قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در صفت معشوق روحانی و تجلیات نورانی
دل بی لطف تو جان ندارد
جان بی تو سر جهان ندارد
ناید ز کمال عقل عقلی
تا نام تو بر زبان ندارد
ناید ز جمال روح روحی
تا عشق تو در میان ندارد
جز در خم زلف دلفریبت
روحالقدس آشیان ندارد
روح ار چه لطیف که خداییست
بی نطق تو خانمان ندارد
عقل ار چه بزرگ رهنماییست
بی مدح تو آب و نان ندارد
زلف تو یقین عاقلان را
جز در کفن گمان ندارد
روی تو رخان عاشقان را
جز در کنف امان ندارد
بیجادت چشم بیدلان را
جز چون ره کهکشان ندارد
با نور تو ماه را کلاوهش
چه سود که ریسمان ندارد
خورشید که یافت خاک کویت
هرگز سر آسمان ندارد
گلنار که دید رنگ رویت
زان پس دل بوستان ندارد
ای آنکه جمالت از گهرها
آن دارد آن که کان ندارد
از یوسف خوشتری که در حسن
«آن» داری و یوسف «آن» ندارد
درد تو بر آسمان چارم
جز عیسی ناتوان ندارد
رخسار تو قد گردنان را
جز چون خم طیلسان ندارد
با ناز و کرشمهٔ تو وصلت
بامیست که نردبان ندارد
بی خوی خوش آن لطیف رویت
باغی ست که باغبان ندارد
در عالم عشق کو نسیمی
کز زلف تو بوی جان ندارد
با عشق تو عقل را خزینهش
چه سود که پاسبان ندارد
با دولت تو سیه گلیمی
گر سود کند زیان ندارد
خوش زی که جمال این جهانی
نقشیست که جاودان ندارد
ای از پس پرده چند گویی
کز حسن فلان نشان ندارد
چون روی نمود هر که هستی
گستاخ بگو فلان ندارد
در بزم ببین که چون عطارد
دارد سخن و دهان ندارد
در رزم نگر که همچو جوزا
بندد کمر و میان ندارد
دارد همهچیز جان ولیکن
انصاف بده چنان ندارد
ای آنکه ز وصف تو سنایی
آن دارد آن که آن ندارد
بیقامت خود مدارش ایرا
تیر تو چنو کمان ندارد
زین گونه گرانی از سنایی
هرگز سبکی گران ندارد
بلبل به میان گل چه گوید
حیست یکی که جان ندارد
ما طاقت عدل تو نداریم
کز فصل کسی زیان ندارد
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در ستایش شعر خویش گوید: اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان داردقصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه حکیم ابوالحسن علی بن محمد طبیب: تا باز فلک طبع هوا را چو هوا کرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بی لطف تو جان ندارد
جان بی تو سر جهان ندارد
هوش مصنوعی: دل بدون محبت تو هیچ ارزشی ندارد و جان بدون تو هیچ معنایی ندارد.
ناید ز کمال عقل عقلی
تا نام تو بر زبان ندارد
هوش مصنوعی: هیچ عقلی به کمال نرسیده است که یاد تو را بر زبان نیاورد.
ناید ز جمال روح روحی
تا عشق تو در میان ندارد
هوش مصنوعی: هرگاه زیبایی روحی در دل نباشد، روحی نمیتواند وجود داشته باشد، مگر اینکه عشق تو در میان باشد.
جز در خم زلف دلفریبت
روحالقدس آشیان ندارد
هوش مصنوعی: جز در پیچ و خم موهای زیبا و دلربایت، روحالقدس جایی برای سکونت ندارد.
روح ار چه لطیف که خداییست
بی نطق تو خانمان ندارد
هوش مصنوعی: روح هرچند که بسیار لطیف و الهی است، اما بدون وجود تو و کلام تو، هیچ ارزشی ندارد و در حقیقت، خانمان و جایگاهی نخواهد داشت.
عقل ار چه بزرگ رهنماییست
بی مدح تو آب و نان ندارد
هوش مصنوعی: عقل هرچند که هدایتگر بزرگی است، اما بدون ستایش تو ارزش و اهمیتی ندارد.
زلف تو یقین عاقلان را
جز در کفن گمان ندارد
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری زیبا و دلربا است که هیچ کس عاقل نمیتواند در مورد آن جز اینکه به هنگام مرگ و در کفن به یادش بیاورد، فکر کند.
روی تو رخان عاشقان را
جز در کنف امان ندارد
هوش مصنوعی: چهره تو باعث میشود که عاشقان جز در سایه حمایت تو احساس امنیت نکنند.
بیجادت چشم بیدلان را
جز چون ره کهکشان ندارد
هوش مصنوعی: چشم سرگشتگان عشق تو جز راهی پر از زیبایی و شگفتی ندارد.
با نور تو ماه را کلاوهش
چه سود که ریسمان ندارد
هوش مصنوعی: با نور تو ماه را میپوشانند، اما چه فایده که هیچ بندی به آن متصل نیست.
خورشید که یافت خاک کویت
هرگز سر آسمان ندارد
هوش مصنوعی: خورشید وقتی وجود خاک تو را پیدا کرد، دیگر در آسمان جایی ندارد.
گلنار که دید رنگ رویت
زان پس دل بوستان ندارد
هوش مصنوعی: گلنار وقتی رنگ روی تو را دید، دیگر دل برای بوستان ندارد.
ای آنکه جمالت از گهرها
آن دارد آن که کان ندارد
هوش مصنوعی: ای آنکه زیباییات آنچنان است که از گنجینهها و جواهرات نیز بینیاز بوده و درخشندگیات به حدی است که نیازی به چیز دیگری نداری.
از یوسف خوشتری که در حسن
«آن» داری و یوسف «آن» ندارد
هوش مصنوعی: تو از یوسف زیباتری که در زیبایی، نسبت به او برتری داری و یوسف به آن زیبایی دسترسی ندارد.
درد تو بر آسمان چارم
جز عیسی ناتوان ندارد
هوش مصنوعی: درد تو آنقدر بزرگ و سنگین است که هیچکس جز عیسی نمیتواند به آن رسیدگی کند.
رخسار تو قد گردنان را
جز چون خم طیلسان ندارد
هوش مصنوعی: چهره تو آنقدر زیباست که هیچ گردنی نمیتواند به زیبایی آن خمیده شود.
با ناز و کرشمهٔ تو وصلت
بامیست که نردبان ندارد
هوش مصنوعی: با زیبایی و دلربایی تو، رسیدن به وصالت ناممکن است و مثل یک دیوار بالا مانده که هیچ نردبانی برای صعود به آن وجود ندارد.
بی خوی خوش آن لطیف رویت
باغی ست که باغبان ندارد
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، زیبایی چهرهات مانند باغی است که باغبانی ندارد و از رسیدگی بیخبر است.
در عالم عشق کو نسیمی
کز زلف تو بوی جان ندارد
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، کجا میتوان نسیمی پیدا کرد که از زیباییهای تو، عطر زندگی نداشته باشد؟
با عشق تو عقل را خزینهش
چه سود که پاسبان ندارد
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری برایم باارزش است که حتی عقل و خرد، در برابر آن هیچ کارایی ندارند و کسی هم نیست که از آنها محافظت کند.
با دولت تو سیه گلیمی
گر سود کند زیان ندارد
هوش مصنوعی: اگر با لطف و عنایت تو، کسی دچار سختی و مشکل شود، هیچ ضرری نخواهد داشت.
خوش زی که جمال این جهانی
نقشیست که جاودان ندارد
هوش مصنوعی: زیباییهای دنیای ما، مانند یک تصویر گذرا و ناپایدار است که هیچ گاه دوام نخواهد داشت. پس باید از زیباییهای آن لذت برد و قدردان بود.
ای از پس پرده چند گویی
کز حسن فلان نشان ندارد
هوش مصنوعی: ای کسی که از پشت پرده صحبت میکنی، چه میگویی که جمال فلانی هیچ نشانی ندارد؟
چون روی نمود هر که هستی
گستاخ بگو فلان ندارد
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی با اعتماد به نفس و خودخواهی ظاهر میشود، به او بگو که فلانی (فلان شخص) وجود ندارد.
در بزم ببین که چون عطارد
دارد سخن و دهان ندارد
هوش مصنوعی: در مهمانی نگاه کن که چگونه عطارد (سیاره مرموز) درباره چیزها صحبت میکند در حالی که زبانی برای بیان ندارد.
در رزم نگر که همچو جوزا
بندد کمر و میان ندارد
هوش مصنوعی: در جنگ به دقت توجه کن که مانند دوتا ستاره، قوی و محکم ایستاده و در وسط خط و مرزهای خود جایی برای ضعف ندارد.
دارد همهچیز جان ولیکن
انصاف بده چنان ندارد
هوش مصنوعی: همهچیز روح و زندگی دارد، اما انصاف این است که هیچچیز به اندازه انسان زنده و باارزش نیست.
ای آنکه ز وصف تو سنایی
آن دارد آن که آن ندارد
هوش مصنوعی: ای کسی که وصف تو را سنایی آنچنان بیان کرده که دیگران از بیان آن ناتوانند.
بیقامت خود مدارش ایرا
تیر تو چنو کمان ندارد
هوش مصنوعی: اگر تو خود را به خاطر قامت او زیر فشار قرار ندهی، مانند تیری بدون کمان خواهد بود که نمیتواند به هدف برسد.
زین گونه گرانی از سنایی
هرگز سبکی گران ندارد
هوش مصنوعی: اینگونه سنگینی و مشکلاتی که سنایی به آن اشاره میکند، هرگز نمیتواند سبک و کماهمیت باشد.
بلبل به میان گل چه گوید
حیست یکی که جان ندارد
هوش مصنوعی: بلبل در میان گلها چه سخنی میتواند بگوید، وقتی که کسی که جان ندارد، در کنار اوست.
ما طاقت عدل تو نداریم
کز فصل کسی زیان ندارد
هوش مصنوعی: ما از توان تحمل عدالت تو خارجیم، زیرا در این حالت هیچکس از برکناری دیگران آسیب نمیبیند.
حاشیه ها
1396/02/07 18:05
س
بیت 5:
کدخداییست
بیت آخر:
کز فضل کسی زیان ندارد