قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در نصیحت و ترک تملق از خلق گوید
تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما
وز بیم سیم گشته ندامت ندیم ما
تا هست سیم با ما بیمست یار او
چون سیم رفت از پی او رفت بیم ما
آیند هر دو باهم و هر دو بهم روند
گویی برادرند بهم سیم و بیم ما
ای آنکه مفلسیست بلای عظیم تو
سیمست ویحک اصل بلای عظیم ما
بهتر بدان که هست تمنای تو محال
سیمست گویی اصل نشاط و نعیم ما
گر ما همه سیاه گلیمیم طرفه نیست
سیم سپید کرده سیاه این گلیم ما
ای از نعیم کرده لباس خود از نسیج
هان تا ز روی کبر نباشی ندیم ما
گر آگهی ز کار و گرنه شکایتست
این دلق پاره پاره و تسبیح نیم ما
گویی برهنه پایان بر من حسد برند
هر گه که بنگرند به کفش ادیم ما
در حسرت نسیم صباییم ای بسا
کآرد صبا نسیم و نیارد نسیم ما
امروز خفتهایم چو اصحاب کهف لیک
فردا ز گور باشد «کهف» و «رقیم» ما
عالم چو منزلست و خلایق مسافرند
در وی مزورست مقام و مقیم ما
هست این جهان چو تیم فلک همچو تیم بدار
ما غلهدار آز و امل هم قسیم ما
تیمار تیم داشتن از ما حماقتست
تیمار دارد آنکه به ما داد تیم ما
ما از زمانه عمر و بقا وام کردهایم
ای وای ما که هست زمانه غریم ما
در وصف این زمانهٔ ناپایدار شوم
بشنو که مختصر مثلی زد حکیم ما
گفتا: زمانه ما را مانند دایهایست
بسته در و امید رضیع و فطیم ما
چون مدتی برآید بر ما عدو شود
از بعد آنکه بود صدیق و حمیم ما
گرداند او به دست شب و روز و ماه و سال
چون دال منحنی الف مستقیم ما
ز اول به مهر دل همه را او به پرورد
مانند مادران شفیق و رحیم ما
آن گه فرو برد به زمین بیجنایتی
این قامت مقوم و جسم جسیم ما
این مفتخر به حشمت و تعظیم و رای خویش
یاد آر زیر خاک عظام رمیم ما
پیوسته پیش چشم همی دار عنقریب
اندامهای کوفتهٔ چون هشیم ما
گویی سفیه بود فلان شاید ار بمرد
چون آن سفیه مرد نمیرد حکیم ما
ما زیر خاک خفته و میراثخوار ما
داده به باد خرمنهای قدیم ما
گویی ز بعد ما چه کنند و کجا روند
فرزندکان و دخترکان یتیم ما
خود یاد ناوری که چه کردند و چون شدند
آن مادران و آن پدران قدیم ما
شد عقل ما عقیم ز بس با تغافلیم
فریاد ازبن تغافل و عقل عقیم ما
پندار کز تولد عقلست لامحال
این طرفه بنگرید به نفس لئیم ما
گر جنت و جحیم ندیدی ببین که هست
شغل و فراغ جنت ما و جحیم ما
ریحان روح ما چو فراغست و فارغی
مشغولیست و شغل عذاب الیم ما
سرگشته شد سنایی یارب تو رهنمای
ای رهنمای خلق و خدای علیم ما
ما را اگر چه ذمیمست تو مگیر
یارب به فضل خویش به فعل ذمیم ما
ظفر ظفر تو نیز مکن در عنای مرگ
بر قهر و رجم نفس ز دیو رجیم ما
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳: ای ازل دایه بوده جان تراقصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - این توحید به حضرت غزنین گفته شد: ای در دل مشتاقان از عشق تو بستانها
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما
وز بیم سیم گشته ندامت ندیم ما
هوش مصنوعی: دیگر چقدر باید نگران نظر دیگران باشیم و از دغدغههای مالی و مادی رنج ببریم؟ ما از این نگرانیها خسته شدهایم و حالا باید برای خودمان زندگی کنیم.
تا هست سیم با ما بیمست یار او
چون سیم رفت از پی او رفت بیم ما
هوش مصنوعی: تا زمانی که ثروت و دارایی با ماست، از دوری یار خود ناامید نیستیم، اما وقتی ثروت از دست میرود، دیگر امیدی به او نداریم و احساس ناامیدی میکنیم.
آیند هر دو باهم و هر دو بهم روند
گویی برادرند بهم سیم و بیم ما
هوش مصنوعی: هر دو به سوی هم میآیند و به سمت یکدیگر میروند، انگار که برادر یکدیگر هستند و ما از این رابطه احساس نگرانی و دوستی داریم.
ای آنکه مفلسیست بلای عظیم تو
سیمست ویحک اصل بلای عظیم ما
هوش مصنوعی: ای کسی که در فقر و تنگدستی گرفتار شدید، بلا و مصیبت بزرگ شما پول و ثروت است. وای بر ما که اساس و ریشه مشکل ما همین بلای بزرگ است.
بهتر بدان که هست تمنای تو محال
سیمست گویی اصل نشاط و نعیم ما
هوش مصنوعی: بدان که آرزوی تو غیرممکن است، زیرا به نوعی، زندگی شادی و خوشی ما به آن وابسته است.
گر ما همه سیاه گلیمیم طرفه نیست
سیم سپید کرده سیاه این گلیم ما
هوش مصنوعی: اگر ما همه گلیم سیاه باشیم، تعجبی ندارد؛ اما اینکه روی این گلیم سیاه، نوار سفیدی دیده میشود، کار جالبی است.
ای از نعیم کرده لباس خود از نسیج
هان تا ز روی کبر نباشی ندیم ما
هوش مصنوعی: ای کسی که از نعمتها لباس برتن کردهای، حواست باشد که به خاطر غرور و تکبر، از دوستان ما نباشی.
گر آگهی ز کار و گرنه شکایتست
این دلق پاره پاره و تسبیح نیم ما
هوش مصنوعی: اگر از حال و روز ما خبر داشته باشی، مشکلی نیست؛ اما اگر خبر نداشته باشی، این وضعیت نگرانکننده است. این لباس پاره و تسبیح نیمهکاره حکایت از حالتی ناخوشایند دارد.
گویی برهنه پایان بر من حسد برند
هر گه که بنگرند به کفش ادیم ما
هوش مصنوعی: انگار که همواره در معرض حسد دیگران هستم، هر بار که به دستهای بینظم و نامرتب من نگاه میکنند.
در حسرت نسیم صباییم ای بسا
کآرد صبا نسیم و نیارد نسیم ما
هوش مصنوعی: ما در آرزوی نسیم صبحگاهی هستیم و چه بسا که آن نسیم بیاید و ما را در حسرت باقی بگذارد.
امروز خفتهایم چو اصحاب کهف لیک
فردا ز گور باشد «کهف» و «رقیم» ما
هوش مصنوعی: ما امروز در خواب و غفلت به سر میبریم مانند اصحاب کهف، اما فردا بیدار خواهیم شد و داستانهای ما نیز همچون داستان کهف و رقیم از دل تاریخ برخواهد خاست.
عالم چو منزلست و خلایق مسافرند
در وی مزورست مقام و مقیم ما
هوش مصنوعی: جهان مانند یک منزل است و مردم در آن همچون مسافرانی هستند. در این دنیا مقام و منزلگاه واقعی وجود ندارد و تنها ساکنانی موقت هستیم.
هست این جهان چو تیم فلک همچو تیم بدار
ما غلهدار آز و امل هم قسیم ما
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک میدان بزرگ است و ما در آن همانند تماشاچیانی هستیم که در حال برداشت محصولات آرزوها و خواستههایمان هستیم.
تیمار تیم داشتن از ما حماقتست
تیمار دارد آنکه به ما داد تیم ما
هوش مصنوعی: تیمار و مراقبت از شیوه زندگی ما احمقانه است، زیرا تنها کسی که میتواند از ما مراقبت کند، کسی است که به ما زندگی و هویت داده است.
ما از زمانه عمر و بقا وام کردهایم
ای وای ما که هست زمانه غریم ما
هوش مصنوعی: ما از دنیا و زندگی چیزی قرض گرفتهایم و افسوس که زمانهای که در آن زندگی میکنیم، پر از ناملایمات و آشفتگی است.
در وصف این زمانهٔ ناپایدار شوم
بشنو که مختصر مثلی زد حکیم ما
هوش مصنوعی: در این زمانهٔ ناپایدار و ناپسند، حکیم ما با یک مثل کوتاه به خوبی وضعیت را توصیف کرده است.
گفتا: زمانه ما را مانند دایهایست
بسته در و امید رضیع و فطیم ما
هوش مصنوعی: او گفت: دوران ما مانند دایهای است که ما را در آغوش گرفته و تنها به امید پرورش و سعادت ماست.
چون مدتی برآید بر ما عدو شود
از بعد آنکه بود صدیق و حمیم ما
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی بگذرد، دشمنی که تا پیش از این نزدیک و مهربان ما بود، به دشمنی تبدیل میشود.
گرداند او به دست شب و روز و ماه و سال
چون دال منحنی الف مستقیم ما
هوش مصنوعی: روز و شب، ماه و سال مانند یک دایره اطراف او میچرخند، همانطور که حرف دال به دور حرف الف راست و مستقیم میچرخد.
ز اول به مهر دل همه را او به پرورد
مانند مادران شفیق و رحیم ما
هوش مصنوعی: از آغاز، عشق و محبت او به تمام مخلوقات مانند مادری مهربان و دلسوز نسبت به فرزندانش، همواره وجود داشته است.
آن گه فرو برد به زمین بیجنایتی
این قامت مقوم و جسم جسیم ما
هوش مصنوعی: پس از اینکه این بدن قوی و استوار ما بدون هیچ خطایی به زیر خاک فرو میرود.
این مفتخر به حشمت و تعظیم و رای خویش
یاد آر زیر خاک عظام رمیم ما
هوش مصنوعی: این شخص به بزرگی و احترام و برنامهریزی خود افتخار میکند. یادآوری کن که ما زیر خاک به صورت استخوانهای بیجان هستیم.
پیوسته پیش چشم همی دار عنقریب
اندامهای کوفتهٔ چون هشیم ما
هوش مصنوعی: همواره در برابر چشم، به زودی جسمهای خسته و فرسودهٔ ما را مانند هشیارانی قرار بده.
گویی سفیه بود فلان شاید ار بمرد
چون آن سفیه مرد نمیرد حکیم ما
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن شخص نادان بود، شاید اگر او بمیرد، چون آن نادان میمیرد، حکیم ما نیز نمیمیرد.
ما زیر خاک خفته و میراثخوار ما
داده به باد خرمنهای قدیم ما
هوش مصنوعی: ما در زیر خاک خوابیدهایم و ارثیهدار ما، اموال و دستاوردهای گذشتهمان را به راحتی به هدر داده است.
گویی ز بعد ما چه کنند و کجا روند
فرزندکان و دخترکان یتیم ما
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دیگران چه توجهی به حال و روز فرزندان بیسرپرست ما خواهند داشت و اینکه آنها به کجا خواهند رفت.
خود یاد ناوری که چه کردند و چون شدند
آن مادران و آن پدران قدیم ما
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که چگونه پدران و مادران قدیم ما با چه سختیهایی روبرو شدند و چه کارهایی انجام دادند.
شد عقل ما عقیم ز بس با تغافلیم
فریاد ازبن تغافل و عقل عقیم ما
هوش مصنوعی: عقل ما به خاطر آن که از واقعیتها غافل هستیم، ناتوان و بیثمر شده است. از این غفلت و ناتوانی عقلمان باید فریاد بزنیم.
پندار کز تولد عقلست لامحال
این طرفه بنگرید به نفس لئیم ما
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زایش و پیدایش عقل امکانپذیر نیست. حالا به خودتان نگاه کنید و ببینید که چقدر نفس پست و زشتی دارید.
گر جنت و جحیم ندیدی ببین که هست
شغل و فراغ جنت ما و جحیم ما
هوش مصنوعی: اگر به بهشت و دوزخ نرسیدهای، نگاهی به کار و سرگرمی ما بینداز که همان بهشت و دوزخ ماست.
ریحان روح ما چو فراغست و فارغی
مشغولیست و شغل عذاب الیم ما
هوش مصنوعی: ریحان و گل خوشبو، نشاندهنده روح و نشاط ما هستند، اما در عین حال، در حالی که ما در حال استراحت و آرامشیم، مشغله و دردهای آزاردهندهای نیز همراه ماست.
سرگشته شد سنایی یارب تو رهنمای
ای رهنمای خلق و خدای علیم ما
هوش مصنوعی: سنایی در این بیت به حالت سردرگمی خود اشاره میکند و از خداوند میخواهد که او را هدایت کند. او از خدا به عنوان رهنمای مردم و دانای مطلق یاد میکند و به دنبال راهنمایی در مسیر زندگیاش است.
ما را اگر چه ذمیمست تو مگیر
یارب به فضل خویش به فعل ذمیم ما
هوش مصنوعی: خداوندا، اگرچه ما انسانهای بدی هستیم و کارهای زشت انجام میدهیم، لطف خود را از ما دریغ نکن و به خاطر اعمال ناپسند ما، ما را نزد خود نپذیر.
ظفر ظفر تو نیز مکن در عنای مرگ
بر قهر و رجم نفس ز دیو رجیم ما
هوش مصنوعی: هرگز به پیروزی خود مغرور نشو و در برابر مرگ از خشم و تندی نفس خود بپرهیز، زیرا ما در برابر دیو زشت و پلید به مصاف میرویم.
حاشیه ها
1391/06/01 16:09
مخلص کلام حکایت ازعجین بودن بیم وسیم است آناکه زروسیم ومال دارد همیشه نگران وبیم از حفظ واز دست ندادن آن دارد.هرجاسیم است بیم نیزهست
1396/10/18 15:01
مشاهری
در حسرت نسیم صباییم ای بسا
«کآرد» صبا نسیم و نیارد نسیم ما
«که آرد» در مصرع دوم «کرد» درج شده است.