گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - در نکوهش بزرگان زمان و مدح بونصر احمد سعید

تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
با چنین مهتران بی معنی
از سبکساری و گرانجانی
همه ساسی نهاد و مفلس طبع
باز در سر فضول ساسانی
خویشتن را همه بری شمرند
لیک در دل فعال شیطانی
نیست از جمع مالشان کس را
حاصل نقد جز پریشانی
آبشان در سبوی عاریتی
نانشان بر طبق گروگانی
هیچ شاعر نخورد از صله‌شان
از پس شعر جز پشیمانی
بر سر خوان هر یک اندر سور
از دل شاعریست بریانی
چون حقیقت نگه کنی باشد
به فزون گشتن و به نقصانی
صله‌شان همچو روز تیر مهی
وعده‌شان چون شب زمستانی
باز این خواجهٔ زادهٔ بی‌برگ
آنهمه لاف و لام لامانی
غلط شاعران به جامه و ریش
وز درون صد هزار ویرانی
ریشک و حالک ثناجویی
کبرک و عجبک زبان‌دانی
نه در آن معده ریزه‌ای مانده
نه در آن دیده قطره‌ای ثانی
زشت باشد بر خردمندان
نام بوران و نان بورانی
داشته مر جدش دهی روزی
در سر او فضول دهقانی
اف ازین مهتران سیل آور
تف برین خواجگان کهدانی
از چه شان گاه شعر بستایی
وز چه در پیششان سخن رانی
رفت هنگام شاعری و سخن
روز شوخیست وقت نادانی
نه قفا خواری و نه بدگویی
شاعر و فاضل و بسامانی
نزد خورشید فضل گردونی
پیش مهتاب طبع کتانی
ریش گاوی نه‌ای خردمندی
کافری نیستی مسلمانی
اصل جدی نه معدن هزلی
کان حمدی نه مرد حمدانی
خود گرفتم که این همه هستی
چکنی چون نه‌ای خراسانی
فقه و تفسیر خوان و نحو و ادب
تا بیابی رضای یزدانی
چه همه روز بهر مشتی دون
ژاژ خایی و ریش جنبانی
مدح هر کس مگو به دشواری
چون نیابی ز کس تن آسانی
جز که بونصر احمدبن سعید
آن چو نصرت به مدحت ارزانی
گر همی شعر خوانی از پی نان
تا بگویم اگر نمی‌دانی
آنکه هست از کفایت و دانش
در خور جاه و صدر سلطانی
کآنچه عاقل نخواهد از پی نان
سر درون سوی و آن میان رانی
ابرو شمسی که از سخاش نماند
در دریایی و زر کانی
مهتران بهر آبرو روبند
خاک درگاه او به پیشانی
زنده از سیرتش سخا چو نانک
جسمها از عروق شریانی
در دماغ و جگر بدو زنده
روح طبعی و روح نفسانی
نزد یک اختراع او منسوخ
مایهٔ کتبهای یونانی
کی روا باشد از کف و خردش
در زمانه و باد و نالانی
ای که بی سعی ذات و پنج حواس
کار فرمای چار ارکانی
وقت بخشش حیات درویشی
گاه طاعت هلاک خذلانی
همه زیب بهشت را شایی
همه نور سپهر را مانی
چون تو ممدوح و من بر دونان
اینت بی خردگی و کشخانی
هیچ احسان ندیدم از یک تن
ورچه کردم به شعر حسانی
جز براردت داد در صد روز
بهر هشتاد بیت چل شانی
گوهر رسته کرده یک دریا
شد بدو مهره اینت ارزانی
هم تو دانی و هم برادر تو
که نبود آن قصیده چل گانی
این چنین فعل با چو من شاعر
نیست حکمی نه نیز دیوانی
از چنان شعر من چنین محروم
ای عزیز اینت نامسلمانی
بخت بد را چه حیله گرچه به شعر
سخنم شد به قدر کیوانی
که به هر لحظه بهر دراعه
پیرهن را کنم چو بارانی
در چنین وقت با زنان به کار
من و اطراف دوک گرگانی
باقیی هست زان صله به روی
دانم از روی فضل بستانی
ور تغافل کنی درین معنی
از در صدهزار تاوانی
تا نباشد جماد را به گهر
حرکات و حواس حیوانی
باد جنبان حواس تو چون آب
زان که از کف حیات انسانی
از پی عصمتت گسسته مباد
سوی تو فضلهای رحمانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی این لاف در سخن رانی
تا کی این بیهده ثنا خوانی
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی فقط در حرف‌هایت باد به غنیمت بگویی و بی‌مورد از دیگران تعریف کنی؟
گه برین بی هنر هنر ورزی
گه بر آن بی گهر درافشانی
هوش مصنوعی: گاهی در جایی که هنری نمی‌بینی، به هنرمندی مشغول می‌شوی و گاهی در جایی که چیزی ارزشی ندارد، باز هم از خود زیبایی و نیکی نشان می‌دهی.
با چنین مهتران بی معنی
از سبکساری و گرانجانی
هوش مصنوعی: با داشتن چنین فرمانرواهایی، بی‌معناست از سبکی و سنگینی که در زندگی وجود دارد.
همه ساسی نهاد و مفلس طبع
باز در سر فضول ساسانی
هوش مصنوعی: تمامی ساسان‌ها از روی تنبلی و بی‌کفایتی، در فکر مسائل بی‌ارزش و بی‌فایده هستند.
خویشتن را همه بری شمرند
لیک در دل فعال شیطانی
هوش مصنوعی: همه به ظاهری نیکو و بی‌عیب به نظر می‌رسند، اما در درون‌شان شیاطینی فعال و موذی وجود دارد.
نیست از جمع مالشان کس را
حاصل نقد جز پریشانی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ثروت آن‌ها چیزی به‌دست نیاورده است؛ جز اینکه دلشوره و آشفتگی نصیبش شده است.
آبشان در سبوی عاریتی
نانشان بر طبق گروگانی
هوش مصنوعی: آبشان در ظرفی امانتی است و نانشان بر طبق پیمان و وام است.
هیچ شاعر نخورد از صله‌شان
از پس شعر جز پشیمانی
هوش مصنوعی: هیچ شاعری پس از سرودن شعر و دریافت پاداش از آن، جز حسرت و پشیمانی نصیبش نمی‌شود.
بر سر خوان هر یک اندر سور
از دل شاعریست بریانی
هوش مصنوعی: هر یک از ما در کنار سفره، با هم به شادی و جشن نشسته‌ایم و دل شاعر به مانند غذایی برایمان آماده‌ی چشیدن و لذت بردن است.
چون حقیقت نگه کنی باشد
به فزون گشتن و به نقصانی
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت را با دقت و محافظت نگه‌داری، آن را بیشتر و بهتر می‌کنی و از نقصان و کمبود دور می‌کنی.
صله‌شان همچو روز تیر مهی
وعده‌شان چون شب زمستانی
هوش مصنوعی: رابطه‌شان مانند روزی روشن در تیرماه است و وعده‌هایشان شبی سرد و تاریک در زمستان.
باز این خواجهٔ زادهٔ بی‌برگ
آنهمه لاف و لام لامانی
هوش مصنوعی: این شخص جوان و مرفه، با وجود اینکه هیچ چیز خاصی ندارد، همچنان خود را بزرگ و مهم نشان می‌دهد و با افتخار و سر و صدا صحبت می‌کند.
غلط شاعران به جامه و ریش
وز درون صد هزار ویرانی
هوش مصنوعی: شاعران در ظاهر خود را زیبا و شیک نشان می‌دهند، اما در دل و درونشان با مشکلات و ویرانی‌های زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند.
ریشک و حالک ثناجویی
کبرک و عجبک زبان‌دانی
هوش مصنوعی: در این بیت، به تواضع و فروتنی شخصی اشاره شده است که در عین حال تمجید و مدح دیگران را بر خود نمی‌پسندد. این شخص با کبر و غرور غریبه است و بیشتر به یادگیری و درک زبان و ادبیات علاقه‌مند است.
نه در آن معده ریزه‌ای مانده
نه در آن دیده قطره‌ای ثانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که نه چیزی در دل و جان باقی مانده است و نه در چشم امکان دیدن قطره‌ای وجود دارد. به نوعی بیان‌گر خالی بودن و فقدان احساس یا وجود است.
زشت باشد بر خردمندان
نام بوران و نان بورانی
هوش مصنوعی: برای افراد دانا و فهمیده، نام‌هایی مانند "بوران" و "نان بورانی" زیبا و مناسب نیستند.
داشته مر جدش دهی روزی
در سر او فضول دهقانی
هوش مصنوعی: داشتند پدربزرگش در روزی، مزرعه‌ای بیهوده از زراعت.
اف ازین مهتران سیل آور
تف برین خواجگان کهدانی
هوش مصنوعی: از این بزرگان پرمدعا و خودپسند که تنها به خود می‌بالند، به شدت بیزارم و از آنها متنفرم.
از چه شان گاه شعر بستایی
وز چه در پیششان سخن رانی
هوش مصنوعی: چرا در حضور آن‌ها از شعر تعریف می‌کنی و چرا در مقابلشان سخن می‌گویی؟
رفت هنگام شاعری و سخن
روز شوخیست وقت نادانی
هوش مصنوعی: زمان شاعر بودن و سخن گفتن به گمان تلخی است که در وقت بی‌خبری و نادانی رخ می‌دهد.
نه قفا خواری و نه بدگویی
شاعر و فاضل و بسامانی
هوش مصنوعی: نه به خاطر خجالت و نه به خاطر بدگویی از شاعران و دانایان و بی‌نظمی‌ها.
نزد خورشید فضل گردونی
پیش مهتاب طبع کتانی
هوش مصنوعی: در مقابل نور خورشید، فضیلت و شایستگی قرار دارد و توانایی خاصی در شخصیت او وجود دارد که مانند ماه روشن و دلنشین است.
ریش گاوی نه‌ای خردمندی
کافری نیستی مسلمانی
هوش مصنوعی: تو که مانند یک گاو ریش‌دار هستی، در واقع درک و فهم درستی نداری و به راستی که نه کافر هستی و نه مسلمان.
اصل جدی نه معدن هزلی
کان حمدی نه مرد حمدانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اصل و اساس کسی یا چیزی باید جدی و واقعی باشد، نه اینکه از چیزی سطحی و بی‌ارزش سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، هر ستایشی باید از کسی واقعی و راستین باشد، نه از فردی که فقط ظاهری از بزرگ‌منشی دارد.
خود گرفتم که این همه هستی
چکنی چون نه‌ای خراسانی
هوش مصنوعی: من خود را درک کردم که این همه وجود را بی‌دلیل می‌زنی، در حالی که تو خراسانی نیستی.
فقه و تفسیر خوان و نحو و ادب
تا بیابی رضای یزدانی
هوش مصنوعی: تحصیل علم شریعت و علوم دینی و ادبی را دنبال کن تا موجبات خشنودی خداوند را فراهم کنی.
چه همه روز بهر مشتی دون
ژاژ خایی و ریش جنبانی
هوش مصنوعی: همه روز به خاطر یک مشت انسان بی‌ارزش، خود را خسته و ناراحت می‌کنی و به کارهای بیهوده مشغول می‌شوی.
مدح هر کس مگو به دشواری
چون نیابی ز کس تن آسانی
هوش مصنوعی: هرگز درباره‌ی کسی به خوبی و ستایش سخن نگویید، مگر این که در مواقع سختی در کنارش باشید و از او آسایش بیابید.
جز که بونصر احمدبن سعید
آن چو نصرت به مدحت ارزانی
هوش مصنوعی: تنها کسی که مانند احمد بن سعید در نصرت و یاری به مدح و ستایش شناخته شده است، بونصر است.
گر همی شعر خوانی از پی نان
تا بگویم اگر نمی‌دانی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر کسب روزی شعر می‌خوانی، پس بگذار بگویم اگر نمی‌دانی.
آنکه هست از کفایت و دانش
در خور جاه و صدر سلطانی
هوش مصنوعی: کسی که از دانش و توانمندی لازم برخوردار باشد، شایسته مقام و جایگاه بالای سلطنت است.
کآنچه عاقل نخواهد از پی نان
سر درون سوی و آن میان رانی
هوش مصنوعی: آنچه که افراد عاقل به دنبال آن نیستند، تو برای به دست آوردن نان و معاش، دست به هر کاری می‌زنی و از اصول و اخلاقیات دور می‌شوی.
ابرو شمسی که از سخاش نماند
در دریایی و زر کانی
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو مثل خورشید است که در دریای بی‌پایان اثرش باقی نمی‌ماند و همچون طلای ناب، ارزشش به خوبی و درخشندگی‌اش شناخته می‌شود.
مهتران بهر آبرو روبند
خاک درگاه او به پیشانی
هوش مصنوعی: سرکردگان و بزرگترها به خاطر حفظ آبرو، به نشانه احترام در برابر او، به خاک درگاهش سجده می‌کنند.
زنده از سیرتش سخا چو نانک
جسمها از عروق شریانی
هوش مصنوعی: هر شخصی که با روح بزرگ و بخشنده‌ای دارد، مانند نان که برای بدن‌ها حیات بخش است، زندگی خود را از ویژگی‌های خوبش تامین می‌کند.
در دماغ و جگر بدو زنده
روح طبعی و روح نفسانی
هوش مصنوعی: در بینی و کبد او، روح طبیعی و روح نفسانی وجود دارد.
نزد یک اختراع او منسوخ
مایهٔ کتبهای یونانی
هوش مصنوعی: نزدیک یک کشف او، مطالب کتاب‌های یونانی دیگر قدیمی و غیرمعتبر شده‌اند.
کی روا باشد از کف و خردش
در زمانه و باد و نالانی
هوش مصنوعی: آیا درست است که در زمانه‌ای که همه چیز در حال تغییر است و انسان‌ها دچار درد و رنج هستند، از دست و عقل خود غافل شویم؟
ای که بی سعی ذات و پنج حواس
کار فرمای چار ارکانی
هوش مصنوعی: ای کسی که با تلاش و حواس پنج‌گانه، بر چهارتا اساس و پایه زندگی حاکم هستی.
وقت بخشش حیات درویشی
گاه طاعت هلاک خذلانی
هوش مصنوعی: زمانی که انسان در حال بخشش و کمک به دیگران است، ممکن است درویش بودن او در زندگی اش معنا پیدا کند. در مقابل، زمانی که به بندگی و اطاعت مشغول است، ممکن است به شکست و ناامیدی دچار شود.
همه زیب بهشت را شایی
همه نور سپهر را مانی
هوش مصنوعی: تمام زیبایی‌های بهشت را تو داری و تمام روشنایی‌های آسمان در تو نمایان است.
چون تو ممدوح و من بر دونان
اینت بی خردگی و کشخانی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو در مقام ستودنی هستی و من در جایگاه پایین‌تر از تو قرار دارم. این نشان‌دهنده نادانی من و رفتار ناپسند من است.
هیچ احسان ندیدم از یک تن
ورچه کردم به شعر حسانی
هوش مصنوعی: هیچ لطف و محبت خاصی از کسی ندیدم، حتی با این که برای شاعرانی مانند حسان، اشعاری سروده‌ام.
جز براردت داد در صد روز
بهر هشتاد بیت چل شانی
هوش مصنوعی: تنها بر تو می‌داند که در صد روز، برای هشتاد بیت از چهل چیزی بهره خواهی برد.
گوهر رسته کرده یک دریا
شد بدو مهره اینت ارزانی
هوش مصنوعی: گوهری که از دریا به دست آمده، اکنون به تو تقدیم می‌شود.
هم تو دانی و هم برادر تو
که نبود آن قصیده چل گانی
هوش مصنوعی: هم تو و هم برادرت می‌دانید که آن شعر بی‌نظیر وجود ندارد.
این چنین فعل با چو من شاعر
نیست حکمی نه نیز دیوانی
هوش مصنوعی: این طور نیست که هر شاعری مثل من بتواند چنین کارهایی انجام دهد، نه در این زمینه هیچ قانونی وجود دارد و نه کسی می‌تواند آن را بی‌دلیل قضاوت کند.
از چنان شعر من چنین محروم
ای عزیز اینت نامسلمانی
هوش مصنوعی: عزیزم، تو به خاطر بی‌توجهی‌ات به شعر من از آن محروم شده‌ای، این نشان می‌دهد که در ایمان خود سست هستی.
بخت بد را چه حیله گرچه به شعر
سخنم شد به قدر کیوانی
هوش مصنوعی: بدشانسی را نمی‌توان فریب داد، حتی اگر با هنر و شعر سخن بگویم، باز هم به اندازه‌ی نیک‌سیرتی کیوان نخواهد بود.
که به هر لحظه بهر دراعه
پیرهن را کنم چو بارانی
هوش مصنوعی: من در هر لحظه آماده‌ام که مانند باران بر زمین بریزم و زندگی را با پوششی تازه آغشته کنم.
در چنین وقت با زنان به کار
من و اطراف دوک گرگانی
هوش مصنوعی: در این زمان با زنان مشغول کار و فعالیت هستم و در اطراف دوک گرگانی هستم.
باقیی هست زان صله به روی
دانم از روی فضل بستانی
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از نیکوکاری و پاداش باقی می‌ماند، فضلت است که با طلبی از طرف تو به دست می‌آید.
ور تغافل کنی درین معنی
از در صدهزار تاوانی
هوش مصنوعی: اگر در این موضوع بی‌اعتنا باشی، در آینده با هزینه‌های بسیار زیادی روبه‌رو خواهی شد.
تا نباشد جماد را به گهر
حرکات و حواس حیوانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که جماد (اشیای بی‌جان) فاقد حرکات و حواس مانند موجودات زنده است، نمی‌توان به ارزش و اهمیت آن پی برد.
باد جنبان حواس تو چون آب
زان که از کف حیات انسانی
هوش مصنوعی: باد حاضر شده در اینجا، حواس تو را مانند آب نشان می‌دهد که در اثر ناپایداری و گذر زمان، از دستان زندگی انسانی فرار می‌کند.
از پی عصمتت گسسته مباد
سوی تو فضلهای رحمانی
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که به خاطر پاکی و عصمت تو، فضل و رحمت خداوند از تو دور شود.