گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۱

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
ازین زندگانی چو مردی بمانی
ازین زندگی زندگانی نخیزد
که گر گست و ناید ز گرگان شبانی
درین زندگی سیر مردان نیاید
ور آید بود سیر سیرالسوانی
برین خاکدان پر از گرگ تا کی
کنی چون سگان رایگان پاسبانی
به بستان مرگ آی تا زنده گردی
بسوز این کفن ژندهٔ باستانی
رهاند ترا اعتدال بهارش
ز توز تموزی و خز خزانی
از آن پیش کز استخوان تو مالک
سگان سقر را کند میهمانی
به پیش همای اجل کش چو مردان
به عیاری این خانهٔ استخوانی
ازین مرگ صورت نگر تا نترسی
ازین زندگی ترس کاکنون در آنی
که از مرگ صورت همی رسته گردد
اسیر ارغوان و امیر ارغوانی
به درگاه مرگ آی ازین عمر زیرا
که آنجا امانست و اینجا امانی
به گرد سرا پردهٔ او نگردد
غرور شیاطین انسی و جانی
به نفسی و عقلی و امرت رساند
ز حیوانی و از نباتی و کانی
سه خط خدایند این هر سه لیکن
ازین زندگی تا نمیری ندانی
ز سبع سماوات تا بر نپری
ندانی تو تفسیر سبع‌المثانی
ازین جان ببر زان که اندر جهنم
نه زنده نه مرده بود جاودانی
نه جانست این کت همی جان نماید
منه نام جان بر بخار دخانی
پیاده شو از لاشهٔ جسم غایب
که تا با شه جان به حضرت پرانی
به زیر آر جان خران را چو عیسا
که تا همچو عیسا شوی آسمانی
برون آی ازین سبزه جای ستوران
که تا چرمه در ظل طوبا چرانی
چو مرگت بود سایق اندر رسی تو
به جمع عزیزان عقلی و جانی
چو مرگت بود قاید اندر رهی تو
ز مشتی لت انبان آبی و نانی
تو روی نشاط دل آنگاه بینی
که از مرگ رویت شود زعفرانی
چو از غمز او کرد آمن دلت را
کند مهربانی پس از بی‌زبانی
نخستت کند بی‌زبان کادمی را
بود بی‌زیانی پس از بی‌زبانی
به یک روزه رنج گدایی نیرزد
همه گنج محمود زابلستانی
بدان عالم پاک مرگت رساند
که مرگ‌ست دروازهٔ آن جهانی
وزین کلبهٔ جیفه مرگت رهاند
که مرگست سرمایهٔ زندگانی
کند عقل را فارغ از «لاابالی»
کند روح را ایمن از «لن ترانی»
همه ناتوانیست اینجا چو رفتی
بدانجای چندان که خواهی توانی
ز نادانی و ناتوانی رسی تو
ازین کنج صورت به گنج معانی
بجز بچهٔ مرگ بازت که خرد
ز مشتی سگ کاهل کاهدانی
بجز مرگ در گوش جانت که خواند
که بگذر ازین منزل کاروانی
بجز مرگ با جان عقلت که گوید
که تو میزبان نیستی میهمانی
بجز مرگت اندر حمایت که گیرد
ازین شوخ چشمان آخر زمانی
اگر مرگ نبود که بازت رهاند
ز درس گرانان و درس گرانی
گر افسرده کردست درس حروفت
تف مرگ در جانت آرد روانی
به درس آمدی قلب این را بدیدی
به مرگ آی تا قلب آنهم بدانی
تو بی‌مرگ هرگز نجاتی نیابی
ز ننگ لقبهای اینی و آنی
اسامی درین عالمست ار نه آنجا
چه آب و چه نان و چه میده چه پانی
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی
اگر مرگ خود هیچ راحت ندارد
نه بازت رهاند همی جاودانی
اگر خوش خویی از گران قلتبانان
وگر بدخویی از گران قلتبانی
به بام جهان برشوی چون سنایی
گرت هم سنایی کند نردبانی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
ازین زندگانی چو مردی بمانی
هوش مصنوعی: ای حکیم، از این نوع زندگی بمیر؛ زیرا اگر بخواهی به زندگی ادامه دهی، بهتر است مانند یک مرد در این دنیا باقی بمانی.
ازین زندگی زندگانی نخیزد
که گر گست و ناید ز گرگان شبانی
هوش مصنوعی: این زندگی، ارزش واقعی را به همراه نخواهد داشت، زیرا اگر ترس و ناتوانی در آن وجود نداشته باشد، امنیت و آسایش هم از بین می‌رود.
درین زندگی سیر مردان نیاید
ور آید بود سیر سیرالسوانی
هوش مصنوعی: در این زندگی، به سرنوشتی که مردان دارند نمی‌توان رسید، یا اگر برسیم، تنها در بستر سیر و سبزی زندگی را تجربه می‌کنیم.
برین خاکدان پر از گرگ تا کی
کنی چون سگان رایگان پاسبانی
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا که پر از مشکلات و خطرات است چه زمانی باید به مانند سگان بدون صاحب، خود را به زحمت بیندازیم و از این گله پر از گرگ محافظت کنیم؟
به بستان مرگ آی تا زنده گردی
بسوز این کفن ژندهٔ باستانی
هوش مصنوعی: به باغ مرگ بیا و زندگی تازه‌ای پیدا کن؛ این کفن کهنه و فرسوده را بسوزان.
رهاند ترا اعتدال بهارش
ز توز تموزی و خز خزانی
هوش مصنوعی: توازنی که در بهار داری، تو را از گرمای سوزان تابستان و سرما و خشکی پاییز نجات می‌دهد.
از آن پیش کز استخوان تو مالک
سگان سقر را کند میهمانی
هوش مصنوعی: قبل از آنکه استخوان تو باعث شود که سگ‌های دوزخ تو را مهمان خود کنند، بهتر است که از انجام کارهای ناپسند خودداری کنی.
به پیش همای اجل کش چو مردان
به عیاری این خانهٔ استخوانی
هوش مصنوعی: به جلو سرنوشت برو و مانند مردان شجاع با دلیری و جسارت به زندگی ادامه بده، زیرا این بدن موقت و زودگذر است.
ازین مرگ صورت نگر تا نترسی
ازین زندگی ترس کاکنون در آنی
هوش مصنوعی: به جای ترس از زندگی، به مرگ نگاه کن و از آن نترس، زیرا اکنون در لحظه زندگی می‌کنی.
که از مرگ صورت همی رسته گردد
اسیر ارغوان و امیر ارغوانی
هوش مصنوعی: کسی که از مرگ فرار می‌کند، در واقع در دام رنگ قرمز و زیبایی آن گرفتار می‌شود.
به درگاه مرگ آی ازین عمر زیرا
که آنجا امانست و اینجا امانی
هوش مصنوعی: به درگاه مرگ بیا و از این زندگی فاصله بگیر، زیرا آنجا امنیت و آرامش وجود دارد و در این دنیا تنها موقت و ناپایدار است.
به گرد سرا پردهٔ او نگردد
غرور شیاطین انسی و جانی
هوش مصنوعی: در اطراف خانهٔ او، هیچ‌گونه مغروری از شیاطین انسانی و جانی وجود ندارد.
به نفسی و عقلی و امرت رساند
ز حیوانی و از نباتی و کانی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که انسان به وسیله نفس و عقل خود می‌تواند به مراتب بالاتری برسد، به طوری که از حالت حیوانی و دنیای گیاهی و حتی از ویژگی‌های کانی فراتر رود. انسان می‌تواند با استفاده از عقل و نفس خود، به تحول و پیشرفت دست یابد.
سه خط خدایند این هر سه لیکن
ازین زندگی تا نمیری ندانی
هوش مصنوعی: سه مسئله مهم و اساسی در زندگی وجود دارد که همه را خدا می‌داند، اما تا زمانی که زندگی می‌کنی و نمی‌میری، نمی‌توانی به عمق و حقیقت آن‌ها پی ببری.
ز سبع سماوات تا بر نپری
ندانی تو تفسیر سبع‌المثانی
هوش مصنوعی: از هفت آسمان تا وقتی که نپرسی، نمی‌توانی شرح و تفسیر هفت آیه‌ی دوباره‌خوانی را بفهمی.
ازین جان ببر زان که اندر جهنم
نه زنده نه مرده بود جاودانی
هوش مصنوعی: این جان را ببر، زیرا در جهنم نه زندگی وجود دارد و نه مرگی، و این مکان ابدی است.
نه جانست این کت همی جان نماید
منه نام جان بر بخار دخانی
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که این کت (لباس) جان ندارد، اما به هر حال جلوه‌ای از زندگی را به نمایش می‌گذارد. بنابراین، نام جان را بر دود قرار نده. به عبارت دیگر، نباید ظاهر فریبنده‌ی چیزی که واقعاً جان ندارد را با نامی که به حیات تعلق دارد، گره زد.
پیاده شو از لاشهٔ جسم غایب
که تا با شه جان به حضرت پرانی
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و جسمانی فاصله بگیر و خود را از قید و بندهای آن آزاد کن، تا بتوانی روح را به مقام والای معنوی برسانی.
به زیر آر جان خران را چو عیسا
که تا همچو عیسا شوی آسمانی
هوش مصنوعی: روح خود را به زیر بیاور و مانند عیسی از خاک بلند شو، تا تو نیز بتوانی همچون او به آسمان‌ها دست یابی.
برون آی ازین سبزه جای ستوران
که تا چرمه در ظل طوبا چرانی
هوش مصنوعی: از این مکان سبز و دل‌انگیز بیرون بیا و به دنیای آزاد و پر از نشیب و فراز برو، زیرا در زیر سایه درختان طوبی، خود را به زندگی پر نشاط و پربار گره بزن.
چو مرگت بود سایق اندر رسی تو
به جمع عزیزان عقلی و جانی
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به تو نزدیک شود، تو به جمع محبوبان و عزیزان خود می‌پیوندی، چه از نظر عقل و چه از نظر جان.
چو مرگت بود قاید اندر رهی تو
ز مشتی لت انبان آبی و نانی
هوش مصنوعی: اگر مرگ تو در انتظارت باشد، در مسیری که می‌روی، تو را از دستمزد ناچیزی که شامل کمی نان و آب است، دور نخواهد کرد.
تو روی نشاط دل آنگاه بینی
که از مرگ رویت شود زعفرانی
هوش مصنوعی: زمانی که از مرگ تو، رنگ صورتت به زعفران تبدیل شود، آن زمان شادی و سرزندگی دل را خواهی دید.
چو از غمز او کرد آمن دلت را
کند مهربانی پس از بی‌زبانی
هوش مصنوعی: وقتی که دل تو از نگاه او آرام می‌شود، مهربانی‌اش بر تو نازل می‌شود حتی اگر زبان درستی برای بیان نداشته باشی.
نخستت کند بی‌زبان کادمی را
بود بی‌زیانی پس از بی‌زبانی
هوش مصنوعی: در ابتدا تو را دچار سکوت می‌کند، پس از این که یادگیری بدون کلام را تجربه کردی، این سکوت به هیچ آسیبی همراه نخواهد بود.
به یک روزه رنج گدایی نیرزد
همه گنج محمود زابلستانی
هوش مصنوعی: یک روز سختی و رنجی که من در گدایی می‌کشم، ارزشش بیشتر از تمام ثروت و دارایی‌های محمود زابلستانی است.
بدان عالم پاک مرگت رساند
که مرگ‌ست دروازهٔ آن جهانی
هوش مصنوعی: بدان که علم و دانش خالص و پاک، تو را به مرگ می‌کشاند، زیرا مرگ، ورود به دنیای دیگر است.
وزین کلبهٔ جیفه مرگت رهاند
که مرگست سرمایهٔ زندگانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر از این زندگی دنیوی و زشتی‌های آن رهایی یابی، مرگ به عنوان پایان زندگی نمی‌آید، بلکه به عنوان آغاز یک زندگی جدید و با ارزش‌تر محسوب می‌شود. در واقع، زندگی دنیا به مانند کلبه‌ای ناپایدار است و مرگ در حقیقت فرصتی برای ورود به دنیایی بهتر است.
کند عقل را فارغ از «لاابالی»
کند روح را ایمن از «لن ترانی»
هوش مصنوعی: عقل را از بی‌خیالی دور می‌کند و روح را از خطر دیدار نجات می‌دهد.
همه ناتوانیست اینجا چو رفتی
بدانجای چندان که خواهی توانی
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز ناممکن به نظر می‌رسد، اما وقتی به آنجا بروی، هرچقدر که بخواهی می‌توانی.
ز نادانی و ناتوانی رسی تو
ازین کنج صورت به گنج معانی
هوش مصنوعی: از کم‌فهمی و ناتوانی به حقیقت و عمق معانی می‌رسی.
بجز بچهٔ مرگ بازت که خرد
ز مشتی سگ کاهل کاهدانی
هوش مصنوعی: به جز فرزند مرگ، هیچ چیز دیگری به تو آسیب نمی‌زند و حتی می‌تواند که تو را از یک مشت سگ تنبل بهتر کند.
بجز مرگ در گوش جانت که خواند
که بگذر ازین منزل کاروانی
هوش مصنوعی: جز مرگ هیچ چیز نیست که به تو هشدار دهد تا از این دنیا بگذری و به سفر ادامه دهی.
بجز مرگ با جان عقلت که گوید
که تو میزبان نیستی میهمانی
هوش مصنوعی: جز مرگ، هیچ چیز نمی‌تواند به تو بگوید که تو حق ورود به این دنیا را نداری.
بجز مرگت اندر حمایت که گیرد
ازین شوخ چشمان آخر زمانی
هوش مصنوعی: تنها مرگ توست که می‌تواند از این چشمان بازیگوش و فریبنده در زمان‌های آخر حمایت کند.
اگر مرگ نبود که بازت رهاند
ز درس گرانان و درس گرانی
هوش مصنوعی: اگر مرگ وجود نداشت، تو هرگز از مشکلات و سختی‌های زندگی رهایی نمی‌یافتی.
گر افسرده کردست درس حروفت
تف مرگ در جانت آرد روانی
هوش مصنوعی: اگر حروف و کلمات تو را غمگین کرده‌اند، بدانی که این درد مرگ در جانت را زنده می‌کند.
به درس آمدی قلب این را بدیدی
به مرگ آی تا قلب آنهم بدانی
هوش مصنوعی: به کلاس درس آمدی و این موضوع را درک کردی. حالا برای فهمیدن عمیق‌تر، باید کمی به مرگ فکر کنی تا عمق دیگر موضوع را هم بفهمی.
تو بی‌مرگ هرگز نجاتی نیابی
ز ننگ لقبهای اینی و آنی
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانی از خفت و ننگ لقب‌ها و شناسه‌های مختلفی که داری، رهایی پیدا کنی، حتی اگر از مرگ هم فرار کنی.
اسامی درین عالمست ار نه آنجا
چه آب و چه نان و چه میده چه پانی
هوش مصنوعی: در این دنیا اسامی و نام‌ها وجود دارند، اما آن جهان دیگر چیزهای مادی مانند آب، نان، شراب یا هر چیز دیگری را ندارد.
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی
هوش مصنوعی: جز مرگ در راه حقیقت، هیچ چیزی نمی‌تواند ما را از پیروی افکار و نظرات دیگران بازدارد.
اگر مرگ خود هیچ راحت ندارد
نه بازت رهاند همی جاودانی
هوش مصنوعی: اگر مرگ هیچ آسودگی برایش نباشد، پس نه به تو کمک می‌کند و نه تو را از اینجا آزاد می‌سازد.
اگر خوش خویی از گران قلتبانان
وگر بدخویی از گران قلتبانی
هوش مصنوعی: اگر مهربانی و خوبی از افراد ثروتمند و با جاه و مقام سرچشمه می‌گیرد، بدی و زشتی هم می‌تواند ناشی از همین افراد باشد.
به بام جهان برشوی چون سنایی
گرت هم سنایی کند نردبانی
هوش مصنوعی: به بلندای دنیا برو و مانند سنایی، اگر سنایی هم بر تو تاثیر گذاشت، به تو کمک کند تا به اوج برسی.

حاشیه ها

1397/03/02 18:06
موسی روستایی

مراد از بخار دخانی بخار برخاسته از دود همان حیات جسمانی و جان حیوانیست درمقابل زندگی روحانی

1398/05/23 23:07
مجتبی

در بیت دوم "گرگ است" درست است.
بیت سوم سید السوانی اشاره به حدیث پیامبر دارد که فرمودند سیر السوانی لاینقطع
بیت شش توز یعنی تاراج
ییت هفت مالک یعنی نگهبان دوزخ
سقر یعنی دوزخ
بیت نهم نگر تا نترسی یعنی به هوش باش که نترسید
مرگ صورت یعنی مرگ ظاهری و جسمانی، مرگ فیزیولوژیک
بیت یازده امان اول یعنی امنیت و امان دوم یعنی آرزوها
بیت پانزده سبع المثانی یعنی سوره ی حمد
بیت چهلم میده: آب
پانی: نوعی نان که از آرد برشته ی گندم پزند
بیت بیست چرمه: اسب . هر نوع اسب را به طور کلی چرمه گویند.

1402/05/28 00:07
علی میراحمدی

اساسا در وصف چنین اشعاری هیچ نتوان گفت و هیچ نتوان نگاشت. 

کار شاعر هنر در هنر است و حال خواننده حیرت در حیرت