قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او
روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود
خرم آن صدری که قبلهش حضرت اعظم بود
این جهان رخسار او دارد از آن دلبر شدست
و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود
حاکمی کاندر مقام راستی هر دم که زد
بر خلاف آندم اگر یک دم زنی آندم بود
راه عقل عاقلان را مهر او مرشد شدست
درد جان عاشقان را نطق او مرهم بود
صدهزاران جان فدای آنسواری کز جلال
غاشیهش بر دوش پاک عیسی مریم بود
از رخش گردد منور گر همه جنت بود
وز لبش یابد طهارت گر همه زمزم بود
فرش اگر سر برکشد تا عرش را زیر آورد
دست آن دارد که از زلفش بر اوریشم بود
طلعت جنت ز شوق حضرتش پر خوی شدست
دیدهٔ دوزخ ز رشک غیبتش پر نم بود
از گریبان زمین گر صبح او سر بر زند
تا شب حشر از جمالش صد سپیده دم بود
با «لعمرک» انیبا را فکرت رجحان کیست
با «عفاالله» اولیا را زهرهٔ یک دم بود
با «الم نشرح» چگویی مشکلی ماند ببند
با «فترضی» هیچ عاصی در مقام غم بود
خوش سخن شاهی کز اقبال کفش در پیش او
کشتهٔ بریان زبان یابد که در وی سم بود
خاک را در صدر جنت آبرویش جاه داد
آتش ابلیس را از خاک او ماتم بود
چرخ را از کاف «لولاک»ش کمر زرین بود
خاکرا با حاء احمامش قبا معلم بود
خاک زاید گوهری کز گوهران برتر شود
بچه زاید آدمی کو خواجهٔ عالم بود
هر که در میدان مردی پیش او یکدم زند
رخش او گوساله گردد گر همه رستم بود
در شبی کو عذر «اخطانا» همی خواهد ز حق
جبرئیل آنجا چو طفل ابکم و الکن بود
حکم الالله بر فرق رسول الله بین
راستی زین تکیهگاهی آدمی را کم بود
ماه بر چرخ فلک چون حلقهٔ زلف و رخش
گاه چون سیمین سپر گه پارهٔ معصم بود
شاه انجم موذن وی گشته اندر شرق ملک
زان جمال وی شعار شرع را معلم بود
بادوشان فلک را دور او همره شدست
خاکپاشان زمین را نعل او ملحم بود
سدرهٔ طاووس یک پر کز همای دولتش
بر پر خود بست از آن مر وحی را محرم بود
خضر گرد چشمهٔ حیوان از آن میگشت دیر
تا مگر اندر زمین با وی دمی همدم بود
تا نهنگش در عجم گرد زمین چون عمرست
تا هزبرش در عرب غرنده ابن عم بود
نی در آن آثار گرز و ناچخ عنتر بود
نه در آن اسباب ملک کیقباد و جم بود
با خرد گفتم که فرعی برتر از اصلی شود
گفت: آری چون بر آن فرع اتفاقی ضم بود
گفت: ای بوبکر با احمد چرا یکتا شدی
گفت:هر حرفی که ضعفی یافت آن مدغم بود
گفتم: ای عمر تو دیدی بوالحکم بس چون برید
گفت: زمرد کی سزای دیدهٔ ارقم بود
گفتم: ای عثمان بنا گه کشتهٔ غوغا شدی
گفت: خلخال عروس عاشقان ز آندم بود
گفتم: ای حیدر میی از ساغر شیران بخور
گفت: فتح ما ز فتح زادهٔ ملجم بود
باد را گفتم: سلیمان را چرا خدمت کنی
گفت: از آن کش نام احمد نقش بر خاتم بود
ای سنایی از ره جان گوی مدح مصطفا
تا ترا سوی سپهر برترین سلم بود
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح بهرامشاه: روز بر عاشقان سیاه کندقصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سیف الحق محمد منصور: ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود
خرم آن صدری که قبلهش حضرت اعظم بود
هوش مصنوعی: آن کسی که در دنیا کمتر شناخته شده و مقامش پایینتر است، در واقع وجودش نورانیتر و ارزشمندتر از کسانی است که در مقام علم و نظر برجستهاند. همچنین، کسی که دلش به سمت بهترین و بزرگترین کعبههای معنوی متمایل است، در حقیقت خوشبختتر و شادتر است.
این جهان رخسار او دارد از آن دلبر شدست
و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر زیبایی معشوقهاش درخشان و زیباست و آن جهانی که فراتر از اینجاست، به خاطر نور و روشنایی او خوشحال و شاداب است.
حاکمی کاندر مقام راستی هر دم که زد
بر خلاف آندم اگر یک دم زنی آندم بود
هوش مصنوعی: حاکمی که همیشه بر پایهی حقیقت عمل میکند، اگر هر بار که در زمان اشتباهی قرار داشت، بر خلاف آن عمل کند، در آن زمان هیچ تفاوتی با او نخواهد داشت.
راه عقل عاقلان را مهر او مرشد شدست
درد جان عاشقان را نطق او مرهم بود
هوش مصنوعی: راهی که خردمندان طی میکنند، در واقع به هدایت او دل بسته شده است و سخنان او برای عاشقان، تسکینی بر دردهایشان به شمار میرود.
صدهزاران جان فدای آنسواری کز جلال
غاشیهش بر دوش پاک عیسی مریم بود
هوش مصنوعی: صدها هزار جان حاضر هستند که فدای آن بانویی شوند که جلال و عظمتش بر دوش عیسی مریم نمایان است.
از رخش گردد منور گر همه جنت بود
وز لبش یابد طهارت گر همه زمزم بود
هوش مصنوعی: چهرهاش چنان درخشان است که اگر همه بهشت هم کنار او باشد، نور او بر همه چیز میتازد. و اگر از لب او آب بنوشی، پاکی و طهارت را به دست میآوری، حتی اگر آن آب از چشمه زمزم باشد.
فرش اگر سر برکشد تا عرش را زیر آورد
دست آن دارد که از زلفش بر اوریشم بود
هوش مصنوعی: اگر فرش به قدری بلند شود که عرش را زیر پا بگذارد، زمانی است که آن شخصی که زلفش را به دست دارد، از همان زلف برایش استفاده کرده است.
طلعت جنت ز شوق حضرتش پر خوی شدست
دیدهٔ دوزخ ز رشک غیبتش پر نم بود
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر شوق و زیبایی حضور او همچون بهشتی پر از محبت شدهاند، در حالی که چشمهای حسود و غیبتورز به خاطر حسادت و غیبت او پر از اشک و ناراحتیاند.
از گریبان زمین گر صبح او سر بر زند
تا شب حشر از جمالش صد سپیده دم بود
هوش مصنوعی: اگر روزی صبح او از دل زمین بیرون بیاید، تا روز قیامت، زیباییاش میتواند به اندازهی صد صبح روشنایی به ارمغان آورد.
با «لعمرک» انیبا را فکرت رجحان کیست
با «عفاالله» اولیا را زهرهٔ یک دم بود
هوش مصنوعی: با قسم به عمر تو، کدام فکر برتر است؟ وقتی که با عفوی خداوند، دوستان او فقط یک لحظه شجاعت دارند.
با «الم نشرح» چگویی مشکلی ماند ببند
با «فترضی» هیچ عاصی در مقام غم بود
هوش مصنوعی: با آیههای قرآن که به زندگی و آرامش اشاره دارند، چطور ممکن است مشکلی باقی بماند؟ همچنین با رحمت و فضل خداوند، هیچ گناهکاری در غم و اندوه نمیماند.
خوش سخن شاهی کز اقبال کفش در پیش او
کشتهٔ بریان زبان یابد که در وی سم بود
هوش مصنوعی: سخن زیبا و دلنشینی از شاهی است که به خاطر سرنوشت خوبش، حتی دشمنانش هم در برابر او تسلیم شده و زبان به ستایش میگشایند، چون در دل آنها نیز آثار قدرت و نفوذ او وجود دارد.
خاک را در صدر جنت آبرویش جاه داد
آتش ابلیس را از خاک او ماتم بود
هوش مصنوعی: خاک، که در بهشت مقام و منزلتی ویژه دارد، موجب افتخار و شرفی برای خود شده است. در عین حال، آتش ابلیس به خاطر همین خاک در حال سوگواری و اندوه است.
چرخ را از کاف «لولاک»ش کمر زرین بود
خاکرا با حاء احمامش قبا معلم بود
هوش مصنوعی: چرخ، که نماد گردش زمان و زندگی است، به دلیل وجود کاف «لولاک» از بطن خود به زیبایی و نیکی آراسته شده است. این خاک، به لحاظ برکت و ارزشش، همچون کمر زری پوشیده شده است و نیروی یادگیری و آموزش را با حرف حاء به دوش میکشد.
خاک زاید گوهری کز گوهران برتر شود
بچه زاید آدمی کو خواجهٔ عالم بود
هوش مصنوعی: خاک، جواهری به وجود میآورد که از تمام جواهرات برتر میشود و انسان نیز، فرزندی به دنیا میآورد که میتواند بزرگترین و با دانشترین فرد باشد.
هر که در میدان مردی پیش او یکدم زند
رخش او گوساله گردد گر همه رستم بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در میدان مردانگی با او لحظهای بایستد، حتی اگر قهرمانانی چون رستم هم باشند، به نوعی ضعیف و محکوم به شکست خواهد شد.
در شبی کو عذر «اخطانا» همی خواهد ز حق
جبرئیل آنجا چو طفل ابکم و الکن بود
هوش مصنوعی: در شبی که عذرخواهی و بخشش را طلب میکند، مثل فرشتهای که در آنجا میخواهد به نوبت از حق وحی بگیرد، انسان مانند کودکی که نمیتواند صحبت کند و حقایق را بیان کند، احساس ناتوانی میکند.
حکم الالله بر فرق رسول الله بین
راستی زین تکیهگاهی آدمی را کم بود
هوش مصنوعی: حکم خداوند بر پیامبرش، فضیلت و برتری را تعیین میکند. در این دنیا، از آنجا که انسانها به تکیهگاهی مطمئن نیاز دارند، حقیقت و راستگویی باید برای آنها مشخص و روشن باشد.
ماه بر چرخ فلک چون حلقهٔ زلف و رخش
گاه چون سیمین سپر گه پارهٔ معصم بود
هوش مصنوعی: ماه در آسمان همچون حلقهای از موهای معکوس شده میدرخشد و در برخی لحظات به شکلی همچون زرهای نقرهای و در مواقعی نیز به صورت تکهای از مچ دست جلوهگر میشود.
شاه انجم موذن وی گشته اندر شرق ملک
زان جمال وی شعار شرع را معلم بود
هوش مصنوعی: پادشاه ستارهها، که به عنوان مؤذن شناخته میشود، در شرق مملکت قرار دارد و زیبایی او نشانهای از قوانین دینی و راهنمایی کننده در زمینههای شرعی است.
بادوشان فلک را دور او همره شدست
خاکپاشان زمین را نعل او ملحم بود
هوش مصنوعی: همراهان آسمان در دور او جمع شدهاند و خاک را به نعل او میپاشند، نعل او به مانند سربازی است.
سدرهٔ طاووس یک پر کز همای دولتش
بر پر خود بست از آن مر وحی را محرم بود
هوش مصنوعی: پرندهای به نام همای دولت، یک پر از سدرهٔ طاووس را بر روی پر خود قرار داد؛ زیرا آن سدره به وحی الهی دسترسی داشت و برای این موضوع خاص محرم بود.
خضر گرد چشمهٔ حیوان از آن میگشت دیر
تا مگر اندر زمین با وی دمی همدم بود
هوش مصنوعی: خضر به دور چشمهٔ حیات میچرخید و انتظار داشت که شاید در زمین کسی همنشین او باشد.
تا نهنگش در عجم گرد زمین چون عمرست
تا هزبرش در عرب غرنده ابن عم بود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و عظمت موجوداتی مانند نهنگ و هزبر میپردازد. نهنگ به اندازهای بزرگ و قوی است که میتواند زمین را دور بزند، در حالی که هزبر، که به اسبی تندرو اشاره دارد، در میان مردم عرب به شدت میتازاند و خود را به نمایش میگذارد. به طور کلی، این بیت نشان دهندهی تفاوتهای فرهنگی و ویژگیهای مختلف موجودات در اقوام مختلف است.
نی در آن آثار گرز و ناچخ عنتر بود
نه در آن اسباب ملک کیقباد و جم بود
هوش مصنوعی: در آنجا نشانههایی از قدرت و افتخار نداشته، بلکه نشانههای دیگری از زندگی و واقعیت وجود داشت. هیچ نشانی از تجهیزات سلطنتی کیقباد و جم نمییافت.
با خرد گفتم که فرعی برتر از اصلی شود
گفت: آری چون بر آن فرع اتفاقی ضم بود
هوش مصنوعی: با دانش و عقل به او گفتم که آیا فرع میتواند از اصل خود بالاتر باشد؟ او پاسخ داد: بله، اگر بر آن فرع یک اتفاق یا واقعیتی اضافه شده باشد، میتواند برتر شود.
گفت: ای بوبکر با احمد چرا یکتا شدی
گفت:هر حرفی که ضعفی یافت آن مدغم بود
هوش مصنوعی: گفت: ای بوبکر، چرا تو با احمد تنهایی و یکتا شدی؟ پاسخ داد: هر چیزی که ضعفی داشته باشد، در آن واحد به هم میپیوندد و محو میشود.
گفتم: ای عمر تو دیدی بوالحکم بس چون برید
گفت: زمرد کی سزای دیدهٔ ارقم بود
هوش مصنوعی: گفتم: ای عمر، تو دیدی که بوالحکم چقدر قاطع و بیرحم بود. او در پاسخ گفت: زمرد چه جایی در دیدگان ارقم (مار) دارد؟
گفتم: ای عثمان بنا گه کشتهٔ غوغا شدی
گفت: خلخال عروس عاشقان ز آندم بود
هوش مصنوعی: گفتم: ای عثمان، ناگهان در میانهٔ شور و هیاهو کشته شدی. او پاسخ داد: از آن زمان که خلخال، زینت عروس عاشقان شد، چنین اتفاقی افتاد.
گفتم: ای حیدر میی از ساغر شیران بخور
گفت: فتح ما ز فتح زادهٔ ملجم بود
هوش مصنوعی: به حیدر گفتم که از می شیران بنوش، او پاسخ داد که پیروزی ما نتیجهٔ پیروزی کسی است که به ملجم فرزند زاده شده است.
باد را گفتم: سلیمان را چرا خدمت کنی
گفت: از آن کش نام احمد نقش بر خاتم بود
هوش مصنوعی: باد را گفتم: چرا به سلیمان خدمت میکنی؟ او پاسخ داد: زیرا نام احمد بر روی انگشتری او حک شده است.
ای سنایی از ره جان گوی مدح مصطفا
تا ترا سوی سپهر برترین سلم بود
هوش مصنوعی: ای سنایی، از عمق جان خود شعرهایی در ستایش پیامبر بگو، تا اینکه تو را به قلههای بلندی برساند که با برترین آسمانها همتراز شوی.
حاشیه ها
1399/06/15 12:09
ناشناس
گفت ای بوبکر را درست کنید
متن اصلی گفتم ای بوبکر
1399/06/15 12:09
ناشناس
گفتم: ای عمر تو دیدی بوالحکم بس چون برید
لطفا بس را ویرایش کنید
پس هست