قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴
ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری
چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری
جانت اندر راه معنی یک قدم ننهد به صدق
تا نسازی راه را از دزد باطن رهبری
هر زیادت کان ندارد بر رخان توقیع شرع
آن زیادت در جهان عدل بینی کمتری
مرد زی در راه دین با رنگ رعنایی مساز
سعتری از ننگ هر نامرد گردد سعتری
همچو گل تر دامنی باشی که رویی در بهار
دیده در سرماگشا گر باغ دین را عبهری
با دم سرد و هوای گرم کی گردد بدن
بید و آتش نیک ناید صنعت آهنگری
چیست چندین آب و گل را سروری کردن به حرص
آب و گل خود مر ترا بسته میان در داوری
بلعجب کاریست چون تو بنگری از روی عقل
چون تو اندر آشنایی عقل و دین در کافری
خلق عالم گر ز حکمت ظاهرت گویند مدح
هان مگر خود را به نادانی مسلم نشمری
مثله کردی بهر بدنی پیش هر دون اختری
مثله بودن بهر بدنی هست از دون اختری
راست چون بکری بود کو داده عذرت را ز دست
آب شهوت می ببردش آبروی دختری
آن شبی کش عرس باشد خلق ازو با نای و کوس
مادرش خندان و او زان شرم در رسواگری
تنگدستی را همی گر مدبری خوانی ز جهل
وای از آن اقبال تو وی مرحبا زین مدبری
از خجالت پیش دین گستاخ نتواند گذشت
هر دلی کو کرد سلطان هوا را چاکری
گرچه این معشوق رعنا خوبروی و دلبرست
چون سنایی دل از آن سوی تو افتد دل بری
نفس را اندر گرفت و خوردن هر رنگ و بوی
ای برادر نیست جز فعل سگ و رای خری
شیر نر بوسد به حرمت مرد قانع را قدم
پیره سگ خاید به دندان پای مرد هر دری
سلسبیل از بهر جان تشنگان دارد خدای
خرقهپوشان را بود آنجا مسلم عبقری
می چه خواهی خوبتر زین از میان هر دوان
صدره آنجا سندسی و جبه اینجا ششتری
آنچه اینجا ماند خواهد چند پویی گرد آن
گرد آن گرد ار خردمندی که آن با خود بری
هر کرا خشنود تن دین هست ناخشنود ازو
مبتلا مردا که دو معشوق را در بر گری
ماه کنعان تا به یک منزل بها هجده درم
منزل دیگر بدین و دل بیابد مشتری
گر توانگر میری و مفلس زیی در روز چند
به که خوانندت غنی اینجا و تو مفلس مری
مر امل را پای بشکن از اجل مندیش هیچ
مر طمع را پر بکن تا هر کجا خواهی پری
این دو پیمانه که گردانست دایم بر سرت
هردو بیآرام و تو کاری گرفته سرسری
گرچه عمر نوح یابی اندرین خطهٔ فنا
تا بجنبی کرده باشد از تو آثار اسپری
زین جهان خود جز دریغا هیچ کس چیزی نبرد
زین جهان آزرده میری گر همه اسکندری
لافت از زورست و زر پیوسته دیدی تا چه کرد
زور با عاد قوی ترکیب و زر با سامری
گر همی خواهی که پوسیده نگردی در هوس
خانه پرداز از کرهٔ خاکی و چرخ چنبری
عالمی دیگر گزین کاین جا نیابی هم نفس
کو ز علت تیرگی دارد ز آفت ابتری
اندر آن عالم نیابی محرمی مر جانت را
جز صفای احمدی و جز سخای حیدری
ای هوا بر دل نشانده چیست از لابرالاه
حصه ی تو هان بده انصاف، گر دین پروری
آنچه لا رد کرد تا دل بر نتابی زان همه
والله ار یک دم از الا لله هرگز برخوری
گر هوای نفس جویی از در دین در میای
یا براهیمی مسلم باشدت یا آزری
تیغ تحقیق از نیام امتحان چون بر کشی
هم ببینی حال خود را مهرهای یا گوهری
خاک از انصاف دادن این چنین شد محترم
تیغ نفرین خورد بر سر آتش از مستکبری
با عقاب تیز چنگ و با همای خوب پر
ابلهی باشد که رقاصی کند کبک دری
مر مخالف را چخیدن هست با او همچنانک
با عصای موسوی خود اسب تازد سامری
بی چراغ شرع رفتن در ره دین کوروار
همچنان باشد که بی خورشید کردن گازری
همچو «لا» بر بند و بگشا گر همی دعوی کنی
هم میان و هم زبان را تا زالله برخوری
رنج کش باش ای برادر همچو خار از بهر آنک
زود پژمرده شود در دست گلبرگ طری
بود نوشروان عادل کافری در عهد خود
داد دادی باز هر مظلوم را از داوری
شاد باش ای مهتری کز فضل تو در نیم شب
کور مادرزاد خواند نقش بر انگشتری
چاکران دولتت را گر دهی یک روز عرض
این غریب ممتحن را اندر آن صف بشمری
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح بهرامشاه: گرد رخت صف زده لشکر دیو و پریقصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است: ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل ار خواهی که یابی رستگاری آن سری
چون نسازی فقر را نعل از کلاه سروری
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به آرامش و نجات برسی، باید فقر و نیاز را از خود دور کنی و سر به آسمان بزنی. به جایی برسی که در آن قدرت و توانمندی را احساس کنی.
جانت اندر راه معنی یک قدم ننهد به صدق
تا نسازی راه را از دزد باطن رهبری
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی معنای حقیقی هستی، باید با صداقت قدم برداری و در این مسیر، مراقب باش که از رهبری که نیت ناخالصی دارد، منحرف نشوی.
هر زیادت کان ندارد بر رخان توقیع شرع
آن زیادت در جهان عدل بینی کمتری
هوش مصنوعی: هر چیزی که تأیید شرع را نداشته باشد، بر چهرههای زیبا معنایی ندارد. بنابراین، هر افزایشی که خارج از چارچوب قوانین و انصاف باشد، در دنیای عدالت کمتر دیده میشود.
مرد زی در راه دین با رنگ رعنایی مساز
سعتری از ننگ هر نامرد گردد سعتری
هوش مصنوعی: مردی که در مسیر ایمان و دین حرکت میکند، نباید به ظاهرسازی و فریب رنگ و لعاب دنیوی بیفتد، زیرا این کار او را در نظر دیگران خوار و سرافکنده میسازد.
همچو گل تر دامنی باشی که رویی در بهار
دیده در سرماگشا گر باغ دین را عبهری
هوش مصنوعی: تو باید مانند گلی زیبا باشی که در فصل بهار شکوفه میدهد، و در فصل سرد با دستانی باز، به مردم محبت و نعمت بدهی. به این ترتیب، میتوانی در بهار زندگی دین و ایمان را در دلها بکاری.
با دم سرد و هوای گرم کی گردد بدن
بید و آتش نیک ناید صنعت آهنگری
هوش مصنوعی: با هوای گرم و دم سرد، چگونه بدن میتواند به خوبی عمل کند؟ در شرایط نامناسب، کار آهنگری نیز به درستی انجام نمیشود.
چیست چندین آب و گل را سروری کردن به حرص
آب و گل خود مر ترا بسته میان در داوری
هوش مصنوعی: چرا با این همه آب و گل کوشش میکنی که برتری داشته باشی؟ تو به خاطر طمع به همین آب و گل، در میان قضا و قدر گرفتار شدهای.
بلعجب کاریست چون تو بنگری از روی عقل
چون تو اندر آشنایی عقل و دین در کافری
هوش مصنوعی: واقعا جالب است که وقتی تو با دید عقلانی به چیزها نگاه میکنی، در واقع با علم و دین هم آشنا هستی، اما این آشنایی تو در نهایت به کفر و بیایمانی میانجامد.
خلق عالم گر ز حکمت ظاهرت گویند مدح
هان مگر خود را به نادانی مسلم نشمری
هوش مصنوعی: اگر مردم دربارهی رفتار دانایت در دنیا ستایش و مدح میکنند، خوب است که به خودت عاقلانه نگاه کنی و خود را به نادانی متهم نکنی.
مثله کردی بهر بدنی پیش هر دون اختری
مثله بودن بهر بدنی هست از دون اختری
هوش مصنوعی: تو برای بدن خود مانند مثله کردن یک چیز هستی که در برابر دو ستاره قرار دارد. هر چیز مثله شدهای، به خاطر وجود این دو ستاره است.
راست چون بکری بود کو داده عذرت را ز دست
آب شهوت می ببردش آبروی دختری
هوش مصنوعی: درست مانند دختری که از ناپاکی و گناه پاک است، اگر به او معصیت و عذر و بهانهاش را از دست بدهی، آبروی او به خاطر لذتهای زودگذر از بین میرود.
آن شبی کش عرس باشد خلق ازو با نای و کوس
مادرش خندان و او زان شرم در رسواگری
هوش مصنوعی: آن شبی که مردم برای جشن عروسی جمع شده بودند، مادرش با خوشحالی و شادی نغمه میزد و میرقصید، اما او به خاطر شرم و خجالت خود، در وضعیتی رسوا قرار داشت.
تنگدستی را همی گر مدبری خوانی ز جهل
وای از آن اقبال تو وی مرحبا زین مدبری
هوش مصنوعی: اگر فقر و تنگدستی را به عنوان تدبیر و خردمندی خود بخوانی، باید افسوس بخوری بر جهل خود و خوش به حالت که این تدبیر را درک کردهای.
از خجالت پیش دین گستاخ نتواند گذشت
هر دلی کو کرد سلطان هوا را چاکری
هوش مصنوعی: هر دلی که بخواهد خود را زیر بار خواستههای نفسش بگذارد، نمیتواند به راحتی از خجالت و شرم دین عبور کند.
گرچه این معشوق رعنا خوبروی و دلبرست
چون سنایی دل از آن سوی تو افتد دل بری
هوش مصنوعی: هرچند که این معشوق زیبا و دلربا است، اما قلب من از آن طرف به تو علاقمند شده و از دل میرود.
نفس را اندر گرفت و خوردن هر رنگ و بوی
ای برادر نیست جز فعل سگ و رای خری
هوش مصنوعی: نفس انسان را به خود مشغول میکند و او را به دنبال هر طعم و رایحهای میکشد، اما این رفتار جز ویژگیهای حیوانی نیست و شبیه به رفتار سگ و الاغ است.
شیر نر بوسد به حرمت مرد قانع را قدم
پیره سگ خاید به دندان پای مرد هر دری
هوش مصنوعی: شیر نر به احترام شخصی با شخصیت و قانع، او را میبوید و پای مرد تحت فشار و آسیب قرار نمیگیرد، همانطور که سگ پیر نمیتواند او را ناتوان کند.
سلسبیل از بهر جان تشنگان دارد خدای
خرقهپوشان را بود آنجا مسلم عبقری
هوش مصنوعی: آب زلال و گوارا برای جانهای تشنه و نیازمند وجود دارد. در آن مکان، کسانی که در پوششهای خاص و معنوی هستند، به حقیقتی خاص و بینظیر دست یافتهاند.
می چه خواهی خوبتر زین از میان هر دوان
صدره آنجا سندسی و جبه اینجا ششتری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه دو جایگاه یا وضعیت میپردازد. او میگوید که از میان دو گزینه موجود، یکی به عنوان برتر و زیباتر معرفی میشود. به این ترتیب، اشاره به این دارد که در آن مکان خاص (سندسی) زیبایی و جذابیت بیشتری نسبت به مکان دیگر (ششتری) وجود دارد. پیام کلی این است که زیبایی و ارزشها در هر مکان به نوعی متغیر هستند و میتوان انتخابی بهتر را برگزید.
آنچه اینجا ماند خواهد چند پویی گرد آن
گرد آن گرد ار خردمندی که آن با خود بری
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا باقی بماند، از آن جمعی است که به دور آن میچرخند. اگر فردی خردمند باشد، میتواند آن را با خود ببرد.
هر کرا خشنود تن دین هست ناخشنود ازو
مبتلا مردا که دو معشوق را در بر گری
هوش مصنوعی: هر کسی که خوشنود و خرسند از دین است، باید نسبت به کسی که از آن خوشنود نیست، دچار سختی و مشکل شود. مردانی که دو معشوق را در آغوش دارند، به نوعی در سختی و چالش قرار میگیرند.
ماه کنعان تا به یک منزل بها هجده درم
منزل دیگر بدین و دل بیابد مشتری
هوش مصنوعی: ماه کنعان تا به یک منزل بهای هجده درم، و در منزل دیگر دل مشتری را به دست میآورد.
گر توانگر میری و مفلس زیی در روز چند
به که خوانندت غنی اینجا و تو مفلس مری
هوش مصنوعی: اگر تو توانگر و ثروتمند هستی و کسی دیگر فقیر و بیپول، در چند روز عمر بهتر است که تو را غنی بنامند و او را فقیر نخوانند.
مر امل را پای بشکن از اجل مندیش هیچ
مر طمع را پر بکن تا هر کجا خواهی پری
هوش مصنوعی: به خودت فشار نیاور و نگران پایان زندگی نباش. هر جا که میخواهی برو و دل به آرزوهایت بده.
این دو پیمانه که گردانست دایم بر سرت
هردو بیآرام و تو کاری گرفته سرسری
هوش مصنوعی: این دو پیالهای که همیشه بر سر تو میچرخد، هر دو بیقرار هستند و تو به طور سطحی و بیدقت به آنها توجه میکنی.
گرچه عمر نوح یابی اندرین خطهٔ فنا
تا بجنبی کرده باشد از تو آثار اسپری
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است در این دنیای فانی عمری به درازای عمر نوح پیدا کنی، ولی این را بدان که با هر حرکتی که انجام دهی، نشانهای از تو بر جا خواهد ماند.
زین جهان خود جز دریغا هیچ کس چیزی نبرد
زین جهان آزرده میری گر همه اسکندری
هوش مصنوعی: از این دنیا افراد چیزی جز حسرت به همراه نمیبرند؛ حتی اگر کسی مانند اسکندر هم باشد و به قدرت و موفقیت برسد، باز هم از این دنیا تنها حسرت و غم به یادگار میماند.
لافت از زورست و زر پیوسته دیدی تا چه کرد
زور با عاد قوی ترکیب و زر با سامری
هوش مصنوعی: تأثیر قدرت و ثروت را در تاریخ دیدهای، چطور که قدرت باعث نابودی قوم عاد که از افراد نیرومند بودند و ثروت باعث گمراهی سامری شد.
گر همی خواهی که پوسیده نگردی در هوس
خانه پرداز از کرهٔ خاکی و چرخ چنبری
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که در میانسالی و پیری به فساد و کهنگی دچار نشوی، بهتر است از دنیا و لذتهای آن دوری کنی و به زندگی معنوی و باطنی بپردازی.
عالمی دیگر گزین کاین جا نیابی هم نفس
کو ز علت تیرگی دارد ز آفت ابتری
هوش مصنوعی: به مکانی دیگر برو، چرا که در اینجا نمیتوانی همدمی بیابی که از منبع تاریکی رهایی یابد و از آفتهای زندگی خالی باشد.
اندر آن عالم نیابی محرمی مر جانت را
جز صفای احمدی و جز سخای حیدری
هوش مصنوعی: در آن دنیا هیچ کس را پیدا نمیکنی که روح تو را درک کند و همراهی کند، جز دو ویژگی ویژه: روح پاک احمد و سخاوت حیدر.
ای هوا بر دل نشانده چیست از لابرالاه
حصه ی تو هان بده انصاف، گر دین پروری
هوش مصنوعی: ای هوا! چه چیزی بر دل من نشاندهای؟ به من انصاف بده، اگر تو پرورشدهندهی دین هستی، سهم من را از لبرالیسم به من بده.
آنچه لا رد کرد تا دل بر نتابی زان همه
والله ار یک دم از الا لله هرگز برخوری
هوش مصنوعی: هر چیزی را که بیدلیل رد کنی و باعث نشود که دل تو ناراحت شود، بدان که اگر یک لحظه از "الا لله" دور شوی، واقعاً هرگز نمیتوانی آن را تحمل کنی.
گر هوای نفس جویی از در دین در میای
یا براهیمی مسلم باشدت یا آزری
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خواستههای نفسانی خود باشی، در دین درستی وارد نمیشوی، بلکه یا به راه ابراهیم و مسلمانی خواهی رسید یا به مدار آزر و کافر بودن.
تیغ تحقیق از نیام امتحان چون بر کشی
هم ببینی حال خود را مهرهای یا گوهری
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ تحقیق را از نیام آزمایش بیرون بکشید و اقدام به بررسی کنید، متوجه وضعیت واقعی خود خواهید شد؛ آیا مانند یک مهره معمولی هستید یا به ارزش و کیفیت یک گوهر باارزش.
خاک از انصاف دادن این چنین شد محترم
تیغ نفرین خورد بر سر آتش از مستکبری
هوش مصنوعی: خاک به خاطر این که انصاف را به درستی میدهد، محترم و باارزش است؛ اما بر سر آتش، به خاطر کبر و خودبزرگبینی، شمشیر نفرین فرود میآید.
با عقاب تیز چنگ و با همای خوب پر
ابلهی باشد که رقاصی کند کبک دری
هوش مصنوعی: در اینجا منظور این است که اگر کسی بخواهد با موجودات برجسته و توانمند که در هنر و توانایی خود سرآمد هستند، رقابت کند، باید از بیپروایی و نادانی بپرهیزد. در واقع، بیتوجهی به قدرت و مهارت بزرگترها، تنها به ناپختگی و شکست منجر میشود.
مر مخالف را چخیدن هست با او همچنانک
با عصای موسوی خود اسب تازد سامری
هوش مصنوعی: مخالفان را میتوان با مهارت و تدبیر کنترل کرد، همانطور که موسی با عصایش توانست بر دشمنش تسلط پیدا کند و سامری را از طریق اسبش به سمت مقصد رهنمون کند.
بی چراغ شرع رفتن در ره دین کوروار
همچنان باشد که بی خورشید کردن گازری
هوش مصنوعی: اگر بدون راهنمایی و هدایت شرع و قوانین دینی به مسیر دین برویم، مانند این است که بدون نور خورشید گلابی برداشت کنیم. در واقع، عدم وجود راهنمایی باعث میشود که نتیجهای درست و مفید نداشته باشیم.
همچو «لا» بر بند و بگشا گر همی دعوی کنی
هم میان و هم زبان را تا زالله برخوری
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در ادعای خود با دو حالت یعنی هم در عمل و هم در گفتار به یک جا برسی، باید مانند «لا» (که به معنای نه است) در کنار هم قرار بگیری و تمام وجودت را به کار بگیری. اینگونه است که میتوانی از نعمتهای الهی بهرهمند شوی.
رنج کش باش ای برادر همچو خار از بهر آنک
زود پژمرده شود در دست گلبرگ طری
هوش مصنوعی: ای برادر، صبر کن و سختیها را تحمل کن، مانند خار که به خاطر زیبایی گل، زود پژمرده میشود.
بود نوشروان عادل کافری در عهد خود
داد دادی باز هر مظلوم را از داوری
هوش مصنوعی: نوشروان عادل، که در زمان خود مشهور بود، به مظلومان کمک میکرد و حق آنها را از ستمگران بازمیگرداند.
شاد باش ای مهتری کز فضل تو در نیم شب
کور مادرزاد خواند نقش بر انگشتری
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، شاد باش! تو آنقدر با فضلیت هستی که در تاریکی شب، مانند کسی که از تولدش نابینا بوده، میتوانی نقشها را بر روی انگشتر بخوانی.
چاکران دولتت را گر دهی یک روز عرض
این غریب ممتحن را اندر آن صف بشمری
هوش مصنوعی: اگر روزی بخواهی به خدمتگزاران دولتت توجه کنی، میتوانی در میان آنها، این غریب آزموده را بشماری.

سنایی