گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است

ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری
در میان گردنان آیی کلاه از سر بنه
تا ازین میدان مردان بو که سر بیرون بری
ور نه در ره سرفرازانند کز تیغ اجل
هم کلاه از سرت بربایند هم سر بر سری
عالمی پر لشکر دیوست و سلطان تو دین
زان سلطان باش و مندیش از بروت لشگری
دین حسین تست آز و آرزو خوک و سگست
تشنه این را می کشی و آن هر دو را می‌پروری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
عقل و جان آن جهانی را رعیت شو چو شرع
زان که دیوانه‌ست و مرده عاقل و جان ایدری
چشمهٔ حیوانت باید خاک ره شو چون خضر
هر دو نبود مر ترا یا چشمه یا اسکندری
گرد جعفر گرد گر دین جعفری جویی همی
زان که نبود هر دو هم دینار و هم دین جعفری
چون تو دادی دین به دنیا در ره دین کی کنند
پنج حس و هفت اعضا مر ترا فرمانبری
تا سلیمان‌وار خاتم باز نستانی ز دیو
کی ترا فرمان برد دام و دد و دیو و پری
بی پدر فرزندی لاهوت باید چون مسیح
هر که زو برگشت با ناسوت یابد دختری
اختر نیکوت باید بر سپهر دین برآی
زان که اندر دور او طالع بود نیک اختری
باز خر خود را ز خود زیرا که نبود تا ابد
تا تو خود را مشتری باشی ترا دین مشتری
چون ترا دین مشتری شد مشتری گوید ترا
کای جهان را دیدن روی تو فال مشتری
چون بدین باقی شدی بیش از فنا مندیش هیچ
زهره دارد گرد کوثروار گردد ابتری
چو تو «لا» را کهتری کردی پس از دیوان امر
جز تو ز «الا الله» که خواهد یافت امر مهتری
چون در خیبر به جز حیدر نکند از بعد آن
خانهٔ دین را که داند کرد جز حیدر دری
عقل و دین و ملک و دولت باید ار نی روزگار
کی دهد هر خوک و خر را ره به قصر قیصری
اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار کآدم نشمری
غول را از خضر نشناسی همی در تیه جهل
زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری
برتر آی از طبع و نفس و عقل ابراهیم وار
تا بدانی نقشهای ایزدی از آزری
از دو چشم راست بین هرگز نخیزد کبر و شرک
شرک مرد از احولی دان کبر مرد از اعوری
در بهار چین دو یابی در بهار دین یکی است
حملهٔ باز خشین و خندهٔ کبک دری
پادشاهی از یکی گفتن به دست آید ترا
کز دو گفتن نیست در انگشت جم انگشتری
گرچه در «الله اکبر» گفتنی تا با خودی
بندهٔ کبری نه بندهٔ پادشاه اکبری
آفتاب دین برون از گنبد نیلوفریست
پر بر آر از داد و دانش بو کزو بیرون پری
ورنه هرگز کی توان کرد آفتاب راه را
از فرود گنبد نیلوفری نیلوفری
از درون خود طلب چیزی که در تو گم شدست
آنچه در بند گم کردی مجو از بر دری
روی گرد آلود برزی او که بر درگاه او
آبروی خود بری گر آب روی خود بری
در صف مردان میدان چون توانی آمدن
تا تو در زندان خاک و باد و آب و آذری
خاک و باد و آب و آذر چار پاره نعل ساز
تا چنان چو هفت کشور نه فلک را بسپری
نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمع
چون زنان در زیر این نیلاب کرده چادری
جسم و جان را همچو مریم روزه فرمای از سحر
تا در آید عیسی یک روزه در دین گستری
تا بشد نفس سخنگوی تو در درس هوس
ای شگفتی تو گر از اصلاح منطق بر خوری
دین چه باشد جز قیامت پس تو خامش باش از آنک
در قیامت بی زبانان را زبان باشد جری
این زبان از بن ببر تا فاش نکند بیهده
سرسر عاشقان در پیش مستی سرسری
کم نخواهد بود چون دفتر سیه رویی ترا
تا به جان خامهٔ هوس را کرد خواهی دفتری
زان فصاحتها چه سودش بود چون اکنون ز حق
«اخسوافیها» شنید اندر جهنم بحتری
شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک
شرعت آرد در تواضع شعر در مستکبری
خود گرفتم ساحری شد شاعریت ای هرزه‌گوی
چیست جز «لا یفلح الساحر» نتیجهٔ ساحری
رمز بی غمزست تاویلات نطق انبیا
غمز بی رمزست تخییلات شعر و شاعری
هرگز اندر طبع یک شاعر نبینی حذق و صدق
جز گدایی و دروغ منکری و منکری
هر کجا ز زلف ایازی دید خواهی در جهان
عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری
فتنه شد شعر تو چون گوسالهٔ زرین یکی
«لامساس» آواز در ده در جهان چون سامری
کی پذیرد گرچه تشنه گردد از هر ابتر آب
هر کرا همت کند در باغ جانش کوثری
یاوری ز آزاد مردان جوی زیرا مرد را
از کسی کو یار خود باشد نیاید یاوری
همچو آبند این گره مندیش ازیشان گاه خشم
کبرا از باد باشد نه ز خود جوشن دری
همچنین تا خویشتن داری همی زی مردوار
طمع را گو زهر خند و حرص را گو خون گری
شاد بادی همچنین هر جا که باشی مرد باش
مر زغن را بخش سالی مادگی سالی نری
جاه و جان و نان و ایمان ننگری داد و دهد
پس مگو سلطان و سلطان تنگری گو تنگری
چند گویی گرد سلطان گرد تا مقبل شوی
رو تو و اقبال سلطان ما و دین و مدبری
حرص و شهوت خواجگان را شاه و ما را بنده‌اند
بنگر اندر ما و ایشان گرت ناید باوری
پس تو گویی این گره چاکری کن چون کنند
بندگان بندگان را پادشاهان چاکری
کیست سلطان؟ آنکه هست اندر نفاذ حکم او
خنجر آهنجانش بحری ناوک اندازان بری
تو همی لافی که هی من پادشاه کشورم
پادشاه خود نه ای چون پادشاه کشوری
در سری کانجا خرد باید همه کبرست و ظلم
با چنین سر مرد افساری نه مرد افسری
ای به ترک دین به گفتن از سر ترکی و خشم
دل بسان چشم ترکان کرده از گند آوری
همچنین ترکی همی کن تا به هر دم نابغه
گوید اندر مغز تاریک تو کای کافر فری
باش تا چون چشم ترکان تنگ گردد گور تو
گرچه خود را کور سازی در مسافت صد کری
هفت کشور دارد او من یک دری از عافیت
هفت کشور گو ترا بگذار با من یک دری
ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم
باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری
بر تو هم آبی برانند از اثیر دوزخی
از تو هم گردی برآرند ار محیط اغبری
تو چو موش از حرص دنیا گربهٔ فرزند خوار
گربه را بر موش کی بودست مهر مادری
ای گلوی تو بریده از گلو یک ره بپرس
کای گلو با من بگو تو خنجری یا حنجری
قابل فیض خرد چون نفس کلی کرد از آنک
از خرد در نفع خیری دایم و دفع شری
پوستین در گلخنی اندر کشید ارکان و تو
عشقبازی در گرفتی با وی و هم بستری
سیم سیمای تو برده سیمبر خوانی ز جهل
سیمبر را از سر شهوت مگو سیمین‌بری
بی خرد گرکان زر داری چو خاک اندر رهی
با خرد گر خاک ره داری چو کان اندر زری
از خرد پر داشت عیسا زان شد اندر آسمان
ور خرش را نیم پر بودی نماندی در خری
اشتر ار اهل خرد بودی درین نیلی خراس
کار او بودی به جای اشتری روغن گری
چیست جز قرآن رسنهای الاهی مر ترا
تا تو اندر چاه حیوانی و شهوانی دری
با رسنهای الاهی چرخها گردان و تو
تن زده در چاه و کوهی بر سر کاهی بری
چون رسنهای الهی را گذر بر چنبرست
پس تو گر مرد رسن جویی چرا چون عرعری
از برای او چو چنبر پای بر سر نه یکی
کاین چنین کردند مردان آن رسن را چنبری
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سر داری اگرچه سوی خود بر منبری
هر دو گیتی را نظام از راستی دان زان که هست
راستی میخ و طناب خیمهٔ نیلوفری
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار دست حیدری
راستی اندر میان داوری شرطست از آنک
چون الف زو دور شد دوری بود نه داوری
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زر نوذری
ز پی رد و قبول عامه خود را خر مکن
زان که کار عامه نبود جز خری یا خر خری
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
ای سنایی عرضه کری جوهری کز مرتبت
او تواند کرد مرجان عرض را جوهری
چشم ازین جوهر همی برداشت نتوان از بها
کنکه بی چشمست بفروشد به یک جو جوهری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی سروری و رهبری را تجربه کنی، باید از خودخواهی و غرور دور شوی، زیرا بی‌سری با کلاه، نزد خردمندان هیچ‌گونه ارزشی ندارد.
در میان گردنان آیی کلاه از سر بنه
تا ازین میدان مردان بو که سر بیرون بری
هوش مصنوعی: اگر به میدان جنگ می‌آیی، کلاه خودت را از سرت بردار و به دیگران نشان بده که در این عرصه، مردانگی و شجاعت اهمیت دارد.
ور نه در ره سرفرازانند کز تیغ اجل
هم کلاه از سرت بربایند هم سر بر سری
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر موفقیت و سربلندی قرار نگیرد، حتی خطر مرگ نیز می‌تواند به سادگی او را از دستاوردهایش محروم کند و همین امر نشان دهنده عدم امنیت و عدم ماندگاری در این راه است.
عالمی پر لشکر دیوست و سلطان تو دین
زان سلطان باش و مندیش از بروت لشگری
هوش مصنوعی: در جهان، نیروهای شیطانی زیادی وجود دارند و تو باید تحت رهبری دین و اصولی که از آن به عنوان سلطانی بزرگ یاد می‌شود، زندگی کنی و نگران نیروی دشمنان نباشی.
دین حسین تست آز و آرزو خوک و سگست
تشنه این را می کشی و آن هر دو را می‌پروری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد بین ارزش‌های معنوی و دنیوی اشاره می‌کند. به طور کلی، او می‌گوید که پیروی از اصول و معارف دین حسین (ع) به عنوان یک الگوی اخلاقی و انسانی مهم است، در حالی که تمایل به دنیا و خواسته‌های نفسانی (نعمت‌های مادی) مانند عشق به پول و لذت، انسان را به لبه تاریکی می‌کشاند. این تضاد نشان‌دهنده انتخاب‌های انسان بین راست یا دروغ، ارزش‌های الهی یا دنیوی است. در نهایت، شاعر به نقد حالتی می‌پردازد که برخی افراد در عین پرورش و نگهداری از لذت‌های مادی، از اصول فکری و روحی غافل می‌مانند.
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
هوش مصنوعی: اگر تو بر یزید و شمر لعنت می‌فرستی، پس باید هر کس را که مانند حسین توست و به ظلم و ستم می‌افتد، نیز لعنت کنی.
عقل و جان آن جهانی را رعیت شو چو شرع
زان که دیوانه‌ست و مرده عاقل و جان ایدری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دنیای دیگر و به حقایق عمیق‌تر دست یابی، باید به قوانین و آداب آن دنیا پیروی کنی. زیرا افرادی که از این قوانین سرپیچی می‌کنند، در حقیقت مانند دیوانگان و مردگان هستند، حتی اگر از نظر عقلانی به نظر برسند.
چشمهٔ حیوانت باید خاک ره شو چون خضر
هر دو نبود مر ترا یا چشمه یا اسکندری
هوش مصنوعی: چشمه‌ای که به زندگی و حیات تو کمک می‌کند، باید humble و متواضع باشد، مثل خضر که نماد حکمت و زندگانی است. در غیر این صورت، یا باید به خودت توجه کنی یا به قدرت و توانایی‌های بزرگتر از خودت.
گرد جعفر گرد گر دین جعفری جویی همی
زان که نبود هر دو هم دینار و هم دین جعفری
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دینی همچون دین جعفری هستی، تلاش کن؛ زیرا که هیچ‌چیز نمی‌تواند همزمان هم پول و ثروت باشد و هم دین و ایمان جعفری.
چون تو دادی دین به دنیا در ره دین کی کنند
پنج حس و هفت اعضا مر ترا فرمانبری
هوش مصنوعی: وقتی که تو دین را به دنیا واگذار کردی، در مسیر دین چگونه می‌توان به پنج حس و هفت عضو فرمانبرداری کرد؟
تا سلیمان‌وار خاتم باز نستانی ز دیو
کی ترا فرمان برد دام و دد و دیو و پری
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند سلیمان بر دیوان و موجودات رذل تسلط نداری و قادر به فرمانبرداری آنها نیستی، هیچ چیز با تو همکاری نخواهد کرد.
بی پدر فرزندی لاهوت باید چون مسیح
هر که زو برگشت با ناسوت یابد دختری
هوش مصنوعی: فرزندی که پدر ندارد، باید در تجلی آسمانی باشد، مانند مسیح. هر کسی که از او دور شود، در دنیای مادی می‌تواند دختری را بیابد.
اختر نیکوت باید بر سپهر دین برآی
زان که اندر دور او طالع بود نیک اختری
هوش مصنوعی: ستاره خوبی باید در آسمان دین طلوع کند، زیرا در دور او سرنوشت خوبی وجود دارد.
باز خر خود را ز خود زیرا که نبود تا ابد
تا تو خود را مشتری باشی ترا دین مشتری
هوش مصنوعی: تلاش نکن به دنبال چیزهایی باشی که برای تو نیستند؛ چرا که در نهایت فقط خودت مسئول زندگی‌ات هستی. اگر خودت را به درستی بشناسی و به او بها بدهی، می‌توانی به رویاهایت دست یابی.
چون ترا دین مشتری شد مشتری گوید ترا
کای جهان را دیدن روی تو فال مشتری
هوش مصنوعی: وقتی که ایمان و اعتقاد به تو به یک خریدار تبدیل می‌شود، آن خریدار به تو می‌گوید: ای کسی که دیدن روی تو به معنای سرنوشت این جهان است.
چون بدین باقی شدی بیش از فنا مندیش هیچ
زهره دارد گرد کوثروار گردد ابتری
هوش مصنوعی: اگر به بقای واقعی رسیدی، دیگر نگران فنا و نابودی نباش. هیچ‌کس قدرت ندارد به شکلی که کوثر، خود را به مرتبه‌ی والایی برساند و نقصی در خود داشته باشد.
چو تو «لا» را کهتری کردی پس از دیوان امر
جز تو ز «الا الله» که خواهد یافت امر مهتری
هوش مصنوعی: وقتی تو نشان کردی که «نه» (عدم) را کوچک شمردی، پس از آن در دنیای امور، جز از «جز خدا» کسی نمی‌تواند بالاترین مقام را به دست آورد.
چون در خیبر به جز حیدر نکند از بعد آن
خانهٔ دین را که داند کرد جز حیدر دری
هوش مصنوعی: وقتی در قلعه خیبر، تنها حیدر است که می‌تواند در نبردی پیروز شود، پس از آن هیچ‌کس نمی‌تواند به جز او در پاسداری از دین و برپا داشتن خانه‌ی دین موفق باشد.
عقل و دین و ملک و دولت باید ار نی روزگار
کی دهد هر خوک و خر را ره به قصر قیصری
هوش مصنوعی: عقل، دین، کشورداری و حکومت باید وجود داشته باشد، وگرنه در این روزگار، هر کسی، حتی پست‌ترین افراد، می‌تواند به مقام‌های بالا و قصرهای سلطنتی دست یابد.
اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار کآدم نشمری
هوش مصنوعی: در این مسیر، هزاران ابلیس با ظاهری شبیه آدم‌ها وجود دارند. پس هر کسی باید مراقب باشد که مبادا او را به حساب آدم و انسان بودنش نیاورند.
غول را از خضر نشناسی همی در تیه جهل
زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری
هوش مصنوعی: اگر غول را از شخصیت‌های بزرگ و آموزنده نشناسی، در سرگردانی و نادانی خود نمی‌توانی به درستی راه را پیدا کنی و همیشه به دنبال رهبری هستی.
برتر آی از طبع و نفس و عقل ابراهیم وار
تا بدانی نقشهای ایزدی از آزری
هوش مصنوعی: از خودت بالاتر برو و فراتر از طبع و نفس و عقل بایست، مانند ابراهیم، تا بتوانی نشانه‌ها و نقش‌های الهی را از آزری تشخیص دهی.
از دو چشم راست بین هرگز نخیزد کبر و شرک
شرک مرد از احولی دان کبر مرد از اعوری
هوش مصنوعی: از دو چشم سالم و درست، هرگز فریب و خودپسندی به وجود نمی‌آید. شخصی که از روی نادانی و ضعف خود را برتر از دیگران ببیند، مانند کسی است که دارای نقصی در بینایی است.
در بهار چین دو یابی در بهار دین یکی است
حملهٔ باز خشین و خندهٔ کبک دری
هوش مصنوعی: در بهار چین، دو چیز زیبا و دل‌انگیز وجود دارد؛ یکی زیبایی‌ها و شگفتی‌های طبیعت و دیگری ابعاد معنوی و روحانی. در ادامه، تضاد دو حس متفاوت را هم نشان می‌دهد: یکی حمله و تهاجم که می‌تواند به معنای تهدید و خطر باشد و دیگری خندهٔ آزاد و خوشحال کبک دری که نماد آرامش و شادی است.
پادشاهی از یکی گفتن به دست آید ترا
کز دو گفتن نیست در انگشت جم انگشتری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند یک پادشاه به قدرت و عظمت برسی، باید از تنها گفتن و یک صدایی شروع کنی. زیرا با دو صدایی و دوگانگی نمی‌توانی به جایگاه والایی دست یابی، همان‌طور که انگشتری که در انگشت جم است تنها به یک انگشت تعلق دارد و به دو انگشت تقسیم نمی‌شود.
گرچه در «الله اکبر» گفتنی تا با خودی
بندهٔ کبری نه بندهٔ پادشاه اکبری
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در گفته «الله اکبر» مفاهیمی وجود دارد، اما باید به خودشناسی اهمیت داد و دانست که بنده خداوند بزرگ هستیم نه بنده یک پادشاه earthly.
آفتاب دین برون از گنبد نیلوفریست
پر بر آر از داد و دانش بو کزو بیرون پری
هوش مصنوعی: نور و روشنی دین مانند آفتابی است که از گنبد نیلوفری بیرون آمده است. بال‌هایت را باز کن و از علم و دانش بهره ببر، زیرا این منبع به تو قدرت و انرژی می‌دهد.
ورنه هرگز کی توان کرد آفتاب راه را
از فرود گنبد نیلوفری نیلوفری
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه کسی توانایی درک صحیح از واقعیت‌ها و زیبایی‌های زندگی را نداشته باشد، هرگز نمی‌تواند نور و روشنی را از سادگی و زیبایی‌های حقیقی تشخیص دهد.
از درون خود طلب چیزی که در تو گم شدست
آنچه در بند گم کردی مجو از بر دری
هوش مصنوعی: در درون خود به دنبال چیزی باش که در وجودت ناپدید شده است. آنچه را که گم کرده‌ای، از دیگران نخواه و به جستجوی درون خود بپرداز.
روی گرد آلود برزی او که بر درگاه او
آبروی خود بری گر آب روی خود بری
هوش مصنوعی: اگر کسی به درگاه او نرود و خودش را در موضع ذلت قرار دهد، باید بداند که آبرو و شخصیت خود را از دست داده است. اگر آبروی خود را نریزد، نباید امید داشته باشد که او به او توجه کند.
در صف مردان میدان چون توانی آمدن
تا تو در زندان خاک و باد و آب و آذری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در صف مردان دلیر و شجاع قرار بگیری، باید از قیدهایی مانند زمین، باد، آب و چیزهای دیگر که تو را محدود می‌کنند، رها شوی.
خاک و باد و آب و آذر چار پاره نعل ساز
تا چنان چو هفت کشور نه فلک را بسپری
هوش مصنوعی: به عناصر زمین، هوا، آب و آتش بپرداز و آن‌ها را به زینتی شبیه به نعل درآور تا شاید بتوانی مانند هفت کشور، آسمان را در دست بگیری.
نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمع
چون زنان در زیر این نیلاب کرده چادری
هوش مصنوعی: آیا نام مردی بر تو خواهد نشست که تنها به خاطر هوس، مانند زنان، در پس‌پرده پنهان شود؟
جسم و جان را همچو مریم روزه فرمای از سحر
تا در آید عیسی یک روزه در دین گستری
هوش مصنوعی: بدن و روح را مانند مریم به روزه داری فرمان بده از صبح تا زمانی که عیسی روزه‌دار در دین ظهور کند.
تا بشد نفس سخنگوی تو در درس هوس
ای شگفتی تو گر از اصلاح منطق بر خوری
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن گفتن تو تحت تاثیر خواسته‌های نفسانی قرار گیرد، شگفت‌انگیز است که اگر از اصول درست و منطقی هم دور شوی.
دین چه باشد جز قیامت پس تو خامش باش از آنک
در قیامت بی زبانان را زبان باشد جری
هوش مصنوعی: دین چه چیزی جز روز قیامت است؟ بنابراین بهتر است در مورد آن صحبت نکنی، زیرا در آن روز کسانی که زبان ندارند، زبان پیدا می‌کنند و می‌توانند سخن بگویند.
این زبان از بن ببر تا فاش نکند بیهده
سرسر عاشقان در پیش مستی سرسری
هوش مصنوعی: این زبان را باید کاملاً زیر و رو کرد تا نتواند به صورتی بیهوده و بی‌مورد، راز عاشقان را در حالت مستی فاش کند.
کم نخواهد بود چون دفتر سیه رویی ترا
تا به جان خامهٔ هوس را کرد خواهی دفتری
هوش مصنوعی: نمی‌توانی از یادها و خاطرات تلخ خود رها شوی، چرا که هر چه قدر هم که بخواهی با آرزوها و تمایلات خود ثبت‌نام کنی، یادآوری آن لحظات همچنان همراه تو خواهد بود.
زان فصاحتها چه سودش بود چون اکنون ز حق
«اخسوافیها» شنید اندر جهنم بحتری
هوش مصنوعی: از آن سخنان زیبا و شیوایش چه فایده‌ای داشت، وقتی که اکنون در جهنم از حق شنید که «بدانید، دور باشید!»
شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک
شرعت آرد در تواضع شعر در مستکبری
هوش مصنوعی: شاعری را برگزین که به دین و قوانین مذهبی پایبند باشد، تا با آثارش تواضع و فروتنی را به نمایش بگذارد و بر فخر و نخوت غلبه کند.
خود گرفتم ساحری شد شاعریت ای هرزه‌گوی
چیست جز «لا یفلح الساحر» نتیجهٔ ساحری
هوش مصنوعی: من خود را به ممارست و تمرین در شعر رسانده‌ام، ای کسی که بیهوده سخن می‌گویی؛ مگر جز این است که نتیجهٔ جادوگری این است که جادوگر به پایان نمی‌رسد؟
رمز بی غمزست تاویلات نطق انبیا
غمز بی رمزست تخییلات شعر و شاعری
هوش مصنوعی: رمز رهایی از غم‌ها در تفاسیر سخنان پیامبران نهفته است، در حالی که تخیلات و تصویرسازی‌های شعر و شاعری بدون رمز و راز، حاوی غم و اندوه هستند.
هرگز اندر طبع یک شاعر نبینی حذق و صدق
جز گدایی و دروغ منکری و منکری
هوش مصنوعی: هرگز در ذات یک شاعر نمی‌توانی صداقت و مهارت واقعی را ببینی، جز اینکه در آن به گدایی و دروغ‌گویی پرداخته باشد.
هر کجا ز زلف ایازی دید خواهی در جهان
عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری
هوش مصنوعی: هر جا که زلف ایاز را ببینی، در دنیا عشق، محمود را خواهی دید که در حال گفتگو با عنصری است.
فتنه شد شعر تو چون گوسالهٔ زرین یکی
«لامساس» آواز در ده در جهان چون سامری
هوش مصنوعی: شعرت به اندازه یک گوساله طلایی، باعث فتنه و آشفتگی شده است. صدای تو در دنیا مثل صدای سامری به گوش می‌رسد.
کی پذیرد گرچه تشنه گردد از هر ابتر آب
هر کرا همت کند در باغ جانش کوثری
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال کمال و رشد روحی باشد، هرچند در سختی و بی‌آبی باشد، نمی‌تواند از چیزهای بی‌ارزش بهره‌مند شود. در واقع، هر کسی که در تلاش است و اراده قوی دارد، می‌تواند به نعمت‌های بزرگ و معنوی دست یابد.
یاوری ز آزاد مردان جوی زیرا مرد را
از کسی کو یار خود باشد نیاید یاوری
هوش مصنوعی: کمکی از مردان آزادخواه بخواه؛ زیرا مرد، به کسی که یار او باشد، نیازی به یاری ندارد.
همچو آبند این گره مندیش ازیشان گاه خشم
کبرا از باد باشد نه ز خود جوشن دری
هوش مصنوعی: نگران نباش که مانند آب، این گره‌ها به خودی خود گشوده می‌شوند. گاهی اوقات خشم و اندوه به دلایل خارجی به ما می‌رسد و نه به خاطر خودمان.
همچنین تا خویشتن داری همی زی مردوار
طمع را گو زهر خند و حرص را گو خون گری
هوش مصنوعی: هرگاه که می‌خواهی خودت را حفظ کنی، همچون مردی محکم و عزم‌دار باشد. به طمع و حریص بودن به چشم زهرآلود و خون ریز نگاه کن.
شاد بادی همچنین هر جا که باشی مرد باش
مر زغن را بخش سالی مادگی سالی نری
هوش مصنوعی: شاد باشی و هر کجا که هستی، مردی باش. اگر در گذشته، سالی حاصلخیزی را تجربه کرده‌ای، امسال هم ممکن است به باروری و تولید مثل بپردازی.
جاه و جان و نان و ایمان ننگری داد و دهد
پس مگو سلطان و سلطان تنگری گو تنگری
هوش مصنوعی: به مقام و زندگی و روزی و ایمان توجه نکن، زیرا همگان در حال دریافت و پرداخت هستند. پس به مقام و ثروت کسی حسد نبر و به فکر آن نباش.
چند گویی گرد سلطان گرد تا مقبل شوی
رو تو و اقبال سلطان ما و دین و مدبری
هوش مصنوعی: چند بار باید دور سلطان بچرخی تا اینکه توجه او به تو جلب شود، و سپس برکت و خوش شانسی سلطان و دین و تدبیر او نصیبت شود.
حرص و شهوت خواجگان را شاه و ما را بنده‌اند
بنگر اندر ما و ایشان گرت ناید باوری
هوش مصنوعی: حرص و تمایلات نفسانی افراد متمول و ثروتمند باعث سلطه آن‌ها بر ما شده است. به ما نگاه کن و به آن‌ها، اگر باور نداری که این چنین است.
پس تو گویی این گره چاکری کن چون کنند
بندگان بندگان را پادشاهان چاکری
هوش مصنوعی: بنابراین، تو هم بایستی مانند بندگانی که در خدمت پادشاهان هستند، خود را خدمتگزار و آماده‌ی خدمت کنیم.
کیست سلطان؟ آنکه هست اندر نفاذ حکم او
خنجر آهنجانش بحری ناوک اندازان بری
هوش مصنوعی: سلطان کیست؟ کسی که در تأثیرگذاری و اجرای دستوراتش، به اندازه‌ای قوی و مؤثر است که مانند خنجری آهنین عمل می‌کند و توانایی برش و نفوذ در عمق امور را دارد.
تو همی لافی که هی من پادشاه کشورم
پادشاه خود نه ای چون پادشاه کشوری
هوش مصنوعی: تو همواره ادعا می‌کنی که من پادشاه کشورم، اما تو حتی پادشاه خودت هم نیستی، زیرا هنوز به اندازه یک پادشاه واقعی قدرت و اقتدار نداری.
در سری کانجا خرد باید همه کبرست و ظلم
با چنین سر مرد افساری نه مرد افسری
هوش مصنوعی: انسان باید با خرد و دانش زندگی کند و از غرور و ظلم دوری جوید. فردی که با این اصول زندگی نمی‌کند، تنها به ظاهری مردانه می‌ماند و از حقیقت دور است.
ای به ترک دین به گفتن از سر ترکی و خشم
دل بسان چشم ترکان کرده از گند آوری
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر سخنانت به دین پشت کردی و به خاطر خشم دل، همان‌طور که چشمان ترکان می‌نوازد، دیگران را از گند و زشتی خودت آگاه می‌کنی.
همچنین ترکی همی کن تا به هر دم نابغه
گوید اندر مغز تاریک تو کای کافر فری
هوش مصنوعی: سعی کن به خوبی با دیگران گفت‌وگو کنی تا به هر لحظه، دانشمندی در ذهن تاریک تو بگوید که ای کافر، خود را بهتر بشناس.
باش تا چون چشم ترکان تنگ گردد گور تو
گرچه خود را کور سازی در مسافت صد کری
هوش مصنوعی: بگذار تا وقتی که چشمان ترک‌ها تنگ و باریک می‌شود، کمی صبر کن. حتی اگر خودت را نادیده بگیری، با فاصله‌ای که میان تو و دیگران وجود دارد، این گور تو خواهد بود.
هفت کشور دارد او من یک دری از عافیت
هفت کشور گو ترا بگذار با من یک دری
هوش مصنوعی: او به چندین سرزمین و ملکه دسترسی دارد، اما من تنها یک راه به سوی آسایش و راحتی دارم. به من بگو که آیا می‌توانی در این مسیر با من همراه شوی؟
ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم
باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری
هوش مصنوعی: ای کسی که یوسف‌ها را از روی ظلم و ستم می‌درانی، سعی کن مانند گرگی شوی و از پوستین خود رهایی یابی.
بر تو هم آبی برانند از اثیر دوزخی
از تو هم گردی برآرند ار محیط اغبری
هوش مصنوعی: اگر برای تو آب گرم و سوزان دور کنند، تو هم می‌توانی از خود گرد و غبار سنگینی به جا بگذاری، حتی اگر در محیطی آلوده و کثیف باشی.
تو چو موش از حرص دنیا گربهٔ فرزند خوار
گربه را بر موش کی بودست مهر مادری
هوش مصنوعی: تو مانند موشی هستی که به خاطر حرص و طمع دنیا، خود را در مقابل گربه قرار می‌دهی. اما آیا گربه‌ای که فرزندش را عوض بر موش فرض کرده، می‌تواند احساس مادری نسبت به او داشته باشد؟
ای گلوی تو بریده از گلو یک ره بپرس
کای گلو با من بگو تو خنجری یا حنجری
هوش مصنوعی: ای گلو، تو که بریده‌ای، از کسی بپرس که آیا تو خنجری هستی یا یک حنجره.
قابل فیض خرد چون نفس کلی کرد از آنک
از خرد در نفع خیری دایم و دفع شری
هوش مصنوعی: وقتی که عقل به کمال خودش می‌رسد، می‌تواند به طور پیوسته به نفع انسان‌ها و دوری از بدی‌ها کمک کند.
پوستین در گلخنی اندر کشید ارکان و تو
عشقبازی در گرفتی با وی و هم بستری
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از خانۀ سرد، پرده‌ای از پوستین آویخته شده و تو با عشق و محبت خود در حال نزدیکی و ارتباط با او هستی.
سیم سیمای تو برده سیمبر خوانی ز جهل
سیمبر را از سر شهوت مگو سیمین‌بری
هوش مصنوعی: چهره نیکوی تو، زیبایی و جذابیتی دارد که انسان را به خود جذب می‌کند و نباید درباره‌ی عاشق شدن نادان و کور، به خاطر هوس، چیزی بگویی.
بی خرد گرکان زر داری چو خاک اندر رهی
با خرد گر خاک ره داری چو کان اندر زری
هوش مصنوعی: اگر کسی بی‌خرد باشد و ثروت مانند طلا داشته باشد، چون خاکی در راه است. اما اگر کسی خردمند باشد و حتی خاکی در راه داشته باشد، ارزش او مانند درونی است که پر از طلاست.
از خرد پر داشت عیسا زان شد اندر آسمان
ور خرش را نیم پر بودی نماندی در خری
هوش مصنوعی: عیسی به دلیل عقل و فهم بالایی که داشت به آسمان رفت. اما اگر او هم مانند یک خر می‌بود و تنها نیمی از آن را داشت، در وضعیت خود باقی می‌ماند.
اشتر ار اهل خرد بودی درین نیلی خراس
کار او بودی به جای اشتری روغن گری
هوش مصنوعی: اگر شتر اهل خرد و عقل بود، در این محیط نیلی خراسان، کار او به جای شتر روغن‌گیری می‌بود.
چیست جز قرآن رسنهای الاهی مر ترا
تا تو اندر چاه حیوانی و شهوانی دری
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که آیا چیزی جز قرآن وجود دارد که بتواند تو را از افتادن در چنگال‌های حیوانی و شهوانی نجات دهد. قرآن به عنوان یک راهنما و وسیله‌ای الهی به شمار می‌آید که تو را از تاریکی‌ها و وسوسه‌های دنیوی رها می‌کند و به سوی نور و حقیقت هدایت می‌نماید.
با رسنهای الاهی چرخها گردان و تو
تن زده در چاه و کوهی بر سر کاهی بری
هوش مصنوعی: با کمک و راهنمایی الهی، زندگی را به حرکت درآور و تو در حالتی قرار گرفته‌ای که به راحتی می‌توانی از مشکلات و موانع عبور کنی.
چون رسنهای الهی را گذر بر چنبرست
پس تو گر مرد رسن جویی چرا چون عرعری
هوش مصنوعی: اگر تو در مسیر الهی قدم می‌زنی و به اصول و راه‌های آن آشنا هستی، چرا باید مانند کسی بی‌هدف و سرگردان رفتار کنی؟ در این صورت بهتر است با اراده و قاطعیت جلو بروی.
از برای او چو چنبر پای بر سر نه یکی
کاین چنین کردند مردان آن رسن را چنبری
هوش مصنوعی: برای او مثل چنبر که بر سر می‌زند، نه تنها یکی، بلکه این‌گونه مردان آن طناب را به چنبر تبدیل کردند.
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سر داری اگرچه سوی خود بر منبری
هوش مصنوعی: اگرچه در مجلسی از علم و دین سخنرانی می‌کنی و ظاهر خود را حفظ کرده‌ای، اما در دل خود خشم و تمایلات نفسانی داری.
هر دو گیتی را نظام از راستی دان زان که هست
راستی میخ و طناب خیمهٔ نیلوفری
هوش مصنوعی: هر دو جهان را بر اساس راستگویی اداره کن، چرا که راستی، پایه و اساس ثبات و استحکام زندگی است.
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار دست حیدری
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از شکوه‌ها و زیبایی‌های دین و ملت وجود نداشت تا زمانی که یار ذوالفقار حیدری (علی) نبود.
راستی اندر میان داوری شرطست از آنک
چون الف زو دور شد دوری بود نه داوری
هوش مصنوعی: در قضاوت و داوری، صداقت و راستگویی بسیار مهم است، زیرا زمانی که از حقیقت فاصله بگیریم، نمی‌توانیم قضاوت درستی انجام دهیم. اگر از واقعیت دور شویم، دیگر نمی‌توانیم درباره مسائل به درستی تصمیم بگیریم.
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زر نوذری
هوش مصنوعی: زهد تو را با نفاق و حرص به نمایش گذاشت تا زهد بوذر را برای به دست آوردن زر نوذری نشان بدهی.
ز پی رد و قبول عامه خود را خر مکن
زان که کار عامه نبود جز خری یا خر خری
هوش مصنوعی: برای جلب توجه مردم عادی خودت را کوچک و بی‌ارزش نکن، چون کار مردم معمولی فقط به کارهای بیهوده و سطحی مربوط می‌شود.
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مردم عادی به وجود خدا و خدایان باور دارند، اما در عین حال به پیامبران و آموزه‌های آن‌ها همچون نوح اعتقادی ندارند. به عبارتی، آن‌ها به بعضی اعتقادات عمومی و مرسوم پایبندند، ولی به آموزه‌های خاصی که از سوی پیامبران عرضه شده، توجهی نمی‌کنند.
ای سنایی عرضه کری جوهری کز مرتبت
او تواند کرد مرجان عرض را جوهری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به سنایی اشاره می‌کند و او را دعوت می‌کند تا شکوه و بزرگی خود را نشان دهد. او بیان می‌کند که سنایی دارای ویژگی‌ها و ارزشی است که می‌تواند حتی چیزهای معمولی و ناچیز را به جواهراتی با ارزش تبدیل کند. به‌عبارتی، توانایی سنایی و مقام او به حدی است که می‌تواند هر چیزی را به کمال و زیبایی برساند.
چشم ازین جوهر همی برداشت نتوان از بها
کنکه بی چشمست بفروشد به یک جو جوهری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی قدرت دیدن و درک ارزش چیزها را نداشته باشد، نمی‌تواند به درستی از آن‌ها بهره‌برداری کند. ارزش واقعی اشیاء به توانایی ما در شناخت و درک آن‌ها وابسته است. بنابراین، بدون چشم و بصیرت، نمی‌توان به درستی از چیزها بهره‌مند شد یا آن‌ها را به درستی ارزیابی کرد.

حاشیه ها

1396/02/24 00:04
ر غلامی

با سلام در دو بیت آخر دو کلمه اشتباه تایپ شده: کری باید کردی باشد:
ای سنایی عرضه کردی
و کنکه باید کآنکه باشد:
کآنکه بی چشمست

1398/12/20 10:02
محمد طهماسبی دهنو(k_h)

اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار کدم نشمری
مصرع دوم کدوم رو اشتباه تایپ کردید صحیحش کآدم
اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار کآدم نشمری