قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱ - در مدح خواجه مردانشاه
در همه ملک ندید از همهٔ مردان شاه
آنچه دید از هنر و ذات و خرد مردانشاه
آنکه گر تقویتی باید ابر از سیرش
ز نمی در وی از خاره دمد مهر گیاه
وآنکه گر تربیتی باید بحر از نکتش
در منظوم شود در دل او قطره میاه
از پی آنکه چو در شرق بود مطلع او
مطلع مهر ز شرق آید و افزایش ماه
آنکه از مکرمت و جود همی نام نیاز
خامهٔ او کند از تختهٔ تقدیر تباه
خانهای کو به یکی لحظه کمربند کند
عالمی را چو نهد بر سر او تیغ کلاه
گر نبودی به گه رنگ چنو کاه از ننگ
تا جهان بودی بیجاده بنربودی کاه
دیدهٔ خصم کند پایهٔ جاه تو سپید
مهرهٔ مهر کند نامهٔ کین تو سیاه
ای چو خورشید مهان را به سخای تو امید
وی چو ناهید طرب را به بقای تو پناه
آه در حنجر او خنجر گردد که کند
از سر دشمنی از بیم تو و کین تو آه
باشد ایمن ز خدنگ اجل و تیغ نیاز
هر که را تربیت بخشش تو داشت نگاه
چون همی مدح تو افواه گذارند به نطق
بسته شد مصلحت جان و تن اندر افواه
نتواند که کند با تو کسی پای دراز
تا نباشد ز بدی همچو تو دستش کوتاه
اندر آن حال که در صدر تو سرهنگ عمید
مر ترا از هنر و طبع رهی کرد آگاه
هم در آن حال همی کرد به دریای ضمیر
خاطر من ز پی حرص مدیح تو شناه
طبع آراست همی از پی مدحت چو بهشت
زان که هر لحظه همی فضل تو آورد سپاه
لاجرم کرد عروسی ز مدیحت جلوه
که به از حور بهشتست گه بادافراه
هر کجا و اصل و مشاطه چو سرهنگ بود
ار بهشت آید ناچار عروس چو تو شاه
آن چو اخلاق نبی مر همه را نیکو گوی
و آن چو آیات نبی مر همه را نیکو خواه
سعی صد چرخ چو یک نکتهٔ او نیست به فعل
حسب این حال بر این جمله رهی هست گواه
زان چو افگند کسی را فلک از عجز همی
نتواند ز یکی حادثه آورد به راه
او چو من بیهنری را به چنان صدر رفیع
به یکی نکته رسانید بدین رتبت و جاه
گر همی پای نهم پیش تو آنجا که نهند
شهریاران ز پی جاه بر آن جای جباه
اینت بیحد کرم و لطف و بزرگی و شرف
در یکی شخص مرکب شده سبحان الاه
که برافزون شدم از یک سخنش در یک روز
همچو پنجی که دوم مرتبه گردد پنجاه
ای به صحرای سخای تو شب و روز چو من
زده امید همه از در آن لشگرگاه
تا بدین وقت ز هر نوع شنیدی اشعار
شعر نیکو شنو اکنون که فراز آمدگاه
برگها زرد شد اکنون ز کف سبز خطی
تا سپیدی نبود زان گهر لعل بخواه
تا گه حمله قوی نبود روباه چو شیر
تا گه حیله فزون نبود شیر از روباه
گهر تاج ترا اوج فلک بادا کان
صورت قدر ترا عرش ملک بادا گاه
یاور بخت تو باد از پی تو دور فلک
حافظ جان تو باد از پی ما فضل الاه
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه: آمد هلال دلها ناگه پدید ناگهقصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۲ - در مراتب مقام انسان: ای ایزدت را رحمت آفریده
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در همه ملک ندید از همهٔ مردان شاه
آنچه دید از هنر و ذات و خرد مردانشاه
هوش مصنوعی: در تمام سرزمینها، هیچکس را مانند مردانشاه با این همه هنر، ویژگیهای برجسته و درایت ندیدهام.
آنکه گر تقویتی باید ابر از سیرش
ز نمی در وی از خاره دمد مهر گیاه
هوش مصنوعی: آنکه برای رشد و تقویت باید، مانند ابر از طبیعتش برکت بگیرد، تا مهر و محبت را به گیاهان ببخشد و از خسته شدن آنها جلوگیری کند.
وآنکه گر تربیتی باید بحر از نکتش
در منظوم شود در دل او قطره میاه
هوش مصنوعی: هر کسی که نیاز به تربیت داشته باشد، باید از نکات موجود در نظرها و ایدههای عمیق بهره ببرد تا در دل او مانند قطرهای از آب شکل گیرد.
از پی آنکه چو در شرق بود مطلع او
مطلع مهر ز شرق آید و افزایش ماه
هوش مصنوعی: در پی آن هستم که اگر او در شرق باشد، طلوع خورشید از شرق خواهد بود و به تدریج ماه نیز افزایش پیدا میکند.
آنکه از مکرمت و جود همی نام نیاز
خامهٔ او کند از تختهٔ تقدیر تباه
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خوبیها و بخشندگیاش معروف است، حالا در خط تقدیرش به سرنوشت نامناسبی دچار شده است.
خانهای کو به یکی لحظه کمربند کند
عالمی را چو نهد بر سر او تیغ کلاه
هوش مصنوعی: خانهای که در آن یک لحظه، میتواند بر سر فضا و جهانیان اثر بگذارد، مانند کلاهی است که بر سر مینهند و تیغی از آن آویزان است.
گر نبودی به گه رنگ چنو کاه از ننگ
تا جهان بودی بیجاده بنربودی کاه
هوش مصنوعی: اگر در زمانه ما رنگی به مانند کاه وجود نداشت، تا به حال دنیا بیراه و بیهدفی بود و نشانی از زندگی نمیدیدیم.
دیدهٔ خصم کند پایهٔ جاه تو سپید
مهرهٔ مهر کند نامهٔ کین تو سیاه
هوش مصنوعی: چشم دشمن باعث میشود که مقام و اعتبار تو در دلها کمرنگ شود و محبت و مهرت را به کینه و دشمنی تبدیل کند.
ای چو خورشید مهان را به سخای تو امید
وی چو ناهید طرب را به بقای تو پناه
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که بزرگانی را به بخشندگیات امید میبخشی و مانند سیاره ناهید (زهره) که شادی را به لطف و وجود تو پناه میدهد.
آه در حنجر او خنجر گردد که کند
از سر دشمنی از بیم تو و کین تو آه
هوش مصنوعی: اگه در دل او اندوهی باشد، این اندوه مانند خنجری میشود که او را به دشمنی وا میدارد و به خاطر ترس و کینهاش از تو، میخواهد دست به کار شود.
باشد ایمن ز خدنگ اجل و تیغ نیاز
هر که را تربیت بخشش تو داشت نگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو سرپرستی و تربیت شده باشد، از خطر مرگ و نیاز به دیگران در امان خواهد بود.
چون همی مدح تو افواه گذارند به نطق
بسته شد مصلحت جان و تن اندر افواه
هوش مصنوعی: وقتی که درباره تو مدح و ستایش میکنند، دیگر جان و تن انسان در این کلام باند است و مصلحت ایجاب میکند که زبانها بسته شوند.
نتواند که کند با تو کسی پای دراز
تا نباشد ز بدی همچو تو دستش کوتاه
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند با تو رقابت کند و به تو نزدیک شود، تا وقتی که دستش از بدیها کوتاه باشد.
اندر آن حال که در صدر تو سرهنگ عمید
مر ترا از هنر و طبع رهی کرد آگاه
هوش مصنوعی: در آن زمان که در بالای جایگاه تو، سرهنگ عمید به تو از هنر و استعدادت آگاهی داد و تو را راهنمایی کرد.
هم در آن حال همی کرد به دریای ضمیر
خاطر من ز پی حرص مدیح تو شناه
هوش مصنوعی: در آن زمان، من غرق در افکار و احساساتم بودم و به دنبال رسیدن به لذت و شادی ناشی از ستایش تو بودم.
طبع آراست همی از پی مدحت چو بهشت
زان که هر لحظه همی فضل تو آورد سپاه
هوش مصنوعی: دل من آماده است تا از خوبیها و فضیلتهای تو ستایش کند، مانند بهشتی که همیشه با نعمتها و فضل تو پر میشود.
لاجرم کرد عروسی ز مدیحت جلوه
که به از حور بهشتست گه بادافراه
هوش مصنوعی: بنابراین، عروسی به واسطهی زیبایی و کمالی که در ستایش تو دیده میشود، جلوهای دارد که از حوریان بهشت نیز برتر است.
هر کجا و اصل و مشاطه چو سرهنگ بود
ار بهشت آید ناچار عروس چو تو شاه
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و آرایش خوب باشد، حتی اگر بهشت هم به آن جا بیاید، عروس زیبایی چون تو در آنجا مثل یک سرهنگ خواهد درخشید.
آن چو اخلاق نبی مر همه را نیکو گوی
و آن چو آیات نبی مر همه را نیکو خواه
هوش مصنوعی: آن شخص مانند اخلاق پیامبر است که همه را با زبان نیکو توصیف میکند، و همانند آیات پیامبر، برای همه خیر و صلاح میخواهد.
سعی صد چرخ چو یک نکتهٔ او نیست به فعل
حسب این حال بر این جمله رهی هست گواه
هوش مصنوعی: تلاش بسیار و سختی در کار، بدون توجه به حقیقت و نکتهٔ اصلی ارزشی ندارد. در این حالت، فقط یک نشانه یا مدرک وجود دارد که بر روی این موضوع تأکید میکند.
زان چو افگند کسی را فلک از عجز همی
نتواند ز یکی حادثه آورد به راه
هوش مصنوعی: اگر کسی را آسمان از ضعف و ناتوانی بر زمین بیندازد، نمیتواند از یک واقعه او را به مسیر دیگری سوق دهد.
او چو من بیهنری را به چنان صدر رفیع
به یکی نکته رسانید بدین رتبت و جاه
هوش مصنوعی: او کسی را مانند من که از هنری بیبهره است، به مرتبهای عالی و بلند رساند و با یک نکته به او فهماند که چه جایگاهی دارد.
گر همی پای نهم پیش تو آنجا که نهند
شهریاران ز پی جاه بر آن جای جباه
هوش مصنوعی: اگر پاهایم را به جایی بگذارم که پادشاهان برای رسیدن به مقام و قدرت در آنجا حضور دارند، این کار باعث ننگ و خفت من خواهد شد.
اینت بیحد کرم و لطف و بزرگی و شرف
در یکی شخص مرکب شده سبحان الاه
هوش مصنوعی: این بیت به بیان صفات والای خداوند میپردازد و اشاره دارد به اینکه او ویژگیهای بیپایانی چون کرم، لطف، بزرگی و شرف را در یک موجود به طور کامل گردآوری کرده است. این ترکیبِ امور به یگانگی و عظمت خداوند اشاره دارد.
که برافزون شدم از یک سخنش در یک روز
همچو پنجی که دوم مرتبه گردد پنجاه
هوش مصنوعی: یک جمله از او در یک روز باعث شد تا من به اندازهای رشد کنم که مانند عدد پنج به نتیجهای بزرگتر و مهمتر تبدیل شوم.
ای به صحرای سخای تو شب و روز چو من
زده امید همه از در آن لشگرگاه
هوش مصنوعی: ای کسی که در دشت بخشش تو، شب و روز امیدوارم، همان گونه که من به درگاه آن لشکرگاه امید بستهام.
تا بدین وقت ز هر نوع شنیدی اشعار
شعر نیکو شنو اکنون که فراز آمدگاه
هوش مصنوعی: تا به حال اشعار مختلفی از انواع مختلف را شنیدهای، اما اکنون که زمان مناسبی فرارسیده است، بهتر است شعر خوبی را بشنوی.
برگها زرد شد اکنون ز کف سبز خطی
تا سپیدی نبود زان گهر لعل بخواه
هوش مصنوعی: برگها اکنون زرد شدهاند و سبزهها از دست رفتهاند. تا زمانی که هیچ سپیدی وجود ندارد، از آن گوهر قرمز بخواه.
تا گه حمله قوی نبود روباه چو شیر
تا گه حیله فزون نبود شیر از روباه
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و توانایی حمله در روباه مانند شیر نیست و تا زمانی که نیرنگ و فریب بیشتری در کار نباشد، شیر هم از روباه کمتر نیست.
گهر تاج ترا اوج فلک بادا کان
صورت قدر ترا عرش ملک بادا گاه
هوش مصنوعی: گوهر تاج تو باید در اوج آسمان باشد، زیرا زیبایی و مقام تو باید در عرش ملک قرار گیرد.
یاور بخت تو باد از پی تو دور فلک
حافظ جان تو باد از پی ما فضل الاه
هوش مصنوعی: امیدوارم بخت تو همیشه یاریت کند و دوری آسمان به تو آسیبی نرساند. همچنین آرزو میکنم که رحمت خداوند همیشه حامی جان تو باشد.
حاشیه ها
1387/04/15 20:07
رسته
مطابق چاپ مدرس رضوی
بیت اول
غلط : مه
درست : همه ی
بیت 17
واژه های : گه فّر و براه
در پاورقی : گه بادافراه ( که به نظر بهتر می آید)
بیت 20 مصرع دوم
اصل متن : حسب این حال براین جمله رهی هست گواه
پاورقی : حسب این حال بر این قول رهی نیست روا
---
پاسخ: با تشکر، تصحیحات مطابق فرموده اعمال شد.

سنایی