گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی‌؟
گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی
گفتا که هلاهین رو گر بر سر پیمانی
دانم که مرا زین پس نومید نگردانی
رفتم به سرایی خوش پاکیزه و سلطانی
نه عیب ز همسایه نه بیم ز ویرانی
در وی نفری دیدم پیران خراباتی
قومی همه قلاشان چون دیو بیابانی
معروف به بی‌سیمی مشهور به بی‌نانی
همچون الف کوفی از عوری و عریانی
این باخته دراعه و آن باخته بارانی
این گفته که بستانی وان گفته که نستانی
می‌گفت یکی رَستم زان ظلمت نفسانی
می‌گفت یکی دیگر ‌«‌ما اعظم برهانی‌»
این گفت «انا الاول» کس نیست مرا ثانی
و آن گفت «انا الآخر» تا خلق شود فانی
ماندم متحیر من زان حال ز حیرانی
گفتم که چه قومند این ای خواجهٔ روحانی‌؟
گفت: اهل خراباتند این قوم‌، نمی‌دانی‌؟
آنها که تو ایشان را قلاش همی‌دانی
هان تا نکنی انکار گر بر سر پیمانی
کایشان هذیان گویند از مستی و نادانی
ار این گنهی منکر‌، در مذهب ایشانی
باید که تو این اسرار از خلق بپوشانی
زنهار از این معنی بر خلق سخن رانی‌!
پندار که نشنیدی اندر حد نسیانی
ای آنکه ز قلاشی بر خلق تو ترسانی
در زهد عبادت آر چون بوذر و سلمانی
در خدمت این مردم تا تن بنرنجانی
حقا که تو بر هیچی چون زاهد او ثانی
چون شاد نباشم من از رحمت یزدانی‌؟
دیدار چنین قومی دارد به من ارزانی
تا دید سنایی را در مجلس روحانی
باده‌ست به دست او زین زهد به سامانی
امروز بدانست او کان صدر مسلمانی
چون گفت ز بی‌خویشی سبحانی و سبحانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
هوش مصنوعی: شب گذشته از خانه بیرون رفتم و به خاطر نادانی‌ات، داستان من را بشنو تا متعجب شوی.
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
هوش مصنوعی: از کوه پایین آمد و درخشش نورانی او نشان از مسلمان بودنش بود، که در زمین بلسانی (مکانی مقدس) مشخص شد.
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی‌؟
گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی
هوش مصنوعی: وقتی او مرا دید، گفت: "تو مهمانی داری؟" و من پاسخ دادم: "بله، مهمانی دارم" بدون اینکه تردید یا کسالت نشان دهم.
گفتا که هلاهین رو گر بر سر پیمانی
دانم که مرا زین پس نومید نگردانی
هوش مصنوعی: گفت که اگر بر سر قراردادی با هم توافق کنیم، می‌دانم که دیگر از تو ناامید نخواهم شد.
رفتم به سرایی خوش پاکیزه و سلطانی
نه عیب ز همسایه نه بیم ز ویرانی
هوش مصنوعی: به مکانی زیبا و تمیز رفتم، جایی که نه از همسایه‌ها عیب و نقصی وجود داشت و نه نگرانی از خراب شدن آن مکان داشتم.
در وی نفری دیدم پیران خراباتی
قومی همه قلاشان چون دیو بیابانی
هوش مصنوعی: در آنجا فردی را دیدم که از گروهی از پیران معتاد بود. همه‌ی آن افراد همچون دیوانی در صحرا به نظر می‌رسیدند.
معروف به بی‌سیمی مشهور به بی‌نانی
همچون الف کوفی از عوری و عریانی
هوش مصنوعی: شخصی که به بی‌توجهی و بی‌عملی مشهور است، مانند الف کوفی که به خاطر بی‌حالی و بی‌پوششی‌اش شناخته شده است.
این باخته دراعه و آن باخته بارانی
این گفته که بستانی وان گفته که نستانی
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی بازی با واژه‌ها و مفاهیم اشاره شده است. ابتدا یکی از افراد به باختن در یک مسابقه یا شرایطی اشاره می‌کند و در ادامه دیگری به باران اشاره دارد که می‌تواند نماد امید یا برکت باشد. در نهایت، یکی از آنها به تحلیلی می‌پردازد که باید چیزی را بگیرد (بستانی) و دیگری به این فکر می‌کند که نباید چیزی را از دست بدهد (نستانی). این جمله‌ها نشان‌دهنده نوعی تضاد یا گفت‌وگو در مورد نگرش‌های مختلف به موقعیت‌ها و تصمیمات زندگی است.
می‌گفت یکی رَستم زان ظلمت نفسانی
می‌گفت یکی دیگر ‌«‌ما اعظم برهانی‌»
هوش مصنوعی: یکی از افراد می‌گفت که در این ظلمت نفس، شجاعتی مانند رستم وجود دارد. اما فرد دیگری پاسخ داد که این شجاعت و قدرت، چیزی بزرگتر از برهان‌های واضح و قوی است.
این گفت «انا الاول» کس نیست مرا ثانی
و آن گفت «انا الآخر» تا خلق شود فانی
هوش مصنوعی: یکی گفت من اول‌ترین هستم و هیچ‌کس به مثابه من وجود ندارد، و دیگری گفت من آخرین هستم تا مخلوقاتی که هستند، فانی شوند.
ماندم متحیر من زان حال ز حیرانی
گفتم که چه قومند این ای خواجهٔ روحانی‌؟
هوش مصنوعی: من در حیرت مانده‌ام از آن وضعیت. از روی حیرت، به خودم گفتم که این چه کسانی هستند، ای آقای روحانی؟
گفت: اهل خراباتند این قوم‌، نمی‌دانی‌؟
آنها که تو ایشان را قلاش همی‌دانی
هوش مصنوعی: گفت: این گروه اهل باده‌نوشی و خوشگذرانی هستند؛ نمی‌دانی که آن‌ها را که تو بی‌اعتنا و کم‌ارزش می‌پندی، چه زندگی پربار و معنایی دارند.
هان تا نکنی انکار گر بر سر پیمانی
کایشان هذیان گویند از مستی و نادانی
هوش مصنوعی: اگر بر سر پیمانی که بسته‌ای، انکار نکنی، بدان که آنها به خاطر مستی و نادانی، چیزهایی می‌گویند که بی‌معناست.
ار این گنهی منکر‌، در مذهب ایشانی
باید که تو این اسرار از خلق بپوشانی
هوش مصنوعی: اگر در دین ایشان این گناه ناپسند است، پس تو باید این اسرار را از دیگران پنهان کنی.
زنهار از این معنی بر خلق سخن رانی‌!
پندار که نشنیدی اندر حد نسیانی
هوش مصنوعی: شاید بهتر باشد از این مفهوم برای دیگران صحبت نکنی، چون تو خودت هم این موضوع را به خوبی فراموش کرده‌ای.
ای آنکه ز قلاشی بر خلق تو ترسانی
در زهد عبادت آر چون بوذر و سلمانی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر تظاهر به پرهیزگاری مردم را می‌ترسانی، در زهد و عبادت خود مانند بوذر و سلمانی باش.
در خدمت این مردم تا تن بنرنجانی
حقا که تو بر هیچی چون زاهد او ثانی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به این مردم خدمت کنی و خود را نرنجانی، باید بدان که ارزش تو به اندازه‌ای است که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند جایگاه تو را در زهد و دینداری پر کند.
چون شاد نباشم من از رحمت یزدانی‌؟
دیدار چنین قومی دارد به من ارزانی
هوش مصنوعی: زمانی که من از رحمت خدا شاد نیستم، دیدار با چنین قومی به من هدیه شده است.
تا دید سنایی را در مجلس روحانی
باده‌ست به دست او زین زهد به سامانی
هوش مصنوعی: زمانی که سنایی را در جلسه‌ای با روحانیان دید، با اشاره به او نشان داد که زهد و دیانت به چه ترتیبی مرتب و منظم است.
امروز بدانست او کان صدر مسلمانی
چون گفت ز بی‌خویشی سبحانی و سبحانی
هوش مصنوعی: امروز او فهمید که نشانه‌ی بزرگ‌منشی مسلمانان در این است که وقتی در بیان خود به بی‌نظیری و بی‌همتایی خدا اشاره می‌کنند، از خودشان خبری نیست و فقط به خداوند می‌پردازند.

حاشیه ها

1387/09/09 12:12

راجع به بیت هفتم این نوشته را ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

1398/08/05 15:11
Erfun

کسی میدونه آوازی که تو قسمت 23 رادیو چهرازی از همین شعر هست رو کجا میشه پیدا کرد؟

1401/02/04 01:05
Fatemeh naghshvarian

پیوند به وبگاه بیرونی

1399/08/11 19:11
. دکتر شکوهی

این لخت را درست کنید:
نا-درست: باید که تو این اسار از خلق بپوشانی
درست: باید که تو این اسرار ...

1403/09/07 12:12
هوشنگ بهمنی

 مصرع دوم از بیت دوم را لطفا اصلاح بفرمایید 

پیاش مسلمانی در عرصهُ پیشانی