برگردان به زبان ساده
ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
وز حجت بیچونی در صنع تو برهانها
هوش مصنوعی: ای تو که در دل عاشقان جایگاه عشق تو بستانهای زیبایی را رقم میزند و با وجود تو، دلایل و برهانهای بسیاری در آفرینش تو نهفته است.
در ذات لطیف تو حیران شده فکرتها
بر علم قدیم تو پیدا شده پنهانها
هوش مصنوعی: فکرها به خاطر ماهیت ظریف تو گیج و حیران شدهاند و علوم قدیمی در وجود تو به شکل پنهان نمایان شدهاند.
در بحر کمال تو ناقص شده کاملها
در عین قبول تو، کامل شده نقصانها
هوش مصنوعی: در دریای کمال تو، افرادی که کامل هستند، به نقص و کمبود خود پی میبرند و در عین حال، آنچه که ناقص است، با پذیرش تو به کمال میرسد.
در سینهٔ هر معنی بفروخته آتشها
بر دیدهٔ هر دعوی بر دوخته پیکانها
هوش مصنوعی: در درون هر مفهوم، آتشهایی وجود دارد که شعلهور است و در چشم هر ادعایی، تیرهایی به سوی هدف نشانه رفته است.
بر ساحت آب از کف پرداخته مفرشها
بر روی هوا از دود افراخته ایوانها
هوش مصنوعی: در کنار آب، فرشها را بر روی هوا از دود برپا کردهاند و سایبانی در آسمان درست کردهاند.
از نور در آن ایوان بفروخته انجمها
وز آب برین مفرش بنگاشته الوانها
هوش مصنوعی: در آن ایوان نورانی ستارهها درخشان هستند و بر روی مفرشهایی از آب، رنگهای زیبا و متنوعی را میتوان مشاهده کرد.
مشتاق تو از شوقت در کوی تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند به خلقانها
هوش مصنوعی: عاشق تو به خاطر دلتنگیاش در خیابانهای تو گم شده است و از مردم فاصله گرفته، اما از اینکه دیگران را میبیند خوشحال است.
از سوز جگر چشمی چون حقهٔ گوهرها
وز آتش دل آهی چون رشتهٔ مرجانها
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، چشمی اشکبار دارم که مانند جواهرات درخشان است و از آتش محبت، آهی از دلم برمیخیزد که شبیه به رشتههای مرجان زیبا و ارزشمند است.
در راه رضای تو قربان شده جان، و آن گه
در پردهٔ قرب تو زنده شده قربانها
هوش مصنوعی: در مسیر رضایت تو، جانم را فدای تو کردهام و سپس در پردهٔ نزدیکی و محبت تو دوباره زنده شدهام، من قربانیها را تقدیم کردهام.
از رشتهٔ جانبازی بر دوخته دامنها
در ماتم بیباکی بدریده گریبانها
هوش مصنوعی: در اثر فداکاریها و از خودگذشتگیها، لباسها و دامنها در عزاداری به هم گره خورده و گریبانها بیپروا پاره شدهاند.
در کوی تو چون آید آنکس که همیبیند
در گرد سر کویت از نفس بیابانها
هوش مصنوعی: در محله تو چگونه کسی خواهد آمد که نفس بیابانها را در دورادور سر کویت ببیند؟
چه خوش بود آن وقتی کز سوز دل از شوقت
در راه تو میکاریم از دیده گلستانها
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر عشق و اشتیاق به تو، در مسیر تو از اشک خود گلستانهایی ایجاد کنیم، چه زیبا و دلانگیز خواهد بود.
ای پایگه امرت سرمایهٔ درویشان
وی دستگه نهیت پیرایهٔ خذلانها
هوش مصنوعی: ای محل و مرکز فرمان تو، خزانهٔ فقیران است و ای مکان استواری تو، زینت و تزیین شکستها و ناامیدیهاست.
صد تیر بلا پران بر ما ز هر اطرافی
ما جمله بپوشیده از مهر تو خفتانها
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از درد و رنجهایی که به او وارد میشود میگوید، اما به خاطر عشق و محبت معشوق خود، تمام آن داغها و آلام را تحمل میکند. این عشق او را در برابر سختیها و بلایای زندگی مقاوم نگه داشته و موجب میشود که همه چیز را با آرامش بپذیرد.
بیرشوت و بیبیمی بر کافر و بر مومن
هر روز برافشانی، از لطف تو احسانها
هوش مصنوعی: بدون دریافت رشوه و بدون ترس، هر روز به مؤمنان و کافران نعمت و رحمت خود را نازل میکنی و از الطاف خود بر آنها احسان میکنی.
میدان رضای تو پر گرد غم و محنت
ما روفته از دیده آن گرد ز میدانها
هوش مصنوعی: میدان رضایت تو پر از غم و رنج ما است و از دیدگان ما آن گرد و غبار گروههای مختلف برطرف شده است.
در عرصهٔ میدانت پرداخته در خدمت
گوی فلکی برده، قد کرده چو چوگانها
هوش مصنوعی: در میدان زندگی، تو به خدمت گرفتهای و مانند گوی در میدان بازی گردانیده شدهای، بهطور ایستاده مانند چوبهای چوگان.
از نفس جدا گشته در مجلس جانبازی
بر تارک بینقشی فرموده دل افشانها
هوش مصنوعی: در فضایی که عشق و فداکاری حاکم است، کسی از خود جدا شده و با احساسات عمیق خود، زیبایی و احساسات دل را به نمایش گذاشته است.
حقا که فرو ناید بیشوق تو راحتها
والله که نکو ناید، با علم تو دستانها
هوش مصنوعی: به راستی بدون شوق و اشتیاق تو، آرامشها به انسان نمیرسد و حقیقتاً چیزی خوب و پسندیده از علم و دانش تو حاصل نخواهد شد.
گاه طلب از شوقت بفگنده همه دلها
وقت سحر از بامت، برداشته الحانها
هوش مصنوعی: گاه به سبب عشق تو، دلها دچار شوق و عشق میشوند و در وقت سحر، از بالای بام تو، نغمههای زیبایی سر داده میشود.
چون فضل تو شد ناظر چه باک ز بیباکی
چون ذکر تو شد حاضر، چه بیم ز نسیانها
هوش مصنوعی: زمانی که بخشندگی و فضیلت تو در نظر است، از بیباکی چه نگرانی وجود دارد؟ و وقتی یاد تو در دل حاضر است، از فراموشیها چه جایی برای ترس باقی میماند؟
گر در عطا بخشی آنک صدفش دلها
ور تیر بلا باری، اینک هدفش جانها
هوش مصنوعی: اگر تو در بخشش خود مانند صدفی باشی که دلها را میپذیرد، یا اگر تیر بلا بر افکنی، این تیر هدفش جانها است.
ای کرده دوا بخشی لطف تو به هر دردی
من درد تو میخواهم دور از همه درمانها
هوش مصنوعی: ای درمانگر مهربان، لطف تو به هر دردی دارویی است. اما من تنها عشق و درد تو را میطلبم و از همه درمانها فاصله میگیرم.
عفو تو همی باید چه فایده از گریه
فضل تو همیباید، چه سود ز افغانها
هوش مصنوعی: باید ببخشایی، ولی گریه کردن چه فایدهای دارد؟ و از شکایت و نالهها هم چه سودی عاید میشود؟
ما غرفهٔ عصیانیم بخشنده تویی یارب
از عفو نهی تاجی، بر تارک عصیانها
هوش مصنوعی: ما در واقع معصیتکارانِ خداوند هستیم، اما تو ای پروردگار، مهربانی و بخشش را به ما عطا کن. ما تحمل بار گناهان خود را نداریم و نیاز به رحمت تو داریم.
بسیار گنه کردیم آن بود قضای تو
شاید که به ما بخشی، از روی کرم آنها
هوش مصنوعی: ما گناهان زیادی مرتکب شدهایم و این نتیجهای است که تو مقدر کردهای. شاید بخواهی از سر لطف و بزرگی ات، ما را ببخشی.
کی نام کهن گردد مجدود سنایی را
نو نو چو میآراید، در وصف تو دیوانها
هوش مصنوعی: آیا نام سنایی، شاعر بزرگ، در آینده به فراموشی سپرده میشود؟ او که با نوآوریهایش مانند می، دیوانهای زیادی را درباره تو میسازد.
حاشیه ها
بیت اول مصرع دوم بر حجت بی چونی درست میباشد
معنی هم میشود بر بی چونی تو برهان ها وجود دارد و چونی هم زیباست یعنی چگونگی و به جای کیفیت میشود به کار گرفت .چونی از مقولات عشر یا دهگانه است که ارسطو میگفت هیچ وجودی خارج از این ده تا نیست ..
در اینجا خیلی زیبابرای علم خدا صفت قدیم آورده شده و اشاره یا فرانمون دارد که علم باری و مبارک مانند ذات خداوند قدیم است و چیزی بر او حادث نمی شود. این مسأله بسیار بحث برانگیز و شاید بشود گفت خواندنیست.این قدیم بودن و عارض شدن با جبر و اختیار رابطه تنگاتنگ دارد اینجا از پیدا شده پنهان ها میتوان فهمید که حکیم خداوند راعالم میدیده به اشیا در اوقات آنها
1402/11/28 22:01
امیر حسین حسینی
آقا امیر کاش منبع سخنانت رو مینوشتی.
«تازیانه های سلوک،قصیده اول به تالیف دکتر شفیعی کدکنی»
گویند که چون خداوند خواست آسمان و زمین را بیافریند نخست گوهری آفرید بعد از هفتاد هزار سال آبی شد که از هیبت حق جنبید وهرگز قرار نگرفت و نمیگیرد هم تا قیامت و سپس آتش آمد بر سرش تا جوشید و کفی پدیزار شد که آن زمین است و آسمان هم که از بخار آن بوجود آمد
همه ابنها برای این بود که بگویم بر ساحت آب از کف شاید یعنی همین
کشش های نفس به بیابانی تشبیه شده اند در راه سالک یاد منطق الطیر افتادم با وادی هایش
ز هر اطرافی نو است جایی ندیده ام
خذلان یعنی بی یار ماندن ولی پیرایه خذلانها یعنی چه
به به خفتان لباس روز جنگ است و قژاگند توضیحی از دوستان در حاشیه های فردوسی داریم درباره خفتان و گره و خفت که بسیار خواندنیست دلم برای فردوسی تنگ شد نمیدانم تا فردوسی مانده اینجا چه میکنیم
1392/07/06 10:10
امین کیخا
در متن های بابا افضل هم پیرایه معنی ویژه ای دارد مثلا اصل را پایه می نویسد و پیرایه معنی فرع می دهد . بابا افضل و بیرونی و ابوعلی تلاش زیادی برای ترگمان متن ها به فارسی کرده اند . به عربی اصل یعنی ریشه و فرع معنی شاخه می دهد . بابا افضل یک هنر نمایی ویژه هم اینجا می کند وقتی می گوید ریشه به زبان باستان ایران شا است یعنی شا را در شالودن و نیز شاه به ما می اموز اند و این مرد شگفت دانایی است .
1392/07/06 10:10
امین کیخا
به این ترتیب خود واژه radical و نیز radis به فرانسه به معنی تربچه (بخاطر ریشه بودنش ) و نیز شعاع عربی شاید همه با این شا پیوسته باشند . و من از صدای این خردمندسالخورده شیفته می شوم . برای توضیح بیشتر شعاع که پیوستگی اش مشکوک است هم از radium است و این راد را به شای فارسی ترجمه کرده اند و ع را مانند عه در قطعه و قلعه بر ان افزوده اند زیرا می دانیم قط فارسی است مثل cut و نیز کل به معنی خانه است در لری همین امروز .
استاد بزرگوارم جناب کیخا درود .پایه و پیرایه را خوانده ام ولی نه به این زیبایی و کمال .سپاس استاد
1393/03/07 19:06
مهدی ضیایی
پیرایه خذلانها را می توان در معنای زداینده واز بین برنده بدبختیها وخواریهانیز درنظر گرفت
تازیانه های سلوک دکتر شفیعی کدکنی یکی از منابع ارزنده بابت درک بهتر بعضی از قصاید
1393/11/15 19:02
علی قانعی
در بیت8 / رشته مرجان می تواند استعاره از اشک خون آلود باشد
1401/04/16 02:07
محمدحسن فریدون فرد
سلام لطفاً بیت ۲۱ را معنا کنید.