قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
از آهن مذهب معمور کرده باش
تا بر محک صرف زند زر معدنی
ظاهر چو بایزیدی و باطن چو بولهب
گندم نمای ز اصل و چه پوسیده ارزنی
ای آژده به سوزن حسرت هزار دل
سودت چه دارد آنکه مرقع بیاژنی
همسایهٔ تو گرسنه در روز یا سه روز
تو بسته سر ز تخمه و حلوا و روغنی
دل از گنه بشوی و چنان دان که روز حشر
پاکی دل بهست که پاکیزه دامنی
ای آمده ز خاک به خاکست رفتنت
ور صد هزار گنج به خاک اندر آگنی
طمع بقا چه داری معجون شخص تو
با دست و آتشست و گل تیره و منی
پنداری ای اخی که بمانی تو جاودان
گر رود نگسلد ره دلگیر می زنی
غافل مباش دان که ز اندام تو به گور
سازند مار و مور رفیقی و برزنی
بگشای گوش عقل و نگه کن به چشم دل
در کار و بار مردم و در عالم دنی
چون صدرهٔ تو بافته از پنبهٔ فناست
در دل طمع قبای بقا را چرا کنی
آن کز تو زاد و آنکه ترا زاد رفتهاند
در تیرگی گور ز صحرای روشنی
گاهی تو گلخنی را بینی شده امیر
روز دگر امیر اجل گشته گلخنی
خفته به زیر خاک نه لابل که گشته خاک
از خاکشان تو کرده بسی ظرف خوردنی
در زیر خشت چهرهٔ خاتون خرگهی
در زیر سنگ پیکر سرهنگ جوشنی
دانی تو یا ندانی کز خاک ما همان
ایدون کنند کز گل ایشان تو میکنی
ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب
داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی
مهر رسول مرسل و مهر علی و آل
بر دل گمار و گیر به جنات ساکنی
گرد فضول و رخصت و تاویل کم دوان
چون عنکبوت تار حماقت چرا تنی
بشناس کردگار و نگهدار جای خویش
دین محمدی و طریق معینی
دیوان تو چو زلف نگاران سیه شدست
پس همچنین سنایی غافل چرا شنی
هر چند صدهزار گناهست مایهاش
هر چند کز عذاب سفر نیست ایمنی
از رحمت خدای دلش نا امید نیست
کو مخطیست و مفلس رب غافر و غنی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸: عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منیقصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۰ - دریغا کو مسلمانی: مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی
در سر منی مکن که به ترکیب چون منی
هوش مصنوعی: تو از خاک سیاه به وجود آمدهای و جسمت متعلق به من است. در ذهن من نباش، چرا که تو تنها یک ترکیب از عناصر هستی.
آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک
او را کجا رسد سخن مایی و منی
هوش مصنوعی: آنکس که در پایان به خاک برمیگردد، دیگر کجا میتواند به سخن و گفتوگو درباره خود و من بپردازد؟
از آهن مذهب معمور کرده باش
تا بر محک صرف زند زر معدنی
هوش مصنوعی: سختی و مشکلات را به فرصتی برای رشد و پیشرفت تبدیل کن تا در نهایت به دستاوردهای ارزشمند و گرانبهایی دست یابی.
ظاهر چو بایزیدی و باطن چو بولهب
گندم نمای ز اصل و چه پوسیده ارزنی
هوش مصنوعی: شما همچون بایزید در ظاهر زیبا و باشکوه هستید، اما در باطن به اندازهی بولهب، که با نجدی گندم نمای جذابی دارد، پوسیده و ضعیف هستید. این نشان میدهد که ظاهر زیبا ممکن است فریبنده باشد و درون واقعاً معیوب و بیارزش.
ای آژده به سوزن حسرت هزار دل
سودت چه دارد آنکه مرقع بیاژنی
هوش مصنوعی: ای آهو، با حسرت هزار دل، چه سودی به تو میرسد وقتی که برای مرقع گویندهای خود را به زحمت میندازی؟
همسایهٔ تو گرسنه در روز یا سه روز
تو بسته سر ز تخمه و حلوا و روغنی
هوش مصنوعی: در روز یا چند روزی همسایهات گرسنه است و تو مشغول خوردن تخمه، حلوا و روغن هستی.
دل از گنه بشوی و چنان دان که روز حشر
پاکی دل بهست که پاکیزه دامنی
هوش مصنوعی: دل را از گناهان خالی کن و بدان که در روز قیامت، داشتن دلی پاک بهتر از هر چیز دیگری است که به آن افتخار کنی.
ای آمده ز خاک به خاکست رفتنت
ور صد هزار گنج به خاک اندر آگنی
هوش مصنوعی: ای کسی که از خاک به دنیا آمدهای و در نهایت به خاک برمیگردی، حتی اگر صد هزار گنج هم در خاک باشد، سرنوشتی جز بازگشت به خاک نخواهی داشت.
طمع بقا چه داری معجون شخص تو
با دست و آتشست و گل تیره و منی
هوش مصنوعی: به چه امید و آرزویی در پی ماندن هستی؟ خود تو از ترکیب دست، آتش، گل تیره و آنچه هستی به وجود آمدهای.
پنداری ای اخی که بمانی تو جاودان
گر رود نگسلد ره دلگیر می زنی
هوش مصنوعی: معتقدی که اگر در اینجا بمانی، جاودانه خواهی شد، غافل از اینکه اگر دلها جدایی را احساس کنند، این خیال از بین میرود.
غافل مباش دان که ز اندام تو به گور
سازند مار و مور رفیقی و برزنی
هوش مصنوعی: فریب خورده نباش، بدان که بدن تو پس از مرگ، تبدیل به خاک خواهد شد و مار و مور به دوستی از آن استفاده خواهند کرد.
بگشای گوش عقل و نگه کن به چشم دل
در کار و بار مردم و در عالم دنی
هوش مصنوعی: گوش خود را به صدای عقل باز کن و با چشم دل به مسائل و زندگی مردم در دنیا توجه کن.
چون صدرهٔ تو بافته از پنبهٔ فناست
در دل طمع قبای بقا را چرا کنی
هوش مصنوعی: تو که وجودت از چیزهای ناپایدار و فانی تشکیل شده، چرا به داشتن امر دائمی و بقا امیدواری؟
آن کز تو زاد و آنکه ترا زاد رفتهاند
در تیرگی گور ز صحرای روشنی
هوش مصنوعی: کسی که به دنیا آمد و کسی که تو را به وجود آورد، هر دو در تاریکی قبر و از فضای روشن به دیاری دیگر رفتهاند.
گاهی تو گلخنی را بینی شده امیر
روز دگر امیر اجل گشته گلخنی
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است کسی را ببینی که امروز در مقام و مرتبه بالایی قرار دارد و روزی دیگر همان شخص به وضعیتی کاملاً متفاوت، حتی عادی یا پایینتر سقوط کرده است. زمان و تقدیر میتواند به سرعت تغییر کند.
خفته به زیر خاک نه لابل که گشته خاک
از خاکشان تو کرده بسی ظرف خوردنی
هوش مصنوعی: در زیر خاک، کسانی که خوابیدهاند، دیگر به حالت قبلی خود بازنمیگردند، زیرا خاک از آنها تبدیل به خاک شده و تو برای خود از آنها ظرفهای زیادی درست کردهای.
در زیر خشت چهرهٔ خاتون خرگهی
در زیر سنگ پیکر سرهنگ جوشنی
هوش مصنوعی: در زیر خاک، چهرهٔ یک زن بزرگوار و در زیر سنگ، بدن یک فرمانده قرار دارد.
دانی تو یا ندانی کز خاک ما همان
ایدون کنند کز گل ایشان تو میکنی
هوش مصنوعی: آیا میدانی یا نمیدانی که از خاک ما همان چیزی ساخته میشود که تو از گل آنها میسازی؟
ای بر طریق باطل پویان تو روز و شب
داده عنان خویش به شیطان ز ریمنی
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال راههای نادرست هستی، تو شب و روز اختیار خود را به شیطان سپردهای و به وسوسههای او توجه میکنی.
مهر رسول مرسل و مهر علی و آل
بر دل گمار و گیر به جنات ساکنی
هوش مصنوعی: دوست داشتهباش مهر پیامبر و اهل بیت او را بر دل خود قرار ده و به سرای بهشتی وابسته شو.
گرد فضول و رخصت و تاویل کم دوان
چون عنکبوت تار حماقت چرا تنی
هوش مصنوعی: در این بیت به نقد فضولی و بیهدف بودن اشاره شده است. شاعر میگوید که مانند عنکبوت که در تارهایش به دام میافتد، انسانها نیز در دام سرگرمیهای اضافی و بیمعنا گرفتار میشوند. در واقع، به جای رفتن به سمت کارهای مهم و سازنده، در مسائل غیرضروری و بیفایده غرق میشوند.
بشناس کردگار و نگهدار جای خویش
دین محمدی و طریق معینی
هوش مصنوعی: خداوند و نگهدار را بشناس و در جایگاه خود دین محمدی و راه مشخصی را دنبال کن.
دیوان تو چو زلف نگاران سیه شدست
پس همچنین سنایی غافل چرا شنی
هوش مصنوعی: دیوان تو مانند موهای سیاه نگاران شده، پس چرا سنایی غافل است و این را نمیفهمد؟
هر چند صدهزار گناهست مایهاش
هر چند کز عذاب سفر نیست ایمنی
هوش مصنوعی: هرچند که فرد ممکن است مرتکب گناهان زیادی شده باشد، اما باز هم از عذاب سفر و مشکلات زندگی نمیتواند احساس امنیت کند.
از رحمت خدای دلش نا امید نیست
کو مخطیست و مفلس رب غافر و غنی
هوش مصنوعی: دل او امیدوار به رحمت خداوند است، زیرا اگرچه ممکن است خطا و نادانی داشته باشد، اما پروردگارش مهربان و بینیاز است.

سنایی