گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۳

ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنت‌گویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
کحل ما زاغ‌البصر در دیدهٔ بینای تو
پاسبانانِ در و بام تواند اجرامِ چرخ
نایبان اندر زمین هستند شرع آرای تو
خلد را نورِ جمال از روی جان‌افروزِ تست
حور را عطرِ عذار از موی عنبرسای تو
کو یکی سلطان درین ایوان که او هم‌تختِ تست
کو یکی رستم درین میدان که او همتای تو
کی فتند در خاک هنگام شفاعت گفت تو
ای ندیده بر زمین کس سایهٔ بالای تو
در شب معراج همراهت نبودی جبرییل
گر براقِ او نبودی همتِ والای تو
تا برونت آورد یزدان از نگارستان غیب
هر دو عالم کرد در حین رویْ سویِ رایِ تو
ای مبارز راکبی کز صخره تا زهره بجست
خنگ زیور مرکب خوش‌گام‌ ِ ره‌پیمای تو
عرش چون فردوس اعلا سایبان تخت تست
زان که بهر خود ندارد سایبان مولای تو
گشت سیراب از شرابِ علمِ تو خلقِ دو کون
چون نگه کردیم تا لب بود پر دریای تو
ای دریغا گر بدندی تا بدیدندی به چشم
هم خلیل و هم کلیم آن حسن روح‌افزای تو
آن یکی از دیده کردی خدمت نعلین تو
وان دگر از مژه رفتی بی‌تکلف جای تو
در بهشت از بهر خودبینی نباشد آینه
آینهٔ سیمین‌بران آنجا بود سیمای تو
نیست امید سنایی در مقاماتِ فزَع
جز کفِ بخشنده و مهرِ جهان‌بخشای تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تماشاگاه جان‌ها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
هوش مصنوعی: ای محل نگاه و تماشا برای جان‌ها، چهره‌ی زیبای تو مانند کلاهی بر سر مردان است که از آغاز تا انتهای وجودشان را در بر گرفته است.
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنت‌گویِ حکمتِ برنای تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمان و سرنوشت همیشه در حال چرخش است و در این بین، عقل و اندیشه در برابر زیبایی و کمال تو به تحسین و ستایش می‌پردازند. گھر تمکین تو به نوعی نشان‌دهنده‌ی جایگاه و مقام بالای کسی است که مورد ستایش قرار می‌گیرد.
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
کحل ما زاغ‌البصر در دیدهٔ بینای تو
هوش مصنوعی: زمانی که تو موجب شرم و خجالت دو جهان شدی، به خاطر حسادت به زیور چشمانت، زاغ‌های بینایی در دیدهٔ تو نمایان شدند.
پاسبانانِ در و بام تواند اجرامِ چرخ
نایبان اندر زمین هستند شرع آرای تو
هوش مصنوعی: نگهبانان در و بام می‌توانند نمایندگان اجرام آسمانی بر زمین باشند و در این راستا، قوانین و اصول تو را پیاده می‌کنند.
خلد را نورِ جمال از روی جان‌افروزِ تست
حور را عطرِ عذار از موی عنبرسای تو
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر زیبایی تو روشن است و شگفتی آن از جلوه‌های چهره‌ات ناشی می‌شود، و عطر حوریان به واسطه‌ی عطر موی توست.
کو یکی سلطان درین ایوان که او هم‌تختِ تست
کو یکی رستم درین میدان که او همتای تو
هوش مصنوعی: بیا یک پادشاه در این جایگاه پیدا کنیم که هم‌تراز تو باشد، یا یک رستم در این میدان که برابر تو باشد.
کی فتند در خاک هنگام شفاعت گفت تو
ای ندیده بر زمین کس سایهٔ بالای تو
هوش مصنوعی: در زمان قیامت، وقتی که مردم در زیر خاک خواهند بود، به تو می‌گویند که تو که بر زمین کسی را نمی‌شناسی، سایه‌ات بر سر دیگران افتاده است.
در شب معراج همراهت نبودی جبرییل
گر براقِ او نبودی همتِ والای تو
هوش مصنوعی: اگر در شب معراج جبرییل کنارت نبود و اگر آن اسب آسمانی (براق) هم در اختیارت نبود، باز هم اراده و عظمت تو کافی بود تا به اوج برسی.
تا برونت آورد یزدان از نگارستان غیب
هر دو عالم کرد در حین رویْ سویِ رایِ تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که خداوند تو را از دنیای پنهان به بیرون بیاورد، هر دو جهان را به خاطر زیبایی چهره‌ات به سوی رأی و اندیشه تو معطوف کرده است.
ای مبارز راکبی کز صخره تا زهره بجست
خنگ زیور مرکب خوش‌گام‌ ِ ره‌پیمای تو
هوش مصنوعی: ای مبارز، تو سواری هستی که از لبه صخره‌ها تا سیاره زهره جهش کرده‌ای، و زینت مر کبت، مسیر را خوب دنبال می‌کند.
عرش چون فردوس اعلا سایبان تخت تست
زان که بهر خود ندارد سایبان مولای تو
هوش مصنوعی: عرش، که به مانند بالاترین بهشت است، گزارشی از تخت تو دارد؛ زیرا برای خود هیچ سایبانی جز مولای تو ندارد.
گشت سیراب از شرابِ علمِ تو خلقِ دو کون
چون نگه کردیم تا لب بود پر دریای تو
هوش مصنوعی: اینجا به این موضوع اشاره شده که وقتی ما به علم و دانش تو می‌نگریم، مانند افرادی هستیم که از دریای بزرگی سیراب می‌شوند. علم تو همه چیز را فرا می‌گیرد و به دیگران هم بهره می‌دهد. در واقع، وجود تو سبب می‌شود که دیگران از زلالی و عمق دانش تو بهره‌مند شوند.
ای دریغا گر بدندی تا بدیدندی به چشم
هم خلیل و هم کلیم آن حسن روح‌افزای تو
هوش مصنوعی: ای کاش که هر دو، خلیل و کلیم، زیبایی روح‌افزای تو را با چشم خود می‌دیدند.
آن یکی از دیده کردی خدمت نعلین تو
وان دگر از مژه رفتی بی‌تکلف جای تو
هوش مصنوعی: یکی از آنها به چشم تو نگاه کرده و خدمتکار نعلین تو شده است، و دیگری بی‌هیچ گونه زحمتی از مژه‌ات دور شده است.
در بهشت از بهر خودبینی نباشد آینه
آینهٔ سیمین‌بران آنجا بود سیمای تو
هوش مصنوعی: در بهشت به خاطر خودپسندی و خودبینی، هیچ آیینه‌ای وجود ندارد. در آنجا، تصویر و چهره تو به وسیلهٔ افرادی که خود را در آنجا می‌بینند، نمایان می‌شود.
نیست امید سنایی در مقاماتِ فزَع
جز کفِ بخشنده و مهرِ جهان‌بخشای تو
هوش مصنوعی: سنایی در اینجا به این نکته اشاره می‌کند که امید او در دستیابی به مقامات بلند معنوی تنها به دستان بخشنده و محبت‌بار تو بستگی دارد. او هیچ آرزویی جز لطف و رحمت تو را ندارد.