گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح بهرامشاه

او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب
رویش خوش و مویش خوش باز از همه خوشتر لب
داده لب و خال او را بی‌خدمت کفر و دین
کرده رخ و زلف او را بی‌منت روز و شب
منزلگه خورشیدست بی‌نور رخش تیره
دولتکدهٔ چرخ است از قدر و قدش مرکب
از بهر دلفروزی جان گهر و ارکان
وز بهر جانسوزی دست فلک و کوکب
بر هر مژهٔ چشمش بنبشته که: لا تعجل
در هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجب
بی بوالعجبی زلفش کاشنید که سر بر زد
مهر از گلوی تنین ماه از دهن عقرب
میگون لب شیرینش بر ما ترشست آری
می سرکه بخواهد شد چندان نمک اندر لب
دیدی رسن مشکین بر گرد چه سیمین
کو آب گره بندد مانند حباب و حب
ورنه برو و بنگر از دیدهٔ روحانی
در باغ جمال او زلف و زنخ و غبغب
کافر مژگانش از بت بر ساخت مرا قبله
نازک لب او در تب بگداخت مرا قالب
در پنجرهٔ جزعین موسی چکند با بت
در حجرهٔ یاقوتین عیسی چکند با تب
جزعش همه دل سوزد لعلش همه جان سوزد
شوخی و خوشی را خود این ملک بود یارب
مژگانش همی از ما قربان دل و جان خواهد
های ای دل و هان ای جان من یرغب من یرغب
مدح ملک مشرق بهرامشه مسعود
آن بدر فلک رتبت و آن ماه ملک مشرب
گاو ز می از لطفش چو گاو فلک در تک
شیر فلک از قهرش چون شیر زمین در تب
عدل از در او گویان با ظلم که: لا تامن
جود از کف او گویان با بخل که:لا تقرب
بخل و ستم کلی از درگه و از صدرش
جز این دود گر هرچت آن هست هوالمطلب
گر عدل عمر خواهی آنک در او بنشین
ور جود علی جویی اینک کف او اشرب
در جمله سنایی را در دولت حسن او
در دست بهین سنت مدحست مهین مذهب
بر آخور او بادا دوبارگی عالم
در دولت و پیروزی هم ادهم و اشهب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب
رویش خوش و مویش خوش باز از همه خوشتر لب
هوش مصنوعی: او کیست، ای خدای من؟ او کیست، ای خدای من؟ چهره‌اش زیبا و مویش دل‌نواز است، اما لب‌هایش از همه چیز زیباتر است.
داده لب و خال او را بی‌خدمت کفر و دین
کرده رخ و زلف او را بی‌منت روز و شب
هوش مصنوعی: او با لب و خال خود کاری کرده که من آن‌ها را بی‌هیچ ترسی از کفر و دین می‌ستایم و صورت و موی او، بی‌هیچ نیازی، مرا روز و شب به حیرت و شگفتی می‌اندازد.
منزلگه خورشیدست بی‌نور رخش تیره
دولتکدهٔ چرخ است از قدر و قدش مرکب
هوش مصنوعی: محل زندگی خورشید است، اما به خاطر کم نوری‌اش، چهره‌اش تیره و مغاکی از قدرت و مقام است که بر اساس قد و قامتش به آن می‌نویسد.
از بهر دلفروزی جان گهر و ارکان
وز بهر جانسوزی دست فلک و کوکب
هوش مصنوعی: برای خوشنودی دل و روح، جان و اركان زندگی را فدای می‌کنیم و برای درد و رنجی که بر ما می‌فشارد، به آسمان و ستاره‌ها نگاه می‌کنیم.
بر هر مژهٔ چشمش بنبشته که: لا تعجل
در هر شکن زلفش برخوانده که: لا تعجب
هوش مصنوعی: بر هر مژهٔ چشمانش نوشته شده که عجله نکن، و بر هر حلقهٔ موهایش نوشته شده که تعجب نکن.
بی بوالعجبی زلفش کاشنید که سر بر زد
مهر از گلوی تنین ماه از دهن عقرب
هوش مصنوعی: زلف معشوقه‌اش آن‌قدر جالب و جذاب است که مثل صدای دلنشین و شیرین نغمه‌ها به گوش می‌رسد و پرافتخار است. اشعاری که در آن از زیبایی و شکوه او صحبت می‌شود، به قدر جذاب هستند که سبب می‌شود عشق و زیبایی مانند طلوع خورشید از دل تاریکی بیرون بیاید.
میگون لب شیرینش بر ما ترشست آری
می سرکه بخواهد شد چندان نمک اندر لب
هوش مصنوعی: لب‌های شیرین او بر ما تلخی می‌افزاید، آری اگر می‌خواهد سرکه شود، نمک زیادی در لبش وجود دارد.
دیدی رسن مشکین بر گرد چه سیمین
کو آب گره بندد مانند حباب و حب
هوش مصنوعی: دیدی که چطور رشته مشکی دور سیمین می‌چرخد و مانند حباب و عشق، آب را محکم در خود نگه‌می‌دارد؟
ورنه برو و بنگر از دیدهٔ روحانی
در باغ جمال او زلف و زنخ و غبغب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به واقعیت نگاه کنی، برگرد و با دیدی عمیق به زیبایی‌های او نگاه کن؛ به زلف، غبغب و نشانه‌های جذابیت او توجه کن.
کافر مژگانش از بت بر ساخت مرا قبله
نازک لب او در تب بگداخت مرا قالب
هوش مصنوعی: چشم‌های کافرانه‌اش مرا به بت‌پرستی کشاند، و لب‌های نازک و دلربایش مانند قبله‌ای، شوق و تب درونم را شعله‌ور کرد.
در پنجرهٔ جزعین موسی چکند با بت
در حجرهٔ یاقوتین عیسی چکند با تب
هوش مصنوعی: در پنجره‌ای که موسی در آن قرار دارد، در حال بروز ناراحتی و گله‌گزاری است و در اتاقی که عیسی در آن هست، به تبی دیگر دچار می‌شود.
جزعش همه دل سوزد لعلش همه جان سوزد
شوخی و خوشی را خود این ملک بود یارب
هوش مصنوعی: غیر از زیبایی او، همه دل‌ها دچار غم و سوز دارند. زیبایی او تمام جان‌ها را می‌سوزاند. دلخوشی و شادی را فقط این سرزمین محقق می‌کند، ای خداوند.
مژگانش همی از ما قربان دل و جان خواهد
های ای دل و هان ای جان من یرغب من یرغب
هوش مصنوعی: چشمانش به قدری دل‌فریب و زیباست که جان و دل ما را فدای خود خواهد کرد. ای دل و ای جان من، آیا کسی حاضر است؟ آیا کسی حاضر است؟
مدح ملک مشرق بهرامشه مسعود
آن بدر فلک رتبت و آن ماه ملک مشرب
هوش مصنوعی: مدح و ستایش ملک مشرق، بهرامشه مسعود، که همانند ماهی در آسمان، درخشش و مقام بالایی دارد و به مانند مهری در دل مردم، محبوب است.
گاو ز می از لطفش چو گاو فلک در تک
شیر فلک از قهرش چون شیر زمین در تب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویری از قدرت و تأثیر دو عنصر اشاره می‌کند. او تأکید می‌کند که از مهربانی و لطفی که به او می‌شود، حالتی چون گاوی که در آسمان سیر می‌کند، پیدا می‌کند. اما از طرف دیگر، به خشم و غضب دیگری اشاره می‌کند که موجب حالتی چون شیر زمین در تب و آتش می‌گردد. در واقع، معانی عمیق‌تری از دوگانگی احساسات و تأثیرات بر زندگی انسان را به تصویر می‌کشد.
عدل از در او گویان با ظلم که: لا تامن
جود از کف او گویان با بخل که:لا تقرب
هوش مصنوعی: عدالت از درگاه خدا به انسان‌ها می‌گوید که با ظلم به او نزدیک نشوید، زیرا نمی‌توانید به او اعتماد کنید. همچنین، سخن بخشش از جانب او می‌گوید که با پیوند بخل به او نزدیک نشوید، زیرا به او نزدیک نخواهید شد.
بخل و ستم کلی از درگه و از صدرش
جز این دود گر هرچت آن هست هوالمطلب
هوش مصنوعی: همه‌ی بخل و ظلم از اینجا برمی‌خیزد و جز این حالتی که تو می‌بینی، چیزی نیست. هر چه در وجودت هست، این موضوع را تأیید می‌کند.
گر عدل عمر خواهی آنک در او بنشین
ور جود علی جویی اینک کف او اشرب
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عدالت عمر هستی، در ملازمت او قرار بگیر، و اگر خواهان generosity علی هستی، اینک می‌توانی از دست او بچشی.
در جمله سنایی را در دولت حسن او
در دست بهین سنت مدحست مهین مذهب
هوش مصنوعی: سنایی در سخنان خود، زیبایی و خوبی‌های خداوند را با کلمات شایسته‌ای توصیف کرده و در واقع به ستایش او می‌پردازد. در حقیقت، او به مذهب خود به عنوان یک اصل مهم و باارزش احترام می‌گذارد و آن را ارج می‌نهد.
بر آخور او بادا دوبارگی عالم
در دولت و پیروزی هم ادهم و اشهب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که برای او (که در اینجا به یک شخص خاص اشاره دارد) در بار دیگر عالم به شکل‌های مختلفی از سعادت و موفقیت ببادا، چه به عنوان سیاه و چه به عنوان خاکستری.