قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در مدح بهرامشاه
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار
عقل با حفظست کو را کار جز تدبیر نیست
علم خورد و خواب در بازار عقلست و حواس
در جهان عاشقی هم خواب و هم تعبیر نیست
تیر چرخ از عقل دزدان دان جان را لاجرم
هیچ زندانی کمان چرخ را چون تیر نیست
کار عقلست ای سنایی شیر دادن طفل را
خون خورد چون شیر عشق اینجا حدیث شیر نیست
میوه خوردن عید طفلانست و اندر عید عشق
بند و زنجیرست اینجا رسم گوز انجیر نیست
هر زمان بر دیده تیری چشم دار ار عاشقی
زان که غمزهٔ یار یک دم بیگشاد تیر نیست
مرد عشق ار صد هزاران دل دهد یک دم به دوست
حال اندر دستش از تقصیر جز تشویر نیست
مانده اندر پردههای تر و ناخوش چون پیاز
هر که او گرم مجرد در رهش چون سیر نیست
در گذر چون گرم تازان از رخ و زلفین دوست
گرچه بی این هر دو جانها را شب و شبگیر نیست
تا نمانی بستهٔ زنجیر زلف یار از آنک
اندرین ره شرط این شوریدگان زنجیر نیست
عاشقی با خواجگی خصمست زان در کوی عشق
هر کجا چشم افگنی تیرست یکسر میر نیست
عین و شین و قاف را آنجا که درس عاشقیست
جز که عین و شین و قاف آنجا دگر تفسیر نیست
پیر داند قبض و بسط عاشقان لیکن چه سود
تربت ما موضع بیلست جای پیر نیست
عشق چون خصم جهان تیرگی و خیرگیست
اینهمه عشق سنایی عشق را بر خیر نیست
عشق را این حل و عقد از چیست ما ناذات او
جز ز صنع شاه عالمدار عالمگیر نیست
شاه ما بهرامشاه آن شاه کز بهر شرف
چرخ را در بندگی درگاه او تقصیر نیست
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح قاضی عبدالودود غزنوی: آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیستقصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - هر چه حق باشد بی حجت و برهان نیست: کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست
هوش مصنوعی: عقل باید تدبیر و اندیشه کند، اما عشق نیازی به تدبیر ندارد. عاشقان به دلیل عشقشان از قید و بندهای عقل آزادند.
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست
هوش مصنوعی: عشق به چیرهدستی میخندد، زیرا در دنیای عقل، هر چه طرز فکر و برنامهریزی انجام شود، در واقع فقط یک ابزار برای بازی تقدیر و سرنوشت است.
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار
عقل با حفظست کو را کار جز تدبیر نیست
هوش مصنوعی: عشق ویژگی خاصی دارد و با شیوههای فریبکارانه سرنوشت خود نمیتوان مقابله کرد. عقل تنها در زمینه تدبیر و برنامهریزی فعالیت میکند و در این زمینه نقش دیگیری ندارد.
علم خورد و خواب در بازار عقلست و حواس
در جهان عاشقی هم خواب و هم تعبیر نیست
هوش مصنوعی: در بازار عقل، علم به مانند چیزی است که همواره در حال فراهم آمدن و پرورش است، اما در دنیای عشق، خواب و بیداری معنا ندارد و حقیقتی وجود ندارد که به راحتی تعبیری داشته باشد.
تیر چرخ از عقل دزدان دان جان را لاجرم
هیچ زندانی کمان چرخ را چون تیر نیست
هوش مصنوعی: عقل دزدان باعث میشود که جان انسان در قفل و زنجیر بماند، چرا که نمیتوانند مانند تیر از کمان خارج شوند و آزاد شوند. در واقع، عقل و تفکر درست میتواند انسان را از این وضعیت نجات دهد.
کار عقلست ای سنایی شیر دادن طفل را
خون خورد چون شیر عشق اینجا حدیث شیر نیست
هوش مصنوعی: عقل به تو میگوید، ای سنایی، که پرورش و بزرگ کردن کودک به مانند نوشیدن خون برای شیر مادر است. اما در اینجا موضوع عشق و شیر مادر نیست.
میوه خوردن عید طفلانست و اندر عید عشق
بند و زنجیرست اینجا رسم گوز انجیر نیست
هوش مصنوعی: در این روزها، جشن و شادی ویژهای برای بچههاست که میوه میخورند، اما در عشق، پایبند بودن و وفاداری اهمیت دارد. در اینجا، برای عشق مانند خسیسی و خودخواهی جایی نیست.
هر زمان بر دیده تیری چشم دار ار عاشقی
زان که غمزهٔ یار یک دم بیگشاد تیر نیست
هوش مصنوعی: هر وقت که به عشق کسی دل ببندی، باید آمادهٔ درد و رنج ناشی از آن باشی؛ چون نگاه معشوق، مانند تیری است که در هر لحظه میتواند به قلبت بنشیند و این تیر هرگز از چشمان او دور نمیشود.
مرد عشق ار صد هزاران دل دهد یک دم به دوست
حال اندر دستش از تقصیر جز تشویر نیست
هوش مصنوعی: مرد عاشق اگر صدها دل هم به محبوبش هدیه دهد، در یک لحظه هم که شده، تنها حالتی که در دستش است، ناامیدی و بیکسی است.
مانده اندر پردههای تر و ناخوش چون پیاز
هر که او گرم مجرد در رهش چون سیر نیست
هوش مصنوعی: کسی که در دلش احساسات و مشکلاتش را پنهان کرده و مانند پیازی لایههای مختلفی از رنج و نارضایتی دارد، اگر به تنهایی با آن شرایط روبرو شود، از دیگران که در چالشهای مشابه نیستند، جدا میافتد.
در گذر چون گرم تازان از رخ و زلفین دوست
گرچه بی این هر دو جانها را شب و شبگیر نیست
هوش مصنوعی: وقتی در گذر هستیم و محبوب با چهره و موی خوشش در جلویمان میآید، حتی اگر این دو را نداشته باشیم، جانها در شب و تاریکی زندگی به سر نمیبرند.
تا نمانی بستهٔ زنجیر زلف یار از آنک
اندرین ره شرط این شوریدگان زنجیر نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در زنجیر موهای یار گرفتار نباشی، نخواهی ماند، زیرا در این مسیر، برای دیوانگان شرطی وجود ندارد که آنان را به زنجیر بکشاند.
عاشقی با خواجگی خصمست زان در کوی عشق
هر کجا چشم افگنی تیرست یکسر میر نیست
هوش مصنوعی: عشق و خواستگاری در این دنیا دشمن یکدیگرند، چرا که در کوی عشق، هر جا که نگاهی بیندازید، تیر چشمان عاشق و معشوق به شما اصابت میکند و شما را از پا درمیآورد.
عین و شین و قاف را آنجا که درس عاشقیست
جز که عین و شین و قاف آنجا دگر تفسیر نیست
هوش مصنوعی: در جایی که عشق و عاشقی آموزش داده میشود، حروف عین و شین و قاف که در این زمینه اهمیت دارند، هیچ معانی دیگر و تفسیری ندارند.
پیر داند قبض و بسط عاشقان لیکن چه سود
تربت ما موضع بیلست جای پیر نیست
هوش مصنوعی: پیران و عالمان برای عشق بازی و حال و روز عاشقان آگاهی دارند، اما با این حال، جایگاه و مقبره ما فقط مکان کار و تلاش است و محلی برای بزرگترها نیست.
عشق چون خصم جهان تیرگی و خیرگیست
اینهمه عشق سنایی عشق را بر خیر نیست
هوش مصنوعی: عشق مانند دشمنی در جهان است که هم به تاریکی و هم به روشنی منجر میشود. این همه عشقی که سنایی میگوید، در حقیقت بر نیکی و خیر پایهگذاری نشده است.
عشق را این حل و عقد از چیست ما ناذات او
جز ز صنع شاه عالمدار عالمگیر نیست
هوش مصنوعی: عشق را چه راز و رمزهایی میتوان یافت؟ عشق، هیچ حقیقت و ماهیتی جز اثر و خلق خداوندی که همه چیز را در دنیا تدبیر میکند، ندارد.
شاه ما بهرامشاه آن شاه کز بهر شرف
چرخ را در بندگی درگاه او تقصیر نیست
هوش مصنوعی: بهرامشاه، شاه ما، آن پادشاهی است که به خاطر عظمت و بزرگیاش، آسمان نیز در خدمت اوست و در درگاه او کوتاهی از سوی کسی پذیرفته نیست.