قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب
وز جان من یکبارگی برده غم جانان طرب
گردون چو روی عاشقان در لولو مکنون نهان
گیتی چو روی دلبران پوشیده از عنبر سلب
روی سما گوهر نگار آفاق را چهره چو قار
آسوده طبع روزگار از شورش و جنگ حلب
اجرام چرخ چنبری چون لعبتان بربری
پیدا سهیل و مشتری خورشید روشن محتجب
این اختران در وی مقیم از لمع چون در یتیم
این راجع و آن مستقیم این ثابت و آن منقلب
محکم عنان در چنگ من سوی نگار آهنگ من
بسپرده ره شبرنگ من گاهی سریع و گه خبب
باد بهاری خویش او ناورد و جولان کیش او
صحرا و دریا پیش او چون مهره پیش بوالعجب
از نعل او پر مه زمین و ز گام او کوته زمین
وز هنگ او آگه زمین وز طبع او خالی غضب
آهو سرین ضرغام بر کیوان منش خورشید فر
خارا دل و سندان جگر رویین سم و آهن عصب
در راه چو شبرنگ جم با شیر بوده در اجم
آمخته جولان در عجم خورده ربیع اندر عرب
در منزل «سلما» و «می » گشتم همی ناخورده می
تن همچو اندر آب نی دل همچو بر آتش قصب
آمد به گوشم هر زمان آواز خضر از هر مکان
کایزد تعالی را بخوان در قعر قاع مرتهب
خسته دل من در حزن گفتی مر الاتعجلن
چون گفتمی با دیده من «انا صببنا الماء صب»
راهی چنان بگذاشتم باغ ارم پنداشتم
از صبر تخمی کاشتم آمد ببر بعدالتعب
روز آمده درمان من آسوده از غم جان من
از خیمهٔ جانان من آمد به گوش من شغب
آواز اسب من شنید آن ماهپیش من دوید
وصل آمد و هجران پرید آمد نشاط و شد کرب
باوی نشستم می به دست او بت بدو من بت پرست
از عشق او من گشته مست او مست بذر آب عنب
هم ناز دیدم هم بلا هم درد دیدم هم دوا
هم خوف دیدم هم رجا هم خار دیدم هم رطب
گه دست یازیدم همی زلفش ترازیدم همی
گه نرد بازیدم همی یک بوسه بود و یک ندب
بر من همی کرد او ثنا خندان همی گفت او مرا
بر خوان مدیح او کجا المدح فیه قد وجب
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸: احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجهالعربقصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی: بتی که گر فکند یک نظر بر آتش و آب
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب
وز جان من یکبارگی برده غم جانان طرب
هوش مصنوعی: ای خدا، آن شب تاریک و طولانی چه بود که در نیمه شب، غم محبوبم به یکباره جانم را گرفت و شادی را از من گرفت؟
گردون چو روی عاشقان در لولو مکنون نهان
گیتی چو روی دلبران پوشیده از عنبر سلب
هوش مصنوعی: آسمان را مانند چهرهی عاشقان در گاهی با زیبایی پنهان نکن. دنیا هم مانند چهرهی معشوقان، زیر پردهای از خوشبوترین عطرها پنهان است.
روی سما گوهر نگار آفاق را چهره چو قار
آسوده طبع روزگار از شورش و جنگ حلب
هوش مصنوعی: در آسمان، زیباییهای جهان همچون جواهر درخشان است و چهرهاش آرامش روزگار را نشان میدهد که از ناآرامی و درگیریها دور است.
اجرام چرخ چنبری چون لعبتان بربری
پیدا سهیل و مشتری خورشید روشن محتجب
هوش مصنوعی: در این بیت به ستارهها و سیارهها اشاره شده است که مانند دو عروسک بربری به نمایش درآمدهاند. همچنین، ستارههای مشهور مانند سهیل و مشتری در آن آسمان تابان و درخشان، به طور پنهان و با ویژگی خاص خود به چشم میخورند.
این اختران در وی مقیم از لمع چون در یتیم
این راجع و آن مستقیم این ثابت و آن منقلب
هوش مصنوعی: این ستارهها که در او جا دارند، همچون نورانی هستند. برخی از آنها به یک سو متمایلند و برخی دیگر در حال تغییر وضعیتاند. در این میان، برخی از آنها ثابت و پابرجا هستند.
محکم عنان در چنگ من سوی نگار آهنگ من
بسپرده ره شبرنگ من گاهی سریع و گه خبب
هوش مصنوعی: سوار بر اسبم هستم و فرمان آن را به دست دارم، به سوی معشوقم روانه شدهام. راه من گاهی به سرعت و گاهی به آرامی پیش میرود.
باد بهاری خویش او ناورد و جولان کیش او
صحرا و دریا پیش او چون مهره پیش بوالعجب
هوش مصنوعی: باد بهاری همراه خود زیبایی و نشاطی را به ارمغان آورده و قدرت و تأثیر او در طبیعت همانند مهرهای در دست یک شخصیت شگفتانگیز است که میتواند بر همه چیز تسلط داشته باشد. صحرا و دریا نیز تحت تأثیر او قرار دارند و به نوعی در برابرش کوچک و حقیر به نظر میرسند.
از نعل او پر مه زمین و ز گام او کوته زمین
وز هنگ او آگه زمین وز طبع او خالی غضب
هوش مصنوعی: از اثر نعل او، زمین پر از نور و روشنایی میشود و از گامهای او، زمین کوتاه میگردد. هنگام صدای او، زمین متوجه میشود و از ذات او، غضب و خشم خالی است.
آهو سرین ضرغام بر کیوان منش خورشید فر
خارا دل و سندان جگر رویین سم و آهن عصب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موجود قوی و نابغه میپردازد که دارای ویژگیهای قابل توجهی است. او به مانند آهو است که زیبایی و نرمی دارد، اما مانند دلاوری سرسخت و نیرومند نیز به نظر میرسد. او به زمین و آسمان وابسته است و در سکوت خود استقامت و قدرت را نمایان میکند. وجودش مثل خورشید درخشان و پر از انرژی است و قلبی قوی و پراحساس دارد، که به مانند آهن است و در مواجهه با سختیها مقاوم میماند. او نه تنها از جنبههای ظاهری بلکه از لحاظ درونی نیز پر از توانایی و اشتیاق است.
در راه چو شبرنگ جم با شیر بوده در اجم
آمخته جولان در عجم خورده ربیع اندر عرب
هوش مصنوعی: در مسیر، شبرنگ با شیر در سرزمین اجم نبرد کرده و در کنش و جوشش در سرزمین عجم آموخته است و ربیع در سرزمین عرب مشغول است.
در منزل «سلما» و «می » گشتم همی ناخورده می
تن همچو اندر آب نی دل همچو بر آتش قصب
هوش مصنوعی: در خانه «سلما» و در حال نوشیدن شراب بودم، بدون اینکه مینوشم. وجودم همچون نی در آب است و دلم مثل ساقهای در آتش میسوزد.
آمد به گوشم هر زمان آواز خضر از هر مکان
کایزد تعالی را بخوان در قعر قاع مرتهب
هوش مصنوعی: هر بار که به گوشم میرسد صدای خضر از هر جایی، میفهمم که باید خدا را در عمق جایی که پر از نگرانی و اضطراب است، بخوانم و دعا کنم.
خسته دل من در حزن گفتی مر الاتعجلن
چون گفتمی با دیده من «انا صببنا الماء صب»
هوش مصنوعی: دل خسته من در غم گفتی چرا عجله میکنی؟ وقتی که گفتم با چشمانم: «ما آب را با شدت ریختیم».
راهی چنان بگذاشتم باغ ارم پنداشتم
از صبر تخمی کاشتم آمد ببر بعدالتعب
هوش مصنوعی: به قدری راهی را طی کردم که فکر کردم به باغ ارم رسیدهام. پس از آن، با صبر و حوصله، بذری کاشتم و اکنون منتظر هستم که نتیجه زحمتهایم را ببینم.
روز آمده درمان من آسوده از غم جان من
از خیمهٔ جانان من آمد به گوش من شغب
هوش مصنوعی: روز جدیدی فرا رسیده که در آن آرامش به دل من بازگشته و غم و اندوهم را فراموش کردهام. صدای شادی و شور از جانانم به گوشم میرسد.
آواز اسب من شنید آن ماهپیش من دوید
وصل آمد و هجران پرید آمد نشاط و شد کرب
هوش مصنوعی: صدای اسب من را آن زیبای دلکش شنید و به سمت من دوید. لحظه وصال فرا رسید و جدایی از بین رفت. نشاط و شادی به وجود آمد و فضایی شاداب ایجاد شد.
باوی نشستم می به دست او بت بدو من بت پرست
از عشق او من گشته مست او مست بذر آب عنب
هوش مصنوعی: با دوست نشستهام و در دست او مشروبی دارم. او زیباست و من از عشق او به پرستش او افتادهام و مست او شدهام. او با شراب عنب سرخ مست است.
هم ناز دیدم هم بلا هم درد دیدم هم دوا
هم خوف دیدم هم رجا هم خار دیدم هم رطب
هوش مصنوعی: در زندگی تجربههای مختلفی داشتهام؛ زیبایی و ناز را دیدهام، همچنین درد و رنج را احساس کردهام. در عین حال، دارو و درمانی برای آنها پیدا کردهام. ترس و امید را تجربه کردهام و در کنار آنها، خارها و میوههای شیرین نیز مشاهده کردهام.
گه دست یازیدم همی زلفش ترازیدم همی
گه نرد بازیدم همی یک بوسه بود و یک ندب
هوش مصنوعی: گاهی دست به زلفش میزنم و آن را به آرامی میچرخانم، گاهی نیز در این عشق بازی میکنم. اما در نهایت، همهی اینها به یک بوسه و یک غم ختم میشود.
بر من همی کرد او ثنا خندان همی گفت او مرا
بر خوان مدیح او کجا المدح فیه قد وجب
هوش مصنوعی: او با لبخند از من تعریف میکرد و میگفت که مرا بر سر سفرهاش جای داده است. اما در این تعریف و ستایش، چه چیزی وجود دارد که من هم به آن نیاز داشته باشم؟
حاشیه ها
1396/10/14 00:01
مشاهری
باوی نشستم می به دست او بت بد و من بت پرست
از عشق او من گشته مست او مست «بُد زآب عنب»