برگردان به زبان ساده
 شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی 
 که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی 
هوش مصنوعی: شگفتزدهام از اینکه در این زندان بزرگ و پر از قدرت هستم، اما خودم در این زندان به نوعی حاکم و سرور زندانیان هستم.
 غریب از جاه طورانی ز نافرمانی لشکر 
 به دست دشمنان درمانده اندر چاه ظلمانی 
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره میشود که به دلیل نافرمانی افراد اطرافش و دشمنی که بر او مسلط شده، به وضعیتی ناگوار و تاریک دچار شده است. او از زندگی کردن و از حمایت مردمش دور مانده و به تنهایی در شرایط سختی قرار گرفته است.
 سپاه بیکران داری ولیکن بی وفا جمله 
 همه در عشوه مغرورند از غمری و نادانی 
هوش مصنوعی: شما لشکری بزرگ و بینهایت دارید، اما این سپاه وفادار نیست و همه آنها به زیبایی و ناز خود مغرورند، ناشی از دورنگی و نادانی.
 ز بدرویی و خودرایی همه یکبارگی رفته 
 ز گلشنهای روحانی به گلخنهای جسمانی 
هوش مصنوعی: به دلیل خودخواهی و زیادهخواهی انسانها، همه به یکباره از بهشتهای روحانی دور شده و به دنیای مادی و جسمانی پناه بردهاند.
 طلبکارند نزهت را و نشناسند این مایه 
 که گلشنهای جسمانی ست گلخنهای روحانی 
هوش مصنوعی: آنها که به دنبال زیباییها و خوشیها هستند، نمیدانند که این زیباییها تنها دنیایی مادی و فانیاند و اصل و ماهیت واقعی، به مرتبهای روحانی و الهی تعلق دارد.
 روا باشد که قوت جان به اندازهٔ حشم گیرد 
 که قوت گیر دار جان را دهی یاقوت رمانی 
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که میتوان به اندازهٔ نیاز و توانایی خود از منابع زندگی بهرهبرداری کرد. اگر بتوانی جان خود را به اندازهٔ کافی تامین کنی، میتوانی از نعمتها و زیباییهای زندگی لذت ببری و از آنها بهرهمند شوی. به عبارت دیگر، اهمیت تامین نیازهای اولیه زندگی قبل از توجه به زیباییها و تجملات را گوشزد میکند.
 در آن دریا فگن خود را که موجش باشد از حکمت 
 که جزع او به قیمت تر بود از در عمانی 
هوش مصنوعی: در آن دریا خود را مانند موجی در نظر بگیر که حکمت را با خود داشته باشد، زیرا ناله و درد او به قیمتی بیشتر از در عمان است.
 اگر گویا و پیدایی یکی خاموش پنهان شو 
 خوشا خاموش گویا و خوشا پیدای پنهانی 
هوش مصنوعی: اگر کسی که سخن میگوید بسیار مشهود و روشن است، در مقابل فردی که ساکت و پنهان است، بهتر است که آن ساکت اما باطندار، به خوشی دست یابد. همچنین داشتن ظاهری شفاف و واضح در کنار درونی پنهان نیز میتواند ارزشمند باشد.
 برستی گر ترا بر سر جان خود وقوف افتد 
 کجا واقف تواند شد کسی بر سر یزدانی 
هوش مصنوعی: اگر تو در اوج جان و دل خود به حقیقت وجود خدا پی ببری، دیگر کسی نمیتواند بر مقام و جایگاه والای خدا آگاه شود.
 ثبات دل همی جویی درون گنبد گردان 
 از آن بیهوده سرگردان چنان گردون گردانی 
هوش مصنوعی: دلت به ثبات و آرامش نیاز دارد، اما در دنیایی که مثل گنبدی در حال چرخش است و مدام در حال تغییر است، دلت را به دنبال آرامش بگردانی؛ در این راه بیهوده و سرگردان خواهی شد، چرا که خود این دنیا همواره در حال چرخش و تغییر است.
 ازیرا در مکان جهل همواره به کینی تو 
 که اندر بند هفت اختر اسیر چار ارکانی 
هوش مصنوعی: زیرا در جایی که جهالت حاکم است، کینهتوزی تو وجود دارد، همانطور که تو به چنگ طبیعت و عناصر چهارگانه گرفتار شدهای.
 چرا در عالم عقلی نپری چون ملایک تو 
 چرا چون انسی و جنی در اندوه تن و جانی 
هوش مصنوعی: چرا در دنیای عقل و فهم پرواز نمیکنی مانند فرشتگان؟ چرا به مانند انسانها و جنها در غم جسم و روح خود غرق هستی؟
 چه پیچانی سر از طاعت چه باشی روز و شب غافل 
 چه پوشی جامهٔ شهوت دل و جان را چه رنجانی 
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که در عبادت خود را به زحمت بیندازی یا شب و روز غافل باشی، اگر به شهوات دلبستگی داشته باشی، در نهایت دل و جانت را به درد میآوری.
 که تا دست جوانمردی به دنیا در نیفشانی 
 چنان دان بر خط دین بر که دست تاج مردانی 
هوش مصنوعی: تا وقتی که دست یک مرد با کرامت به دنیا برسد و تاثیر بگذارد، باید بدانی که آن دست، نشانی از بزرگی و افتخار است.
 چه بندی دل در آن ایوان که هستش پاسبان کیوان 
 نبینی عاقل هرگز نه ایوانی نه کیوانی 
هوش مصنوعی: در آن مکان که پاسبانی از آسمان وجود ندارد، دل آدمی به چه چیزی میتواند وابسته باشد؟ کسی عاقل هرگز نمیتواند چنین جایی را تصور کند که نه بهشتی باشد و نه آسمانی.
 تو خود ایوان نمیدانی تو خود کیوان نمیبینی 
 نداری همت کیوان چو اندر خورد ایوانی 
هوش مصنوعی: تو خود نمیدانی چه چیزی هستی و نمیتوانی به اندازهی کیوان (سیاره زحل) یا ایوان (جایگاه بلند) فکر کنی. تو همت و ارادهی کیوان را در خود نداری، همانطور که در یک ایوان (جایگاه کمارتفاع) تنها به چیزهای کوچک فکر میکنی.
 بدین همت که اندر سر همی داری سراندر کش 
 سزای پنبه و دوکی نه مرد رزم و میدانی 
هوش مصنوعی: با این اراده و همتی که در سر داری، اگر در میدان نبرد و کارزار نیستی، بهتر است برای انجام کارهای کوچک و روزمره خود تلاش کنی.
 ببینی تا چه سودست این که در عالم همی بینی 
 عزیزست ای مسلمانان علیالجمله مسلمانی 
هوش مصنوعی: ببینید که دیدن در این دنیا چه فایدهای دارد، عزیز و باارزش است، ای مسلمانان، به طور کلی، از هر چیزی مهمتر است که مسلمان باشید.
 اگر خواهی که با حشمت ز اهل البیت دین باشی 
 بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی 
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با بزرگی و اعتبار از خاندان اهل دین باشی، باید در مسیر ایمان تسلیم و فرمانبردار شوی.
 ای می خوردهٔ غفلت کنون مستی و بیهوشی 
 خمار ار زین کند فردا کمال خویش نقصانی 
هوش مصنوعی: ای کسی که از می نوشیدن غافلی، اکنون که مست و بیخبر هستی، اگر فردا این حالت زودگذر تو را دچار نقص کند، چه فایدهای دارد؟
 ز آبادانی دنیا بکردی دین خود ویران 
 نه آگاهی که آبادانی ایدون هست ویرانی 
هوش مصنوعی: اگر به آبادانی و زیبایی دنیا چسبیدهای و در پی این دنیا دین خود را خراب کردهای، بدان که نادانی تو در این است که فکر میکنی آبادانی فقط از آنِ همین دنیا است، در حالی که این آبادانی در واقع منجر به ویرانی میشود.
 به پیش آدم شرعی سجود انقیاد آور 
 گر از شبهت نه چون ابلیس بر پیکار عصیانی 
هوش مصنوعی: برای آدم، که در مقام انسانی به مقام شرع رسیده است، باید تعظیم و احترام نشان داد و از خود تسلیم و پیروی نشان داد. این در حالی است که نباید مانند ابلیس در برابر او بر طغیان و سرپیچی بایستیم و در تردید نمانیم.
حاشیه ها
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب «تازیانههای سلوک» در شرح این قصیده نوشتهاند:
این قصیده درباره ارتباط جسم و روح و همان اندیشه بسیار قدیمی اسارتِ مرغ روح در قفس تن سروده شده و همان مضمون قصیده عینیهی معروف منسوب به ابن سینا: «هَبَطَتْ اِلَیکَ مِنَ المَحَلِّ الاَرْفَعِ» را به یاد میآورد. در مجموع به لحاظ هنری در ردهی شاهکارهای سنایی به حساب نمیآید با این همه، اگر به بافتِ تاریخی عصر سنایی و شعر قبل از او بنگریم و به عنوان زمینهای برای انتقال اینگونه تجارب فکری به گویندگان دورههای بعد، میتوانیم بگوییم قصیده خوبی است.
 1392/09/25 09:11
امین کیخا
و نیز چنین است آسمانه یعنی سقف
 1392/09/25 09:11
امین کیخا
با درود به شفیع کتکن اما کار من دانستن ریشه هاست 
کتکتن یعنی کت کننده و کت به فتح نخست یعنی چاه و خانه ای که در دل کوه کنند .کاریز کن هم می شود
سلطان زندانی تعبیر بسیار زیباییست برای انسان و روح او و جاه تورانی هم کو گویا پادشاهی معنوی انسان است که متاسفانه به دلیل گرایشهای بی حدمان به مادیات از آن دور مانده ایم
خاموش گویا و پیدای پنهان هم از پارادوکسهای زیباو زینتی این قصیده اند
دوست گرامی جناب کیخا، 
غزل مورد پرسش را یافتم.
در زبان تبری  ( مازندرانی) سما یعنی رقص
در زبان نایینی سما یعنی رقص
سماع صوفیه از همین ریشه است و از ریشه سمع به معنی شنیدن نیست
عرض سلام و خسته نباشید.
متن کامل این قصیده بر اساس کتاب «تازیانه های سلوک» تقدیم می شود.
متاسفانه برخی اشتباهات تایپی و . . . سبب بدفهمی قصیده شده است. و باز متاسفانه به همین شکل که در سایت آمده، در بسیاری از سایتها بازنشر شده است.
به امید آنکه متن ارسالی با متن کنون، جایگزین شود.
شگفت آید مرا بر دل، ازین زندان سلطانی
که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی!
غریب از جاه تورانی ز نافرمانی لشکر
به دست دشمنان درمانده، اندر چاه ظلمانی
سپاه بیکران داری، ولیکن بی وفا جمله
همه در عشوه مغرورند از غمری و نادانی
ز بدرویی و خودرایی همه یکبارگی رفته
ز گلشن¬های روحانی به گلخنهای جسمانی
طلبکارند نُزهت را و نشناسند این مایه
که گلشنهای جسمانی ست گلخنهای روحانی
روا باشد که قوت جان به اندازه¬ی حشم گیرد
که قوّت گیرد ار جان را، دهی یاقوت رُمّانی
در آن دریا فگن خود را که موجش باشد از حکمت
که جزع او به قیمت تر بود از دُرِّ عُمانی
اگر گویا و پیدایی یکی خاموشِ پنهان شو
خوشا خاموش گویا و خوشا پیدای پنهانی!
برستی، گر ترا بر سِرِّ جان خود وقوف افتد
کجا واقف تواند شد کسی بر سِرِّ یزدانی
ثبات دل همی جویی درون گنبد گردان،
از آن، بیهوده، سرگردان چنان گردون گردانی
ازیرا در مکان جهل همواره کنی مسکن
که اندر بند هفت اختر، اسیر چار ارکانی
چرا در عالم عقلی نپری چون ملایک تو
چرا چون انسی و جنّی، در اندوه تن و جانی
چه پیچانی سر از طاعت، چه باشی روز و شب غافل
چه پوشی جامۀ شهوت، دل و جان را چه رنجانی؛
که تا دست جوانمردی به دنیا برنیفشانی
چنان دان بر خط دین بر، که دست تاج مردانی
چه بندی دل در آن ایوان، که هستش پاسبان کیوان
نبینی عاقل هرگز، نه ایوانی نه کیوانی
تو خود ایوان نمیدانی، تو خود کیوان نمیبینی
نداری همت کیوان، چه اندر خورد ایوانی؟
بدین همت که اندر سر همی داری، سراندر کش
سزای پنبه و دوکی، نه مرد رزم و میدانی!
نبینی تا چه سودست این، که در عالم نمی¬بینی
عزیزست ای مسلمانان! علیالجمله، مسلمانی
اگر خواهی که با حشمت ز اَهلُ البیت دین باشی
بباید در ره ایمان، یکی تسلیمِ سلمانی
ایا می خوردۀ غفلت، کنون مستی و بیهوشی
خمارِ دین کند فردا، کمالِ خویش نقصانی
ز آبادانی دنیا، بکردی دین خود ویران
نه آگاهی که آبادان ایدون، هست ویرانی
به پیش آدم شرعی، سجود انقیاد آور
گر از شبهت نه چون ابلیس، بر پیکار عصیانی
سنایی / تازیانه های سلوک / ص 215-217
بیت 16:
نبینی عاقلی هرگز، نه ایوانی نه کیوانی
تو خود ایوان نمیدانی، تو خود کیوان نمیبینی
درود
نبینی عاقلی هرگز....
لطفا تصحیح فرمایید