر
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به او آسیب بزند و دایرهٔ بختش را بشکند، قدرت بختش همچنان میتواند او را در بر بگیرد.
رتبت و شعر و رهی پروری و جبهت ملک
طاهربن علی آن صاحب کلک و خنجر
هوش مصنوعی: شما مقام و مقامتی والا دارید و شعر و ادبیات را به زیبایی پرورش میدهید. همچنین چهره شما مانند ملک طاهربن علی، زیبا و درخشان است و شما صاحب قلم و سلاحی هستید که به خوبی از آن استفاده میکنید.
آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامه گشت
نه چنو زاد و بزاید به همه عمر دگر
هوش مصنوعی: کسی که تا زمان چرخش تقدیر و سرنوشت به دنیا نیامده و نمیتواند در طول عمرش دوباره متولد شود.
آنکه مر ملک ملک را ز نکو رایی و داد
دست بنهاد چو در عمر خود از عدل عمر
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نیکوکاری و انصافش، سلطنت را به دست آورد و در تمام زندگی خود به عدالت عمل کرده است.
هر که در سایه گه دولت او گام نهاد
کند از مسکن او حادثهٔ چرخ حذر
هوش مصنوعی: هر کسی که در سایه قدرت و نعمت او قدم بردارد، از مشکلات و حوادث زندگی دور خواهد بود.
هر کرا شاخ بزرگیش برو چنگ آویخت
خلعت و بخشش و عز یابد از آن شاخ ثمر
هوش مصنوعی: هر کسی که به بزرگی و اقتدار خود وابسته باشد، از آن موقعیت میتواند نعمتها و بخششها و همچنین عزت و احترام به دست آورد.
همچو سرهنگ محمد پسر مرد آویز
که همی محمدت و مردی ازو گیرد فر
هوش مصنوعی: مانند سرهنگ محمد، پسر مردی که به دار آویخته شده، که محمد را فرامیخواند و انسانی از او میگیرد.
آنکه زان حادثه زو شرم زده بود قضا
آنکه زین موهبه زو شادروان گشت قدر
هوش مصنوعی: شخصی که از آن رویداد شرمنده بود، به واسطهی لطف و نعمت الهی به آرامش و خوشبختی رسید.
آن هنرمند جوانی که چو در بست میان
فلک پیر گشاید پی دیدنش بصر
هوش مصنوعی: آن هنرمند جوانی که وقتی در آسمان به پرواز در میآید، بینندهها را به تماشای خود جذب میکند.
و آن خردمند جوانی که چو دو لب بگشاید
خانهٔ عقل دو صد کله ببندد ز درر
هوش مصنوعی: آن جوان باهوش و دانا وقتی دهانش را باز کند، میتواند با کلامش درهای دانایی و خرد را بگشاید و از آن درها به دنیای گستردهای از اندیشهها و ایدهها راه پیدا کند.
مایه ور گشته ز تحصیل کفش خرد و بزرگ
سودها برده ز آثار دلش ماده و نر
هوش مصنوعی: کسی که به علم و دانش دست یافته و از آن بهرهمند شده است، از آثار قلبش باعث نیکوکاری و فایدههای زیاد برای خود و دیگران میشود.