گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید

اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بی‌نشانی‌ها نشان دارد
وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را
هزاران حجت قاطع که ابعاد چنان دارد
ترازوی قیامت کو همی اعراض را سنجد
اگر باشم درین کفه دگر کفه گران دارد
نگیرم هیچ چیز ار در آن کفه نشینم من
چون من از هیچ کم باشم گران کفه از آن دارد
سبکتر کفهٔ ذاتی گران‌تر کفهٔ جانی
وگر با خود در آن کفه زمین و آسمان دارد
منم خود کمتر از دانگی اگر بر سنجدم وزان
اگر دانگی بود ممکن که وزن این جهان دارد
چو عقل کل کند فکرت ز اوصاف و ز ذات من
نه ذات من چنان باشد نه اوصافی چنان دارد
فرو شستم ز لوح خویش نقش چونی و سانی
ز بیچونی و بیسانی روانم چون و سان دارد
چنان گشتم که نشناسد کسم جز بی‌چگونه و چون
که ذات من نه تن دارد نه دل دارد نه جان دارد
چه جای بی‌چگونه و چون که فوق اینست و این معنی
چه جای فوق و چه معنی نه این دارد نه آن دارد
دو صد برهان فزون دارد خرد بر نیستی من
بهر برهان که بنماید دو صد گونه بیان دارد
هیولانی عدمهایم نه بیند عقل کلم زین
وگرچه کل افعال وفاها را عیان دارد
هزاران مرتبت دانم ورای اینست کاین هر دو
یکی از بدکنان خیزد یکی از بدکنان دارد
که داند تا چه چیزم من که باری من نمی‌دانم
وگرچه نیک نندیشم که ذات من چه سان دارد
نگنجم در سخن پس من کجا در گنجد آنکس کو
به دستی در مکان دارد به دستی در زمان دارد
چو اندر باردان من یکی ذره نمی‌گنجد
چگونه کل موجودات را در باردان دارد
سخن را راه تنگ آمد نگنجد در سخن هرگز
اگرچه در فراخی ره چو دریای عمان دارد
هر آنکو وصف خود گوید همی احوال خود خواهد
که برتر هست زان معنی اگرچه آن گمان دارد
اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد
هر آنکس کو گمان دارد که بر کیوان رسد تیرش
گمان وی خطا باشد اگر زاهن کمان دارد
خرد کمتر از آن باشد که او در وی کند منزل
مغیلان چیست تا سیمرغ در وی آشیان دارد
حواشی و عاء فکر خون پرورد خواهد شد
ازو بس خون برون آید کزو پر خون دهان دارد
خرد را آفریند او کجا اندر خرد گنجد
بنان در خط نگنجد ار چه خط نقش از بنان دارد
خرد چون جست یک چندیش باز آمد به نومیدی
چه چیز است اندرین دلها که دلها را نوان دارد
ورای هست و نیست و گفت و خاموشی و اندیشه
ورای این و برتر زین هزاران ره مکان دارد
برآمد از بحار قدس میغ نور بر جانها
همه تشنه دلانرا او به خود در شادمان دارد
چنان شادم ز عشق او که جان را می‌برافشانم
چه باشد آنکه از عشق و خرد می جانفشان دارد
چگونه باشدی ار هیچ من می تا نمی گفتن
که هست از عشق او چونان که چونان را چنان دارد
معانی و سخن یک با دگر هرگز نیامیزد
چنان چون آب و چون روغن یک از دیگر گران دارد
معانی را اسامی نه اسامی را معانی نه
وگر نه گفته گفتنی آنچه در پرده نهان دارد
همه دردم از آن آید که حالم گفت نتوانم
مرا تنگی سخن در گفت سست و ناتوان دارد
معانیهای بسیارست اندر دل مرا لیکن
نگنجد چون سخن در دل زبان و ترجمان دارد
ولیکن چون براندیشم همه احوال خوش گردد
از آنکو داند این معنی که جان اندر میان دارد
الاهی نام خود کردم بدو نسبت کنم خود را
اگر هر شاعری نسبت به بهمان و فلان دارد
یکی را شد یکی غاوی میان ما و از مرغان
یکی قوت از شکر دارد یکی خور ز استخوان دارد
ندارد طاقت مدحم ز ممدوحان عالم کس
وگر اسب کسی سگبانش نعل از زبرقان دارد
وگر کلی موجودات روحانی و جسمانی
ببخشد بر چنین یک بیت حقا رایگان دارد
چنین عالم تواند کرد عقل کل و گر خواهد
که گوید مثل این خود را به رنج جاودان دارد
هزاران بار گفتم من که راز خویش بگشایم
ولیکن مر مرا خاموش ضعف مردمان دارد
مرا هر گه سخن گویم سخن عالی شود لیکن
نگهبانم خرد باشد ز گفتی کن زیان دارد
دریغا آن سخنهایی که دانم گفت و نتوانم
وگر گویم از آن حرفی جهانی را نوان دارد
هم اکنون بینی آن مرد خس نادان ناکس را
برد از این معانیها که در بسته میان دارد
ندارم باک از آن هرگز که دارم انگبین بر خوان
کجا کس انگبین دارد مگس بر گرد خوان دارد
چو من شست اندر آویزم به دریا اندر آویزد
به کام و حلق آن ماهی که بر پشت این جهان دارد
چو شست اندر کشم لابد همه عالم شود ویران
همی بانگ و فغان خیزد ز هر کو خانمان دارد
بجنبد عالم علوی چو زین یک بیت برخوانم
چرا چندین عجب داری که نادانی فغان دارد
ز دریای محیط عقل جیحون معانی را
سوی کشتی روحانی زبان من روان دارد
نه هرگز آنکه دارد گوش بشنید این چنین شعری
نه هرگز نیز خواهد گفت آنکس کو زبان دارد
نخستین شعر من اینست دیگر تا چسان باشد
چگونه باشد آن آتش که زینگونه دخان دارد
سخن با خود همی گویم که خود کس نیست در عالم
مرا باری خود اندر خود خرد بازارگان دارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد
من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد
هوش مصنوعی: اگر چیزی وجود داشته باشد که بتواند از هستی قدرت بگیرد، من همان چیزی هستم که از عدم (نیستی) زندگی و روح را به دست می‌آورد.
وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد
من آن هستم که آن از بی‌نشانی‌ها نشان دارد
هوش مصنوعی: اگر وجود ممکن است کمتر از عدم باشد، من آن هستم که از نبودن‌ها نشانی دارد.
وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را
هزاران حجت قاطع که ابعاد چنان دارد
هوش مصنوعی: اگر کسی با نقطه‌ای از افکار و خیالاتش هم‌راستا باشد، برای او هزاران دلیل قاطع وجود دارد که نشان می‌دهد این افکار چگونه ابعاد و زوایای متفاوتی دارند.
ترازوی قیامت کو همی اعراض را سنجد
اگر باشم درین کفه دگر کفه گران دارد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، ترازویی وجود دارد که اعمال انسان‌ها را وزن می‌کند. اگر من در یک کفه قرار بگیرم و در کفه دیگر اعمال سنگین‌تری قرار داشته باشد، این نشان‌دهنده‌ی نیکی‌ها و برتری آن اعمال است.
نگیرم هیچ چیز ار در آن کفه نشینم من
چون من از هیچ کم باشم گران کفه از آن دارد
هوش مصنوعی: اگر در وضعیتی قرار بگیرم که هیچ چیزی نداشته باشم، هیچ چیز برایم ارزش ندارد. چرا که من اگر از حقیقت و وجود خودم کم باشم، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند وزن و بهایی به من بدهد.
سبکتر کفهٔ ذاتی گران‌تر کفهٔ جانی
وگر با خود در آن کفه زمین و آسمان دارد
هوش مصنوعی: وزن و اهمیت هر چیز به وجود ذاتی آن بستگی دارد، نه به آنچه که به آن اضافه می‌شود. اگر وجود واقعی و طبیعی چیزی سنگین‌تر از وجود ظاهری آن باشد، می‌تواند بر همه چیزهای دیگر غلبه کند، حتی اگر در ظاهر چیزهای بزرگ‌تری نیز داشته باشد.
منم خود کمتر از دانگی اگر بر سنجدم وزان
اگر دانگی بود ممکن که وزن این جهان دارد
هوش مصنوعی: من خود کمتر از یک عدد کوچک هستم و اگر بخواهم خود را بسنجید، ممکن است این عدد هم به اندازه‌ای باشد که این جهان را وزن کند.
چو عقل کل کند فکرت ز اوصاف و ز ذات من
نه ذات من چنان باشد نه اوصافی چنان دارد
هوش مصنوعی: وقتی که عقل کامل به تفکر درباره ویژگی‌ها و ماهیت من می‌پردازد، نه ماهیت من به گونه‌ای است که بتوان آن را توصیف کرد و نه ویژگی‌هایی دارم که او بتواند به آن‌ها اشاره کند.
فرو شستم ز لوح خویش نقش چونی و سانی
ز بیچونی و بیسانی روانم چون و سان دارد
هوش مصنوعی: من ویژگی‌ها و صورت‌های خود را از یاد برده‌ام و اکنون روح من از حالت بی‌وزنی و بی‌صورت بودن، حالت و شکل خاصی دارد.
چنان گشتم که نشناسد کسم جز بی‌چگونه و چون
که ذات من نه تن دارد نه دل دارد نه جان دارد
هوش مصنوعی: به حدی تغییر کرده‌ام که هیچ‌کس مرا نشناسد، به‌طوری‌که دیگر در من هیچ‌چیز از وجود انسانی نیست. من نه جسمی دارم، نه احساسی و نه روحی.
چه جای بی‌چگونه و چون که فوق اینست و این معنی
چه جای فوق و چه معنی نه این دارد نه آن دارد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که مفهوم وجودی و حقیقتی که در نظر داریم، فراتر از هر توضیح و وصفی است. در واقع، جایی برای بحث و جدل درباره آن وجود ندارد، زیرا این حقیقت نه می‌تواند به طور قطعی تعریف شود و نه به آسانی قابل فهم است. در اینجا به شرایط و اوضاعی اشاره می‌شود که هیچ‌گونه قید و شرطی نمی‌تواند آن را توصیف کند.
دو صد برهان فزون دارد خرد بر نیستی من
بهر برهان که بنماید دو صد گونه بیان دارد
هوش مصنوعی: خرد و عقل انسان به اندازه‌ای قوی است که می‌تواند برای وجود خود دلایل زیادی بیاورد؛ به طوری که برای هر دلیلی که مطرح کند، می‌تواند به شیوه‌های مختلفی آن را بیان کند. در واقع، توانایی تفکر و استدلال او بسیار زیاد است و برای اثبات وجودش، همیشه دلایل متنوع و متعددی دارد.
هیولانی عدمهایم نه بیند عقل کلم زین
وگرچه کل افعال وفاها را عیان دارد
هوش مصنوعی: من موجودی ناشناخته و نا محسوس هستم که عقل نمی‌تواند مرا درک کند، اما با این حال، همه اعمال و ویژگی‌های وفا را به وضوح می‌بیند.
هزاران مرتبت دانم ورای اینست کاین هر دو
یکی از بدکنان خیزد یکی از بدکنان دارد
هوش مصنوعی: من به درجات بالاتری از دانایی آگاه هستم، چرا که این دو (موضوعات مورد بحث) از افراد بد به وجود آمده‌اند و یکی از آن‌ها هم ریشه در بدی دارد.
که داند تا چه چیزم من که باری من نمی‌دانم
وگرچه نیک نندیشم که ذات من چه سان دارد
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند من چه هستم، چون خودم هم نمی‌دانم. حتی اگر خوب فکر کنم، نمی‌توانم بفهمم که وجود من چگونه است.
نگنجم در سخن پس من کجا در گنجد آنکس کو
به دستی در مکان دارد به دستی در زمان دارد
هوش مصنوعی: اگر من نتوانم احساسات و افکار خود را به خوبی بیان کنم، پس آن فردی که در زندگی‌اش با قدرت و تسلط بر زمان و مکان کنترل دارد، چگونه می‌تواند در قالب کلمات جای بگیرد؟
چو اندر باردان من یکی ذره نمی‌گنجد
چگونه کل موجودات را در باردان دارد
هوش مصنوعی: زمانی که در یک جا یا ظرف کوچک، حتی یک ذره هم جایی ندارد، چگونه ممکن است که همه موجودات در آن ظرف جا بگیرند؟
سخن را راه تنگ آمد نگنجد در سخن هرگز
اگرچه در فراخی ره چو دریای عمان دارد
هوش مصنوعی: سخن و کلام به راحتی نمی‌تواند تمام معنا و حس خود را منتقل کند، حتی اگر فضا و دامنه برای بیان آن فراخ باشد، مانند دریای عظیم عمان.
هر آنکو وصف خود گوید همی احوال خود خواهد
که برتر هست زان معنی اگرچه آن گمان دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود صحبت می‌کند و حال و احوالش را توصیف می‌کند، در واقع به دنبال این است که خود را بهتر و بالاتر از آن چیزی که هست نشان دهد، هرچند که ممکن است چنین تصوری از خود داشته باشد.
اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد
هوش مصنوعی: اگر به شدت به چیزی فکر کنی و خود را در آن غرق کنی، ممکن است دچار مشکل شوی و نتوانی از آن فراتر بروی. کسی که به ارتفاعات بلند می‌رسد، باید ابزار و وسیله مناسب برای این کار داشته باشد.
هر آنکس کو گمان دارد که بر کیوان رسد تیرش
گمان وی خطا باشد اگر زاهن کمان دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که فکر می‌کند می‌تواند به بالاترین قله‌ها یا آسمان‌ها برسد، اگر از قدرت و ابزار لازم برخوردار نباشد، چنین تصوری اشتباه است. در واقع، تنها داشتن آرزو کافی نیست و نیاز به ابزار و توانایی نیز دارد.
خرد کمتر از آن باشد که او در وی کند منزل
مغیلان چیست تا سیمرغ در وی آشیان دارد
هوش مصنوعی: خرد به قدری کم است که نمی‌تواند جایگاه مغیلان را در خود بگنجاند، چه برسد به اینکه سیمرغ در آن آشیان داشته باشد.
حواشی و عاء فکر خون پرورد خواهد شد
ازو بس خون برون آید کزو پر خون دهان دارد
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه‌ها به‌قدری تحت تأثیر احساسات و تجربیات قرار می‌گیرند که ممکن است به شدت تحت فشار قرار بگیرند و در نتیجه، احساسات منفی و دردناک به‌وجود آید. این احساسات به مانند فشاری هستند که از درون به بیرون می‌جوشند و بر روی ما تأثیر می‌گذارند.
خرد را آفریند او کجا اندر خرد گنجد
بنان در خط نگنجد ار چه خط نقش از بنان دارد
هوش مصنوعی: خرد، یعنی حکمت و عقل، به دست او خلق شده است و نمی‌توان آن را در محدوده‌ای جا داد. اگرچه خط که نشانی از نوشتار است، از نیروی دست و فکر انسان ناشی می‌شود، اما خود مفهوم خرد از آنچه که در خط به تصویر کشیده می‌شود، فراتر و بزرگ‌تر است.
خرد چون جست یک چندیش باز آمد به نومیدی
چه چیز است اندرین دلها که دلها را نوان دارد
هوش مصنوعی: خرد به مدت کوتاهی به دنبال چیزی بود، اما وقتی نتیجه‌ای نگرفت، ناامید شد. در این دل‌ها چه چیزی وجود دارد که دل‌ها را به تحریک وامیدارد؟
ورای هست و نیست و گفت و خاموشی و اندیشه
ورای این و برتر زین هزاران ره مکان دارد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود و عدم، گفتن و سکوت، و حتی تفکر، همه در چارچوبی محدود قرار دارند. اما آنچه فراتر از اینهاست، از هزاران مسیر بالاتر و بهتر است و جایگاهی خاص دارد.
برآمد از بحار قدس میغ نور بر جانها
همه تشنه دلانرا او به خود در شادمان دارد
هوش مصنوعی: از دریای پاک قدس، نورانیتی به وجود آمده که جان‌های تشنه دل را سیراب می‌کند و او آن‌ها را در شادی و خوشی نگه می‌دارد.
چنان شادم ز عشق او که جان را می‌برافشانم
چه باشد آنکه از عشق و خرد می جانفشان دارد
هوش مصنوعی: چنان خوشحالم از عشق او که می‌توانم جانم را نیز فدای او کنم. چه اهمیتی دارد کسی که از عشق و عقل، جانش را فدای دیگری می‌کند؟
چگونه باشدی ار هیچ من می تا نمی گفتن
که هست از عشق او چونان که چونان را چنان دارد
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که اگر من هیچ احساس نداشته باشم، او می‌گوید که به عشقش مانند کسی که مورد محبت واقع شده، چنین احساسی دارد؟
معانی و سخن یک با دگر هرگز نیامیزد
چنان چون آب و چون روغن یک از دیگر گران دارد
هوش مصنوعی: معانی و کلمات هرگز با یکدیگر ترکیب نمی‌شوند، مانند آب و روغن که هرکدام به‌طور جدا از هم باقی می‌مانند.
معانی را اسامی نه اسامی را معانی نه
وگر نه گفته گفتنی آنچه در پرده نهان دارد
هوش مصنوعی: معناها به نام‌ها تعلق ندارند و نام‌ها هم صرفاً نمایانگر معناها نیستند؛ زیرا در غیر این صورت، رمز و رازی که در دل پنهان است، فاش خواهد شد.
همه دردم از آن آید که حالم گفت نتوانم
مرا تنگی سخن در گفت سست و ناتوان دارد
هوش مصنوعی: تمام درد من از این است که حال و وضع من را نمی‌توانم بیان کنم، زیرا در گفتار خود احساس تنگی و ناتوانی می‌کنم.
معانیهای بسیارست اندر دل مرا لیکن
نگنجد چون سخن در دل زبان و ترجمان دارد
هوش مصنوعی: در دل من معناهای بسیاری وجود دارد، اما این معانی نمی‌توانند به خوبی به زبان بیان شوند، چرا که زبان و ترجمان توانایی بیان تمام احساسات و اندیشه‌ها را ندارند.
ولیکن چون براندیشم همه احوال خوش گردد
از آنکو داند این معنی که جان اندر میان دارد
هوش مصنوعی: اما وقتی به آن فکر می‌کنم، همه امور خوب می‌شود به خاطر کسی که می‌داند این اهمیت را که جان در میان است.
الاهی نام خود کردم بدو نسبت کنم خود را
اگر هر شاعری نسبت به بهمان و فلان دارد
هوش مصنوعی: من نام تو را به عنوان خود انتخاب کرده‌ام و خود را به تو مرتبط می‌کنم، اگر هر شاعری خود را به این و آن نسبت می‌دهد.
یکی را شد یکی غاوی میان ما و از مرغان
یکی قوت از شکر دارد یکی خور ز استخوان دارد
هوش مصنوعی: یک شخص در میان ما به حبس و سرنوشت دچار شده و از میان پرندگان، برخی از آنها زندگی را با شیرینی و لذت می‌گذرانند، در حالی که برخی دیگر فقط از موارد ساده و بی‌مزه تامین‌معاش می‌کنند.
ندارد طاقت مدحم ز ممدوحان عالم کس
وگر اسب کسی سگبانش نعل از زبرقان دارد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در جهان از تحمل ستایش ممدوحان بی‌نصیب نیست؛ و اگر کسی از اسبش محافظت کند، این نشان‌دهنده‌ی دقت و توجه او به جزئیات است.
وگر کلی موجودات روحانی و جسمانی
ببخشد بر چنین یک بیت حقا رایگان دارد
هوش مصنوعی: اگر تمام موجودات روحانی و جسمانی را به خاطر یک بیت ببخشد، واقعاً این بخشش هیچ هزینه‌ای ندارد.
چنین عالم تواند کرد عقل کل و گر خواهد
که گوید مثل این خود را به رنج جاودان دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای خرد و دانش بالاست، می‌تواند چنین نکته‌ای را بیان کند، ولی اگر بخواهد چنین کند، خود را به زحمت و دردسر دائمی می‌اندازد.
هزاران بار گفتم من که راز خویش بگشایم
ولیکن مر مرا خاموش ضعف مردمان دارد
هوش مصنوعی: من بارها گفته‌ام که می‌خواهم راز درونم را آشکار کنم، اما سکوتم به خاطر این است که ضعف و ناتوانی انسان‌ها مانع این کار می‌شود.
مرا هر گه سخن گویم سخن عالی شود لیکن
نگهبانم خرد باشد ز گفتی کن زیان دارد
هوش مصنوعی: هر بار که با کسی صحبت می‌کنم، سخنم به زیباترین شکل بیان می‌شود، اما من مواظب هستم که خردمندانه صحبت کنم تا از کلماتم ضرری نرسانم.
دریغا آن سخنهایی که دانم گفت و نتوانم
وگر گویم از آن حرفی جهانی را نوان دارد
هوش مصنوعی: افسوس بر آن حرف‌هایی که می‌دانم و نمی‌توانم بگویم. اگر بگویم، کلمه‌ای می‌تواند جهانی را دگرگون کند.
هم اکنون بینی آن مرد خس نادان ناکس را
برد از این معانیها که در بسته میان دارد
هوش مصنوعی: همین حالا می‌بینی که آن مرد بی‌فهم و نادان چگونه از درون خود معنی‌ها و نکته‌های مربط را که در دلش نهفته است، بیرون می‌آورد.
ندارم باک از آن هرگز که دارم انگبین بر خوان
کجا کس انگبین دارد مگس بر گرد خوان دارد
هوش مصنوعی: من از آنچه که دارم ترسی ندارم، چرا که انگبین روی سفره‌ام است و کسی جز مگس‌ها بر گرد این سفره وجود ندارد.
چو من شست اندر آویزم به دریا اندر آویزد
به کام و حلق آن ماهی که بر پشت این جهان دارد
هوش مصنوعی: اگر من خود را به دریا بیفکنم، آن ماهی که بر پشت این جهان است، به آرامی و لذت وارد آب می‌شود.
چو شست اندر کشم لابد همه عالم شود ویران
همی بانگ و فغان خیزد ز هر کو خانمان دارد
هوش مصنوعی: وقتی که در یاری‌ام شکیبایی و پشتکار نباشد، تمام جهان به ویرانی کشیده خواهد شد و از هر گوشه صدای ناله و فریاد بر می‌خیزد.
بجنبد عالم علوی چو زین یک بیت برخوانم
چرا چندین عجب داری که نادانی فغان دارد
هوش مصنوعی: اگر من این یک بیت را بخوانم، عالم وجود به حرکت درمی‌آید. پس چرا در برابر این واقعیت تعجب می‌کنی که نادانی به فریاد آمده است؟
ز دریای محیط عقل جیحون معانی را
سوی کشتی روحانی زبان من روان دارد
هوش مصنوعی: در حقیقت، دریای وسیع و عمیق دانش و عقل، معانی و مفاهیم را به سمت کشتی روحانی کلام من هدایت می‌کند.
نه هرگز آنکه دارد گوش بشنید این چنین شعری
نه هرگز نیز خواهد گفت آنکس کو زبان دارد
هوش مصنوعی: کسی که گوش شنوا دارد، هرگز اینگونه شعری نخواهد شنید و کسی که زبان دارد، هرگز چنین شعری نخواهد گفت.
نخستین شعر من اینست دیگر تا چسان باشد
چگونه باشد آن آتش که زینگونه دخان دارد
هوش مصنوعی: شعر اول من این است: ببینیم چگونه است، آتشی که این‌گونه دود به همراه دارد.
سخن با خود همی گویم که خود کس نیست در عالم
مرا باری خود اندر خود خرد بازارگان دارد
هوش مصنوعی: با خودم صحبت می‌کنم و می‌گویم که در این دنیا هیچ‌کس برای من نیست. بنابراین، خودم در درون خودم عقل و شعور یک تاجر را دارم.

حاشیه ها

1399/06/01 12:09
maria

اونقدر این شعر غنی هست که باید هزاربار بخونی تا بفهمیش..‌
من ذاتی هستم که از عدم نشات میگیره و هستی هستم که از نیستی هم‌فروترم چون نشانه گذاری نشدم..

1402/12/06 16:03
مهدی وثیقی

سلام بزرگواران،آیا کسی تا حال شرحی یا تفسیری بر این قصیده نوشته یا کسی فهمیده این قصیده را؟ چی گفته حکیم درین قصیده،حس می کنم حلاج سخن میگوید درین قصیده.اگر کسی بتواند در فهم این شاهکار ادبی-حکمی کمکم کند سپاس گذار خواهم بود.