قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در زهد و موعظه
وجود عشق عاشق را وجود اندر عدم سازد
حقیقت نیست آن عشقی که بر هستی رقم سازد
نسازد عشق رنگ از هیچ رویی بهر مخلوقی
که رنگ عشق بیرنگی وجود اندر عدم سازد
جمال عشق آن بیند که چشم سر کند بینا
سماع وصل آن بیند که گوش سر اصم سازد
شفا سازد دل و جان را و عاشق را شفا سوزد
سقم سوزد رگ و پی را و عاشق را سقم سازد
هر آنکس را که دل چو آبنوس آمد بدانگونه
نباشد عاشق ار او اشک چون آب به قم سازد
یکی باشد یکی هفده چو اندر مجلس ماندن
چو دست عشق هژده بر بساط خویش کم سازد
کرا در خام خم ندهند چون گوش از پی آوا
بود علمی اگر در عاشقی خود را علم سازد
علم بودن به عشق اندر مسلم نیست جز آن را
که همچون کوس جای خورد بیرون شکم سازد
به باغ بندگی باید چو سوسن سرو آزادی
هر آنکو وقت کشتن همچو گل خود را خرم سازد
اگر چون سیب وقت سرخ رویی دل سیه گردد
سپید آمد کرا رخ چون بهی زرد و درم سازد
به مهر عشق در ملک خدا آن دهخدا گردد
که شادی خانهٔ دل در میان شهر غم سازد
کرا خاک ارم از باد انده طاق گرداند
نباشد جفت آن آبی که از آتش ارم سازد
چو زیر و بم بدان عاشق بنالانی و گریانی
که تسکین غم از عشق و نوای از زیر و بم سازد
ندارد ملک جم در چشم عاشق وزن چون دارد
که دست عاشق از کهنه سفالی جام جم سازد
نشست عاشق اندر بتکده واجب کند زیرا
که آه عاشقان از بتکده بیتالحرم سازد
نباشد نصب و رفع و حفض عاشق را که اندر عشق
غم آن دارد کجا بر فعل مستقبل الم سازد
عروس عشق بیکس نیست با هر ناکس از کوری
کبود ری در کند خود را به عشقش متهم سازد
بدان تا شهد عشق از حلق هر نااهل دور افتد
طبیب عشق هر ساعت ز شهد خویش سم سازد
نشان شیر در تقویم دال آمد از آن معنی
هر آن عاشق که شد چون شیر قد چون دال خم سازد
دل همچون کباب عشق اندر رگ بسوزد خون
اگر چند آن کباب از روی طب قانون دم سازد
هر آن چشمی که عشق از طلبهٔ خود سرمهای دادش
سران تا جور بیند که بر خاکش قدم سازد
چه میگویم که داند این مگر آن کز دل صافی
سنایی وار خود را بندهٔ شاه عجم سازد
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - سخنی از میراث استادان: مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیردقصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح بهرامشاه: روزی که جان من ز فراقش بلا کشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وجود عشق عاشق را وجود اندر عدم سازد
حقیقت نیست آن عشقی که بر هستی رقم سازد
هوش مصنوعی: عشق واقعی باعث میشود که عاشق به سمت وجودی بالاتر برود و از حالت عدم خارج شود. عشقی که فقط در سطح وجود و هستی باقی بماند، حقیقتی ندارد و ارزشمند نیست.
نسازد عشق رنگ از هیچ رویی بهر مخلوقی
که رنگ عشق بیرنگی وجود اندر عدم سازد
هوش مصنوعی: عشق به هیچکس شکلی نمیدهد و برای هیچ مخلوقی رنگ و لعابی نمیآفریند؛ زیرا عشق واقعی، وجود را از عدم میسازد و به آن روح میبخشد.
جمال عشق آن بیند که چشم سر کند بینا
سماع وصل آن بیند که گوش سر اصم سازد
هوش مصنوعی: فقط کسی میتواند زیبایی عشق را ببیند که چشم دلش بینا باشد و تنها کسی میتواند لذت وصل را تجربه کند که گوشش توانایی شنیدن نغمههای عاشقانه را داشته باشد.
شفا سازد دل و جان را و عاشق را شفا سوزد
سقم سوزد رگ و پی را و عاشق را سقم سازد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که عشق میتواند موجب بهبودی و آرامش در دل و جان انسان شود، اما در عین حال میتواند درد و رنجی نیز به عاشق تحمیل کند. عشق به گونهای هم میتواند شفا دهنده باشد و هم موجب رنج و عذاب.
هر آنکس را که دل چو آبنوس آمد بدانگونه
نباشد عاشق ار او اشک چون آب به قم سازد
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش مانند چوب آبنوس سخت و محکم باشد، هرگز عاشق نخواهد شد؛ حتی اگر اشکهایش به مانند آب جاری باشد.
یکی باشد یکی هفده چو اندر مجلس ماندن
چو دست عشق هژده بر بساط خویش کم سازد
هوش مصنوعی: در این بیت، به این موضوع اشاره میشود که در جمع و مجالس، ممکن است از نظر روحی و عاطفی، احساس تنهایی کنیم حتی اگر در کنار دیگران باشیم. همچنین، عشق میتواند ما را به سمتی ببرد که کمتر به مسائل مادی و دنیوی اهمیت دهیم و بیشتر به احساسات و ارتباطات درونیمان توجه کنیم. در واقع، عشق میتواند ما را از مشکلات و موانع مادی دور کند و به نوعی راحتی و آرامش بخشد.
کرا در خام خم ندهند چون گوش از پی آوا
بود علمی اگر در عاشقی خود را علم سازد
هوش مصنوعی: اگر کسی را در مستی و حالت نشئگی به سخن نگیرند، مانند گوش که منتظر صداست، اگر در عشق و عاشقی به خود علم و دانش اضافه کند، در واقع خود را آماده و آگاه میسازد.
علم بودن به عشق اندر مسلم نیست جز آن را
که همچون کوس جای خورد بیرون شکم سازد
هوش مصنوعی: علم به عشق در حقیقت تنها برای کسی روشن است که همچون دمی که از شکم بیرون میآید، احساسات و تجربیات خود را به وضوح بیان کند.
به باغ بندگی باید چو سوسن سرو آزادی
هر آنکو وقت کشتن همچو گل خود را خرم سازد
هوش مصنوعی: در باغ بندگی، باید مانند سوسن آزاد و رها باشی. هر کسی که در زمان سختی و مرگ، بتواند حالت شادی و خوشی خود را حفظ کند، مانند گلی است که سرشار از زندگی است.
اگر چون سیب وقت سرخ رویی دل سیه گردد
سپید آمد کرا رخ چون بهی زرد و درم سازد
هوش مصنوعی: اگر مانند سیب وقتی به رنگ قرمز درآیی، دل سیاه تبدیل به سفید میشود. اما اگر چهرهات زرد باشد، موجب میشود که دل در تنگنا قرار گیرد و دچار مشکل گردد.
به مهر عشق در ملک خدا آن دهخدا گردد
که شادی خانهٔ دل در میان شهر غم سازد
هوش مصنوعی: اگر کسی با عشق و محبت به خداوند نزدیک شود، میتواند مانند دهخدا خوشبختی و شادی را در دل خود ایجاد کند و در میان دنیای پر از غم و اندوه، فضایی از شادی را برای خودش و دیگران بسازد.
کرا خاک ارم از باد انده طاق گرداند
نباشد جفت آن آبی که از آتش ارم سازد
هوش مصنوعی: اگر خاک ارم با باد غم به طاقی تبدیل شود، هرگز نخواهد توانست جفت آن آبی باشد که از آتش ارم به وجود میآید.
چو زیر و بم بدان عاشق بنالانی و گریانی
که تسکین غم از عشق و نوای از زیر و بم سازد
هوش مصنوعی: وقتی کسی از عشق خود به شدت ناراحت و گریان باشد، این درد و نواها میتواند به او آرامش بخشد و غم او را کاهش دهد.
ندارد ملک جم در چشم عاشق وزن چون دارد
که دست عاشق از کهنه سفالی جام جم سازد
هوش مصنوعی: عشق و احساسات عمیق عاشق به قدری ارزشمند و بیوزن است که حتی سلطنت و قدرت نیز در برابر آن هیچ معنایی ندارد. عاشق میتواند با دستان خود از چیزهای ساده و کهنه، همچون سفال، جامی زیبا و معجزهآسا بسازد، در حالی که چیزهای بزرگ و معتبر در نظر او بیاهمیت میشوند.
نشست عاشق اندر بتکده واجب کند زیرا
که آه عاشقان از بتکده بیتالحرم سازد
هوش مصنوعی: عاشق در میخانه نشسته است و لازم است که اینجا بماند؛ چرا که درد و آه عاشقان میتواند این مکان را به خانهای مقدس تبدیل کند.
نباشد نصب و رفع و حفض عاشق را که اندر عشق
غم آن دارد کجا بر فعل مستقبل الم سازد
هوش مصنوعی: عاشق در عشق خود هیچ گونه تعهدی به گذشته یا آینده ندارد و تنها غم عشق را در دل میپروراند. او نمیتواند خود را به کارهای آینده مشغول کند.
عروس عشق بیکس نیست با هر ناکس از کوری
کبود ری در کند خود را به عشقش متهم سازد
هوش مصنوعی: عروسی که در عشق است، تنها و بیهمراه نیست. او با هر بیکسی نمیتواند رابطه برقرار کند و از شدت کوری و نادانی، خود را قربانی عشق میسازد.
بدان تا شهد عشق از حلق هر نااهل دور افتد
طبیب عشق هر ساعت ز شهد خویش سم سازد
هوش مصنوعی: به این خاطر که شیرینی عشق از زبان هر فرد نالایق دور بماند، پزشک عشق هر لحظه از شیرینی خود زهر میسازد.
نشان شیر در تقویم دال آمد از آن معنی
هر آن عاشق که شد چون شیر قد چون دال خم سازد
هوش مصنوعی: شیر در تقویم به معنای قدرت و شجاعت است و دال به عنوان نماد ظرافت و زیبایی مطرح میشود. بنابراین، هر عاشق، همانطور که شیر در طبیعت مقتدر است، باید با زیبایی و عشق خمیده و دلپذیر باشد. عشق باید او را به سمتی هدایت کند که به لطافت و عظمت دست یابد.
دل همچون کباب عشق اندر رگ بسوزد خون
اگر چند آن کباب از روی طب قانون دم سازد
هوش مصنوعی: دل مانند گوشت کبابی است که از عشق در رگها میسوزد؛ هرچند که آن کباب بر اساس قواعد پزشکی تهیه شده باشد.
هر آن چشمی که عشق از طلبهٔ خود سرمهای دادش
سران تا جور بیند که بر خاکش قدم سازد
هوش مصنوعی: هر چشمی که به عشق مبتلا شده و در جستجوی آن است، به او ارزشی میدهد تا ببیند عشق چگونه بر او اثر خواهد گذاشت و چه راهی برای رسیدن به آن خواهد داشت.
چه میگویم که داند این مگر آن کز دل صافی
سنایی وار خود را بندهٔ شاه عجم سازد
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بگویم، مگر آن کسی که با دل پاک و صاف، مانند سنایی، به طریقی خود را بندهٔ پادشاه عجم بسازد.
حاشیه ها
1396/10/18 04:01
مشاهری
«طبیب عشق» مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند کرا دوا بکند؟ (حافظ)
1396/12/02 17:03
سیامک
بیت ماقبل آخر:
"طلبۀ خود" بی گمان اشتباه است. صورت درست عبارت "طبلۀ خود" است. عشق را به عطاری تشبیه کرده که از طبلۀ = صندوقچه خود،سرمه می دهد