گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سیف الحق محمد منصور

ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود
رفتم آنجا گرچه راهی صعب و شب دیجور بود
دیدم اندر راه زی درگاه آن شاه بتان
هر چه اندر کل عالم عاشقی مستور بود
از چراغ و شمع کس را یاد نامد زان سبب
کز جمال خوب رویان نور اندر نور بود
کس نثاری کرد نتوانست اندر خورد او
زان که اشک عاشقانش لولو منثور بود
بوی خوش نمد به کار اندر سراسر کوی او
زان که خاک کوی او از عنبر و کافور بود
فرش میدانش ز رخسار و لب میخوارگان
تکیه‌گاه عاشقانش دیده‌های حور بود
جویبارش را به جای آب میدیدم شراب
زیر هر شاخی هزاران عاشق مخمور بود
ای بسا مذکور عالم کو بدو در ننگریست
ای بسا درویش دل ریشا که او مذکور بود
هر که از وی بود ترسان او بدو نزدیک شد
و آنکه از گستاخیش نزدیک‌تر او دور بود
صد هزاران همچو موسی خیره بود اندر رهش
زان که هر سنگی در آن ره بر مثال طور بود
هرکرا توقیع دادند از جمال و از جلال
«لن ترانی» بر سر توقیع آن منشور بود
های های عاشقان با هوی هوی صادقان
کس ندانستی که ماتم بود آن یا سور بود
مر مرا ره داد دربان دیگران را منع کرد
زان که نام من رهی در عاشقی مشهور بود
چون در آن شب شخص روحم نزد آن حضرت رسید
صورت هستی ندیدم نقش من مقهور بود
مصحفی دیدم گرفته آن بت اندر دست راست
خط آن از هست ما وز نفی لامسطور بود
چون در آن مصحف نظر کردم سراسر خط آن
رمزهای مجلس محمدبن منصور بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود
رفتم آنجا گرچه راهی صعب و شب دیجور بود
هوش مصنوعی: ای دوستان، دیشب جشنی در جایی برگزار بود. علی‌رغم اینکه راهی سخت و تاریک بود، به آنجا رفتم.
دیدم اندر راه زی درگاه آن شاه بتان
هر چه اندر کل عالم عاشقی مستور بود
هوش مصنوعی: در مسیر زیارت آن شاه، تمام عشق‌هایی را که در جهان پنهان بود، مشاهده کردم.
از چراغ و شمع کس را یاد نامد زان سبب
کز جمال خوب رویان نور اندر نور بود
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به یاد چراغ و شمع نمی‌آید زیرا نور زیبای چهره‌های خوش‌سیما خود به تنهایی روشنی‌بخش است.
کس نثاری کرد نتوانست اندر خورد او
زان که اشک عاشقانش لولو منثور بود
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانست به او چیزی ببخشد، چون اشک‌های عاشقانش همچون مروارید پراکنده بود.
بوی خوش نمد به کار اندر سراسر کوی او
زان که خاک کوی او از عنبر و کافور بود
هوش مصنوعی: عطر خوش نمد در تمام کوچه‌های او پراکنده است، زیرا خاک آنجا از عنبر و کافور تشکیل شده است.
فرش میدانش ز رخسار و لب میخوارگان
تکیه‌گاه عاشقانش دیده‌های حور بود
هوش مصنوعی: میدان سرخوشی و نشاط او با زیبایی صورت و لبان می‌نوشان تزیین شده و چشمان او همچون چشم‌های پریان محلی امن و پناهگاه عاشقان است.
جویبارش را به جای آب میدیدم شراب
زیر هر شاخی هزاران عاشق مخمور بود
هوش مصنوعی: در جویبار به جای آب، شراب را می‌دیدم و زیر هر درختی هزاران عاشق را می‌یافتم که مست و غرق عشق بودند.
ای بسا مذکور عالم کو بدو در ننگریست
ای بسا درویش دل ریشا که او مذکور بود
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در عالم مشهور و معروف هستند، به خاطر چهره و باطن خود، کم‌تر از آنچه که لایق بودند دیده شده‌اند. همچنین، ممکن است فردی که در ظاهر فقیر و بی‌نوا به نظر می‌رسد، در واقع دارای ارزش‌ها و ویژگی‌های برجسته‌ای باشد که او را شایسته‌ی توجه و ذکر می‌کند.
هر که از وی بود ترسان او بدو نزدیک شد
و آنکه از گستاخیش نزدیک‌تر او دور بود
هوش مصنوعی: هر کس که از دیگری می‌ترسد، به او نزدیک‌تر می‌شود تا شاید دلیلی برای ترسش پیدا کند و برعکس، کسی که جسور است و بی‌پروا رفتار می‌کند، مردم از او فاصله می‌گیرند.
صد هزاران همچو موسی خیره بود اندر رهش
زان که هر سنگی در آن ره بر مثال طور بود
هوش مصنوعی: در مسیر موسی، افرادی زیادی وجود داشتند که حیران و شگفت‌زده بودند، چون هر سنگی در آن راه به گونه‌ای شبیه کوه طور نمایان می‌شد.
هرکرا توقیع دادند از جمال و از جلال
«لن ترانی» بر سر توقیع آن منشور بود
هوش مصنوعی: هر کس را که به زیبایی و عظمت خداوند اشاره‌ای باشد، بر سر آن نوشته‌ای که می‌گوید «هرگز مرا نخواهید دید» نوشته شده است.
های های عاشقان با هوی هوی صادقان
کس ندانستی که ماتم بود آن یا سور بود
هوش مصنوعی: عاشقان با صدای بلند گریه می‌کنند و حقیقت‌جویان نیز با صدای خود سر و صدا می‌کنند. هیچ‌کس نفهمید که این حالت، عزا بود یا جشن.
مر مرا ره داد دربان دیگران را منع کرد
زان که نام من رهی در عاشقی مشهور بود
هوش مصنوعی: من را راه دادند، اما دربانان دیگران را راه ندادند، زیرا نام من در عشق معروف بود.
چون در آن شب شخص روحم نزد آن حضرت رسید
صورت هستی ندیدم نقش من مقهور بود
هوش مصنوعی: در آن شب روح من به حضور آن شخصیت بزرگ رسید، اما هیچ نشانی از وجودم ندیدم و احساس کردم که در برابر او شکست خورده‌ام.
مصحفی دیدم گرفته آن بت اندر دست راست
خط آن از هست ما وز نفی لامسطور بود
هوش مصنوعی: در دهان آن مجسمه، کتابی را دیدم که در دست راستش گرفته بود. نوشته‌های آن نشان از وجود ما داشت و از نبودن‌ها بی‌خبر بود.
چون در آن مصحف نظر کردم سراسر خط آن
رمزهای مجلس محمدبن منصور بود
هوش مصنوعی: وقتی به آن کتاب نگاه کردم، متوجه شدم تمام نوشته‌ها نشان‌گر رازهای مجلس محمدبن منصور است.